💙🍃💙🍃💙🍃💙🍃💙🍃💙🍃
مطابق #محاسبات_نجومی
🌸 #تقویم_اسلامی_نجومی_پنجشنبه
۳۰ اسفند ۱۳۹۹ هجری شمسی
۶ رجب ۱۴۴۲ هجری قمری
۱۸ فوریه ۲۰۲۱ میلادی
🌹 لیله الرغائب شب آرزوها
🌸 اذکار پنجشنبه :
- لااِلهَ اِلَّا الله المَلک الحقُّ المُبین( 100مرتبه )
- یا غَفُورٌ یا رَحيمٌ
- یا رزاق (308 مرتبه بعد از نماز صبح) برای وسعت رزق
🌸 شنبه برای امور زیر خوب است:
🔹کشاورزی و امور زراعی
🔹ساخت و ساز
🔹تعلیم و تعلم یادگیری
🔹معالجات و درمان و ختنه کودکان
🔹صدقه امروز رفع نحوست می کند.
🚫 خرید وفروش فروش امروز سودی ندارد.
🚫 امروز از انجام امور مهم و اساسی پرهیز شود.
☝ #مسافرت همراه با صدقه ی خوب باشد .
🌹 نوازدی که امروز به دنیا بیاید مبارک است و عمرش دراز باشد ان شاالله .
🌷 مباشرت در شب پنج شنبه (پنجشنبه که شب شد) پس از وقت فضیلت نماز #عشا بسیار #مستحب است و فرزند حاصل از آن به امید خدا از ابدال و یاران امام زمان عج می گردد ان شاءالله.
✂ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،خوب نیست و موجب فقر و بی پولی و بلا می گردد.
♦ از نظر قمری #حجامت در این روز خوب نیست و موجب درد و رعشه در اعضا میگردد .
🔹 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبی است. و موجب عزت و احترام می گردد.
💢️ این پنج شنبه برای #نوره_کشیدن (رفع موهای بدن با نوره) مناسب نیست.
👕پنجشنبه برای بریدن، دوختن، خریدن و پوشیدن #لباس_نو روز خوبی است و باعث می شود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد.
💢️️ وقت استخاره ،در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
#اوقات_شرعی_به_افق_تهران
🔹اذان صبح: ۲۴ : ۵ 🔹طلوع آفتاب: ۴۸: ۶
🔹اذان ظهر:: ۱۸: ۱۲ 🔹غروب آفتاب : ۴۹: ۱۷
🔹اذان مغرب: ۰۸: ۱۸ 🔹نیمه شب شرعی:۳۶: ۲۳
💫ذات الکرسی عمود۱۲:۵۶
❣دعا در زمان ذات الکرسی مستجاب است.
🔴ذات الکرسی مخصوص روز #چهارشنبه است
📚 منابع مطالب ما:
الدروع الواقیة سید بن طاووس، سایت کانون قرآنی،وسائل الشيعه ؛ ج7 ، باب 190.، حلیة المتقین، ختوم و اذکار، ج 1، ص 423،مفاتیح الجنان و بحارالانوار .، تقویم المحسنین شیخ محدث کاشانی
استادے میگفت :
با امامزمان[عج] صحبت کنید،
با ایشان انس بگیرید،
بگو: در این اخلاقم گیر کردم
شما کمکم ڪنید...!
«زمان غیبتِ حضرٺ، زمانِ #تربیت شدن است..»🌱
♥️|
🌻🌷🌼
#درس_اخلاق
شیخ رجبعلی خیاط میگفت:
من هر وقت که نماز میخواندم نمازهایی مثل نماز امام زمان یا نماز جعفر طیار از خداوند حاجتی میخواستم یک روز گفتم بگذار یک بار برای خود خدا نماز بخوانم و حاجتی نخواهم
شاعر میگوید:
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن
که خواجه خود روش بندهپروری دارد
همان شب شیخ رجبعلی خیاط در عالم خواب دید که به او گفتند چرا دیر آمدی؟
یعنی چه یعنی تو باید 30 سال پیش به فکر این کار میافتادی حالا سر پیری باید بفهمی و نماز بخوانی و حاجتی طلب نکنی.
