📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
👤 #مردی_در_آینه 💥#قسمت_صد_و_هفت_پیامبر_درون 💥 پشت سر اون، قدم هاي من باهاش همراه شد ... و تمام
👤 #مردی_در_آینه
💥#قسمت_صد_و_هشت_نامعادلات💥
شيطان در وهله اول سعي مي کنه اين کدها رو تغيير بده ... کدهايي که فرد براساسش فکر مي کنه ... و مثل يه سيستم کامپيوتري، از يه سني به بعد فايروال مي سازه ... يعني نسبت به دريافت يه سري داده ها، سدسازي مي کنه ... نسبت به بعضي حرف ها و نوشته ها واکنش نشون ميده ... براي يه انساني حرفي به_راحتي قابل پذيرش ميشه ... و براي انسان ديگه اي زنگ_خطر رو به صدا در مياره و اون فرد نسبت به حرف يا اتفاق یا حتی فرد گوینده، واکنش نشون ميده ...
اين کدها غير از اينکه بخش مادي و حيواني زندگي بشر رو مديريت مي کنه ... يه نقش مهمه ديگه هم داره ... مثل علامت بزرگ تر و کوچک تر در يه نامعادله رياضي عمل مي کنه ... يعني بخشي رو نسبت به بخش ديگه مهمتر مي کنه ...
تمام داده ها رو با هم مقايسه مي کنه ... بين اونها علامت گذاري مي کنه ... از داده هاي ساده ... تا داده هايي که شخصيت يه انسان رو در برمي گيره ... و داده هايي که قدرت_فکر و سيستم فکري رو مشخص مي کنه ...
اون کدنويسي هاي پايه ... يا چيزي که اسلام بهش ميگه فطرت ... اولين تعيين علامت رو در وجود انسان انجام داده ... به خاطر قدرت و ظرفيت روح، در بدو زندگي ... قسمت پردازش، بخش روح رو بر ماده ارجح مي دونه ...
وقتی داده ای وارد بشه، قسمتی اون رو بررسی می کنه که ارجحیت داره ... و شيطان دقيقا اين بخش ها رو هدف قرار ميده ...
_مي دوني چرا؟ ...
محو صحبت ها ...
بدون اينکه حتي پلک بزنم ... سرم رو به جواب نه تکان دادم ...
ـ چون علي رغم کدنويسي پايه ... در بدو تولد قواي_حيواني فعال تر از بخش سوم هست ... و حيوان قابليت شرطي_شدن داره ...
تازه داشت همه چيز توي ذهنم واضح مي شد ...
و حرف هاش برام مفهوم پيدا مي کرد ... با زبان فکري خودم، داشت حقيقت وجودي انسان رو ترسيم مي کرد ...
ـ چيزي شبيه عادت هاي فکري و رفتاري؟ ...
ـ فراتر از اين ... اون آزمايش رو ديدي که يه موش رو توي يه دايره قرار مي دادن ... و بهش ياد ميدن بايد چند دور، درون دايره بچرخه تا بهش غذا بدن؟ ...
با هيجان خاصي تاييد کردم ...
اين مثالی شبيه اون ماجراست ... انسان درتعامل با زندگي مادي به مرور شرطي ميشه ... و اون سيستم پردازنده مثل سيستم هوش_مصنوعي ... اين قابليت و توانايي رو داره که شرط ها رو به عنوان قانون بنويسه ... و بعد اونها رو توي نامعادلات قرار ميده ... اما اهميت و اصل مطلب اينجاست ...
اگه اين شرط ها به مرور در وجود انسان زياد بشه ... با گذر زمان در برابر کدهاي پايه قرار مي گيره ... و بر اونها غلبه مي کنه ... مثلا اگه در بدو تولد کدهاي پايه يا اون پيامبر دروني رو 'ای' و داده هاي مادی رو 'بی' در نظر بگيريم ... اين نامعادله به مرور از حالت 'ای' بزرگ تر از 'بی' به ایکس کوچک تر از 'بی' تبديل ميشه ...
با رشدسني انسان، ضريب کنار 'ای' ثابت مي مونه ... اما به ضريب همراه 'بی' اضافه ميشه ... و این فاصله مي تونه تا جايي پيش بره که ...
ناخودآگاه و بي اختيار پريدم وسط حرفش ...
ـ و اين يعني مرگ پيامبر دروني ...
لبخند خاصي چهره اش رو پر کرد و در تاييد جمله ام سرش رو تکان داد ...
و اين يعني بعد از اون زمان، سيستم برای پردازش اطلاعات وارد شده ... وقتی می خواد از داده هاي ثبت شده استفاده کنه ... ميره سراغ قوانين شرطي شده ...
و به مرور زمان، براي راحت تر شدن و سريع تر شدن کار ... ديواردفاعي رو هم براساس همين قوانين، کدنويسي مي کنه ... تا حجم اطلاعات و داده هاي ورودي رو محدود کنه ... تا بتونه دريافتي ها رو سريع تر معادله نويسي و پردازش کنه ... به خاطر همين هر چه سن بيشتر ميشه ... تغييرشخصيت و مسير، سخت تر ميشه ...
و اين مهمترين کاريه که شيطان با انسان مي کنه ... بزرگ ترين برنامه شيطان براي انسان، شرطي کردن ... و قرار دادن اين شرط ها در مرکز پردازش اطلاعاته ...
چند لحظه در سکوت و اعماق فکر من، فقط بهم نگاه کرد ...
کدنويسي هاي مغزم داشت داده هاي جديد رو پردازش مي کرد ...
ـ برمي گردم روي سوال هايي که اول بحث پرسيدي ...
يادت مياد سوال کردي چطور ممکنه بين انسان هايي که ادعاي مذهب و اسلام دارن ... اين همه تفاوت مسير از يه_انديشه وجود داشته باشه؟ ...
✍ #شهیدمدافع_طاهاایمانی
#لطفا_کانال_را_به_دوستان_خود_معرفی_کنید.
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
برای دسترسی به قسمت اول رمان به کانال ریپلای مراجعه کنید👇👇👇
@repelay
👤 #مردی_در_آینه
💥#قسمت_صد_و_نه_پاسخ_یک_پیامبر💥
بدون اينکه لحظه اي مکث کنم گفتم ...
ـ بله ... چطور؟ ...
لبخند آرامش بخشي چهره مصممش رو پر کرد ...
ـ هر انساني براساس محل تولد و خانواده ... داده هاي اوليه رو دريافت مي کنه ...
شيطان در کودک راه ورود نداره ... چون کدنويسي هاي اوليه تعيين مي کنه که پيامبر درون بر همه چيز غلبه داشته باشه ... و هر چيزي رو که وارد بشه پيامبردرون پردازش مي کنه ...
اما شيطان اين رو هم مي دونه که سيستم پردازشگر ... بايد اطلاعات وارد شده رو به عنوان قانون ثبت کنه ... پس مياد سراغ پدر و مادر و اطرافيان اون بچه ...
چون اونها در حال شکل دادن اطلاعات ورودي هستن ... اگه بتونه اونها رو در دست بگيره و مديريت کنه ... داده هاي اوليه کودک رو تعيين مي کنه ... و هيچ کاري در اين زمينه از دستش برنمياد ... جز اينکه از راه شرطي کردن وارد بشه ...
برمي گردم روي خانواده هاي مذهبي ... پدر و مادر، سيستم پردازشگرشون کامل شده ... و پایه اش براساس اطلاعات و داده هاي مذهبي شکل گرفته ...
حالا به عنوان مثال ... فرزند اونها به سني رسيده که بايد نماز بخونه ...
يا سيستم پردازشگر اونها انجام زمينه سازي لازم رو در اولويت قرار نميده ... و اونها به اصطلاح، اين کار رو فراموش مي کنن ...
يا اينکه سيستم پردازشگر اونها این رو در اولویت قرار میده ... و به پدر و مادر اعلام مي کنه که بايد زمينه سازي رو انجام بدن ...
در مورد اول، شيطان موفق شده کاملا با شرطي کردن فکر روي اولويت هاي ديگه ... جلوي زمينه سازي رو بگيره ...
در مورد خانواده دوم وارد عمل ديگه اي ميشه ... سعي مي کنه پردازش اطلاعات رو به مخاطره بندازه ... تا اونها زمينه سازي رو اونطور که بايد انجام ندن ...
حالا فرزند به سني رسيده که بايد نماز بخونه ... کدهاي ثبت شده در ذهن کودک ... و کدهایی که از محیط وارد میشه ... بچه رو در شرايطي قرار ميده که نسبت به نماز کاهل هست ...