⚠️ ما هر وقت جایی گیر میکنیم و اصطلاحاً دممان در تلهای گیر میکند میگوییم خدا.
هر وقت که سرت به درد آید
نالان شوی و سوی من آیی
چون دردسرت شفا بدادم
یاغی شوی و دگر نیایی
👌 ما هر وقت با خدا کار داریم خدا را صدا میزنیم چه قدر خوب است که وقتی هم که کاری نداریم بگوییم خدا
┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
رمــ🗞ـــــانکده مذهـ🥀ـــبی
📚 @romankademazhabi ♥️
🔘 #داستان 632کوتاه
روزی مردی به خونه اومد و دید که دختر سه ساله اش قشنگترین و گرونترین کاغذ کادوی موجود در کمد اون رو تیکه تیکه کرده و با اون یه جعبه کفش قدیمی رو تزیین کرده!
مرد دخترک رو به خاطر این کار تنبیه کرد و دختر کوچولو اون شب با گریه به رختخواب رفت و خوابید.
فردا صبح وقتی مرد از خواب بیدار شد و چشاش رو باز کرد، دید که دخترک بالای سرش نشسته و جعبه تزیین شده رو به طرف اون دراز کرده!
مرد تازه یادش اومد که امروز، روز تولدشه و دختر کوچولوش اون کاغذ رو برای تزیین کادوی تولد اون استفاده کرده. با شرمندگی دخترش رو بوسید و جعبه رو از اون گرفت و درش رو باز کرد.
اما در کمال تعجب دید که جعبه خالیه! مرد دوباره به دخترش پرخاش کرد که: «جعبه خالی که هدیه نمیشه!! باید توش یه چیزی میذاشتی!».
دخترک با تعجب به صورت پدرش خیره شد و گفت: «اما این جعبه خالی نیست.
من دیشب هزار تا بوس توش گذاشتم تا هروقت دلت برام تنگ شد یکی از اونا رو برداری و استفاده کنی.
از اون روز به بعد، پدر همیشه اون جعبه رو همراه خودش داشت و هر وقت دلتنگ دخترش می شد در اون رو باز می کرد و با برداشتن یه بوسه آروم می گرفت.
هدیه کار خودش رو کرده بود.
؟؟؟
★═हई༻★༺ईह═★
@
#دریای_حکمت
« وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا
فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ »
ما ميخواهيم بر مستضعفان زمين منت نهيم
و آنان را پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم.
[۵ قصص]
#حرف_های_خودمانی
و زمین ملک خداست
که میراث خلیفه الله است
او به وسیله موعود بر ما منت میگذارد
و جهان را از میان امواج باطل نجات دهد..
و خداوند خلف وعده نمیکند.🌹
هدایت شده از 🗞️
🔶 تنها گناهے ڪه قابل بخشش نیست
🔴 شـــرڪ اسـتــ
💠 و مشرک تا ابد در جهنم مے باشد.
⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩
🔵 لات عزا و منا چه ڪسانے هستند؟
در روایت ها امده ڪه این سه شخص
صالح و نیڪوڪار هستند ڪه به حجاج
ڪمک میڪردند.
⚪️ و مشرڪین بـراے تقرب به الـلـہ
آن ها را واسطه قرار میدهند.
اگر از مشرڪین سوال ڪنید
خالق و رازق چه ڪسے هست؟
💟 جواب مے دهند : الــلــہ
تنها جرمشان ⇦ واسطه ⇨ هست.
⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩
♡ الــلــہ مے فرماید:
همانا ڪسانے ڪه بجز الـلــہ
✩ [هر ڪس میتواند باشد چه نبے چه
امامان و چه صالحان]
میخوانید بنـدگانے ماننـد شما هستند
اگر راست میگویید انها را بخوانید تا
شما را اجابت ڪنند (۱۹۴ اعراف)
🔴 وڪسانے ڪه به غیر الـلـہ میخوانید
حتـے مالڪ پوست هستہ خرمــا هــم
نیستند (۱۳فاطر)
🔴 اگر آن ها را بخوانید نمے شنوند و
اگر هم بـه فرض محال بشنوند شما را
اجابــت نمیڪنند و در قیامت به شرڪ
شما ڪفر مے ورزند( ۱۴فاطر)
🔴 اموات و آن هایے ڪه در قبـر هستند
نمیشنوند و پیامبر ﷺ نمے تواند آن ها
را شنواگرداند (۲۲فاطر)
🌸🌿🦋🌿
🌿🌸🌿
🦋🌿
🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿
🌸نویسنده: میم بانو🌸
🌿 #قسمت_صد_بیست_هشتم
#بخش_دوم
آرام وارد اتاق میشوم ، پدرم و عمو محمود کنار در ایستاده اند ، با ورود من پدرم سریع سر بلنر میکند و بهت زده نگاهم میکند .
انگار انتظار حضور من را نداشته ، سریع میگوید
_اینجا چیکار میکنی ؟
میزنم زیر گریه و با دلخوری میگویم
+نمیخواستید به من بگین ؟ به من که اصل کاری ام .
_نه نورا جان
با برگرداندن سرم گریه ام متوقف میشود .
بهت زده میشوم و چشم هایم را مدام میبندم و باز میکنم ،
احساس میکنم چشم من دارد اشتباه میبیند .
میزنم زیر خنده ، بلند قهقهه میزنم
+دیوونه شدم ، بدبختیام کم بود دیوونگی هم بهش اضافه شد
میخندم ، تلخ میخندم ، به بدختی هایم میخندم .
دیوانه شده ام سجاد را میبینم .
با لباس سپاهی خاکی و خونی به دیوار تکیه داده .
موهایش پریشان و چشم هایش کاسه ی خون است .
سرش لَق میخورد ، انگار توانایی نگه داری سرش را ندارد .
با عشق نگاهم میکند ، دلتنگی در چشم هایش موج میزند ، اما انگار توان تکان خوردن از کنار دیوار را ندارد .
با تکان خوردن شانه ام به خودم می آیم اما نگاه از سجاد نمیگیرم .
صدای مادرم در گوشم میپیچد
_نورا جان مگه نگفتم نزدیک خونه شده به من زنگ بزن
و ریز ریز گریه میکند
سر بر میگردانم و بی توجه به مادرم به سمت تابوت وسط اتاق قدم بر میدارم ، نکند دارم روح سجاد را میبینم ؟
سرم را خم میکنم و با دقت داخل تابوت را نگاه میکنم .
با دیدن جسد داخل تابوت روی زمین می افتم .
مادرم و خاله شیرین سریع به سمتم می آیند و کنارم مینشینند .
حرف میزنند اما نمیدانم چه میگویند ، صدا ها برایم مبهم است .
حالم خوش نیست . گوش هایم سوت میکشند ، روحم برای خروج از بدنم تقلا میکند .
مدام منتظرم از خواب بپرم ، همیشه در جاهای بد خوابم ، از خواب میپرم اما حالا چرا بیدار نمیشوم ؟
چرا هیچکس نیست من را از این خواب بد بیدار کند .
دوباره خم میشوم و به جسد نگاه میکنم ، بعد سر بلند میکنم و به یجاد نگاه میکنم .
جسد داخل تابوت شهریار است !!!!!
احساس میکنم چشم هایم سجاد و شهریار را جا به جا میبیند .
آنقدر مبهوتم که نمیتوانم گریه کنم ، اصلا نمیدانم ماجرا چیست که بخواهم برایش گریه کنم .
&ادامه دارد ...
🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿
📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay
هدایت شده از ▫
5.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍 #سلام_امام_زمان مهربانم☀️🌈
🌕🌺سلامتی و ظهور تورا آرزو میکنم🌼🍃🌹