شيطان مجدد برمي گرده سراغ والدين ... و شروع به ارسال داده مي کنه ... چيزي که بهش ايجاد فکر يا وسوسه گفته ميشه ... والدين چند راه رو که امتحان مي کنن بلافاصله شيطان داده جديد مي فرسته ...
به عنوان مثال:
ديگه راهي نمونده، بترسونش ... ديگه راهي نمونده، تهديدش کن ... ديگه راهي نمونده پس ...
اون فکر مثل يه داده ويروسي در سر والد قرار مي گيره ... و اگر والد، سيستم دفاعي ذهنش درست عمل نکنه ... اين فکر مثل ويروس وارد داده ها ميشه و از سيستم والد به فرزند منتقل ميشه ... حالا بايد ديد کدنويسي هاي مغز بچه چطور عمل مي کنه ... آيا نماز خوندن رو به عنوان يه رفتار شرطي مي پذيره؟ ... يا کدها جور ديگه اي داده هاي آلوده رو پردازش مي کنه؟ ...
اين يک مثال در جهت شرطي شدن يا نشدن رفتار مذهبي در فرد بود ... شيطان با همين مسير، تک تک رفتارها و افکار مذهبي رو در فرد شرطي مي کنه ...
نماز شرطي ميشه ... شنيدن صوت قرآن شرطي ميشه ... مسجد رفتن شرطي ميشه ...
براي همينه که يه مسلمان ممکنه صوت قرآن رو بشنوه و هيچ تاثيري در رفتار و عملکردش نباشه ... اما شما که هيچ سابقه ذهني اي از صوت قرآن نداري ... براي اولين بار که باهاش مواجه ميشي اونطور واکنش نشون میدي ... چون براي شما شرطي نشده ... و چون شرطي نشده سيستم پردازشگر نمي دونه چطور واکنش نشون بده ... و بلافاصله شروع به جستجو در داده هاي قديم مي کنه ... و قديمي ترين داده چيه؟ ...
چند لحظه در سکوت بهش خيره شدم ...
ـ اگه پيامبر درون هنوز زنده باشه ... پيامبر درون پاسخ ميده ...
✍ #شهیدمدافع_طاهاایمانی
👤 #مردی_در_آینه
💥#قسمت_صد_و_ده_بینش_یا_بصیرت💥
همه چيز داشت کم کم مقابل چشمم معنا پيدا مي کرد ...
اينکه چرا اون روز، بعد از اينکه اولين بار صوت قرآن رو شنيدم ... اون حال بهم دست داده بود ... تا جايي که انگار کسي روح من رو از بدنم بيرون مي کشيد ... و اينکه چرا حال من با اوبران فرق داشت ...
مثل کوري بودم که داشت بينا مي شد ... يا کودک تازه متولدی که براي اولين چشمش رو به روي نور باز مي کرد ...
ـ زماني که انسان شرطي بشه ... و پردازشگر شروع کنه به استفاده از داده هاي شرطي ... نوعي از شیوه محاسبه رو کنار مي گذاره ... که به اين نوع از محاسبه در اصطلاح ... بينش يا بصيرت گفته ميشه ... قدرت جستجو، مواجهه با چيزهاي جديد ... پردازش اطلاعات تازه ... و گسترش دنياي فکري فرد ...
از من در مورد علت عقب موندن جوامع مسلمان سوال کردي؟ ... اين پاسخ سوال شماست ...
شيطان، دين رو شرطي مي کنه و با شرطي شدن قسمت هاي بينش و بصيرت حذف ميشه ... بخش کاوش و جستجو ... و تمام بخش هايي از زندگي که به بخش سوم، يعني ظرفيت و روح برمي گرده ...
مثل آزمایش موش و دایره ... هر روز، در همون حيطه دايره دور خودش مي چرخه ... و اگه يه روز اين دايره حرکت نکنه ... يا در جواب چرخش دايره، غذايي دريافت نکنه ... اين موش دچار مشکل ميشه و قادر به مواجه با مساله جديد نيست ... و نمی دونه چطور باید با بحرانی که باهاش رو به روی شده برخورد کنه ... پردازشگر شرطي شده و پردازشگر شرطي فقط روي داده هاي قديم کار مي کنه ...
شيطان، براي کنترل يه انسان و علي الخصوص مسلمان ... چاره اي جز شرطي کردنش نداره ... چون مغز شرطي شده، منفعل و وابسته است ... نه در قدرت_عمل ... در فکر و ادراک ... توان اینکه فراتر از اون جایی که هست، بره رو نداره ... جستجوگر نيست ... نوعی بردگی و سکون فکری ایجاد میشه ... و اينها دقیقا خلاف اساس و بنياد بعد سوم وجود انسان هست ...
در برابر اطلاعاتي که کمي سخت باشه احساس خستگي و کلافگي مي کنه ... و براي رشد و حل مساله حتما بايد با اين حس مواجه شد ...
افرادي هستند که در وجوه مختلف مي تونن شرطي نشده باشن ... اما در گروهي که شرطي شدن، اون گروه در مقابل اونها قرار مي گيره ... چون شرطي شدن هاي اونها به چالش کشيده ميشه ...
ذهن شما به يه طور شرطي ميشه ... ذهن مسلمان و فرد ديگه، به طور ديگه ...
شماشرطي_ميشي_که هر عرب و مسلماني تروريست هست ... و اين شرطي شدن تا جايي پيش ميره که حتي ممکنه ناخواسته بچه اي رو با گلوله بزني ...
و اين شرطي شدن براي يه نفر ديگه تا جايي پيش ميره که به اسم اسلام دقيقا درمسيرخلاف اون حرکت مي کنه ... چون ديگه مغز و قدرت پردازشگر نمي تونه بفهمه که داده هايي که اون به اسم اسلام ازش استفاده مي کنه ...
دقيقا بر خلاف اصل اسلام هست ...
و اينجاست که يه بحث پيش مياد ...
آيا اون انساني که شرطي شده ...
در اين شرطي شدن بخش سوم وجودش هم خاموش شده يا نه؟ ...
و اگر اين بخش زنده است، اين فرد چقدر به شرطي شدنش اجازه فعاليت ميده؟ ... و آيا اين انسان حاضره براي در دست گرفتن خودش، در برابر اين قوانين شرطي شده درونش انقلاب کنه؟ ...
چند لحظه مکث کرد ...
ـ حالا دوباره ازت سوال مي کنم ... چرا مي خواي آخرين امام رو پيدا کني؟ ...
✍ #شهیدمدافع_طاهاایمانی
هدایت شده از ♥💍 رَّمَّانهای عاشقانه_ مذهبی💍 ♥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣
#با_عشق_رفتار_کنید
عاجزانه دنبال کار نگردید.
عاجزانه دنبال روابط عاشقانه نباشید.
عاجزانه دنبال پول و درآمد نباشید.
با شادی و اشتیاق جستجو کنید و لبریز از حس سپاسگزاری باشید، 🙏
اگر به نکات مثبت شغل فعلیتان تمرکز کنید،
اگر بابت هر مقدار درآمدی که کسب میکنید از خداوند سپاسگزاری کنید ،
اگر به خصوصیات مثبت طرف رابطه تان توجه کنید آن زمان است که می توانید قدم در راه شغل عالی ، درآمد عالی و رابطه عالی بگذارید.☺️
ارتعاشتان را بر پایه عشق و خواستن قرار دهید تا جهان با درخواست شما همراه شود، ✅
شما مخلوقات قدرتمندی هستید عاجز نیستید شما نمادی از شکوه وعظمت خداوند هستید..
#اینجا_زندگیتو_متحول_کن_و_متفاوت_باش👇👇👇
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
#به_ما_ملحق_شوید👆👆👆
هدایت شده از ♥💍 رَّمَّانهای عاشقانه_ مذهبی💍 ♥
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
#نیایش_شبانه
خدایا !
به من بیاموز دعا کنم، عمل کنم و شجاع باشم.
به من بیاموز تا دشواری های راه را بپیمایم
و سرانجام در نور بیکران تو محو شوم.
آنجا که (من) ناپدید می گردد،
و فقط (تو) بر جای می مانی.
معبود خاموشم!
در خاموشی به سوی تو می آیم.
سکوت، ستایش من است. سکوت نیایش من است.
سکوت، آیه های ستایشی است که برای تو می خوانم.
تو صدای سکوت مرا می شنوی و پاسخ تو سکوت است.
سکوتی پر معنا و روشن.
گر تو بر همه چیز آگاهی،
پس باشد که من نیز به اقیانوس آگاهی روحت بپیوندم.
آمین 🙏
شبتون خوش و خدایی ❤❤
#اینجا_زندگیتو_متحول_کن_و_متفاوت_باش👇👇👇
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
#به_ما_ملحق_شوید👆👆👆
هدایت شده از ♥💍 رَّمَّانهای عاشقانه_ مذهبی💍 ♥
عاشقانه_های_من_و_خدا_خداتوراکافیست.mp3
19.67M
قرار عاشقی
خلوت با معشوق (حضرت دوست )
هندزفری و چراغ اتاق خاموش
یادتون نره 😉
#اینجا_زندگیتو_متحول_کن_و_متفاوت_باش👇👇👇
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
#به_ما_ملحق_شوید👆👆👆
هدایت شده از ♥💍 رَّمَّانهای عاشقانه_ مذهبی💍 ♥
سلااااام
صبح قشنگِ زمستونیتون بخیر و شادی
خدای مهربونم هزاران بار سپاس امروز دوباره به دنیا آمدم و صبحی دیگر را تجربه کردم🙏❤️
خدای خوبم یاریام بفرما از ثانیه ثانیهی عمرم بهترین بهره را ببرم❤️🙏
الهی امروز انقدر شاد باشید که زمین و زمان از شادیِ شما غرق عشق و شادی بشن
الهی امروزتون یک روزِ عاشقانه و خاص باشه❤️🙏
الهی لحظاتِ پایانی امروز به خودتون یه ایولِ محکم بگید و زمانی که امروزتونو محاسبه میکنید ، متوجه بشید خیلی بهتر از دیروزتون بودید🙏❤️
🔹بریم یک روز شاد و عاشقانه رو بسازیم، شرطِ این کار ، بودن در لحظهی حال هست👌
نه به گذشته سفر کنیم نه آینده😍♂♀
💯عبارت تاکیدی امروز:
🔹من امروز تو لحظهی حال زندگی میکنم😊
#اینجا_زندگیتو_متحول_کن_و_متفاوت_باش👇👇👇
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
#به_ما_ملحق_شوید👆👆👆
هدایت شده از ♥💍 رَّمَّانهای عاشقانه_ مذهبی💍 ♥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولادت حضرت فاطمه زهرا س
روزمادر
❤️به مادران فرشته خو
❤همسران مهربان
❤️خواهران دلسوز
❤ودختران مهربان
❤ایران زمین مبارک
#اینجا_زندگیتو_متحول_کن_و_متفاوت_باش👇👇👇
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
#به_ما_ملحق_شوید👆👆👆
هدایت شده از ♥💍 رَّمَّانهای عاشقانه_ مذهبی💍 ♥
file_72688.mp3
4.54M
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
👤 #مردی_در_آینه 💥#قسمت_صد_و_ده_بینش_یا_بصیرت💥 همه چيز داشت کم کم مقابل چشمم معنا پيدا مي کرد ...
👤 #مردی_در_آینه
💥#قسمت_صد_یازده_چشمهای_بینا💥
نمي دونستم چي بايد بگم ...
علي رغم اينکه حالا مي تونستم همه چيز رو با چشم و ديد ديگه اي ببينم اما زبانم بند اومده بود ...
هر چه جلوتر مي رفتيم قدرت کلام، بيشتر از قبل از من گرفته مي شد ... و ذهنم درگيرتر ...
حالا ديگه نمي دونستم چي مي خوام ... در اين شرايط، خواستن امام يعني تبعيت و اطاعت ...
و نخواستن يعني ايستادن در صف انسان هايي که قبلا کنارشون بودم ... پدرم ...
و تمام اونهايي که در شکل دادن افکار شرطي شده من نقش داشتن ... تمام افرادي که من رو تا مرز کشتن يه بچه پيش بردن ...
اما اين بار برگشت توي اون صف، مفهوم ديگه اي هم داشت ...
من به پيامبردرونم خيانت مي کردم ... پيامبري که من رو تا اون مسجد کشيده بود ... پيامبري که خيانت آگاهانه بهش، يعني خالي کردن تير خلاص در فطرت و اساس وجود خودم ...
بدون اينکه قدرت پاسخ داشته باشم ... فقط بهش نگاه مي کردم ...
واقعا تا کجا قدرت حرکت داشتم؟ ...
به من نگاه مي کرد ...
نگاهش در عين صلابت، آرام و با وقار بود ...
و من با خودم آرزو مي کردم اي کاش خودش همه چيز رو از بين افکار و روح آشفته ام مي ديد ...
_و آخرين سوال اين بود ... که چرا اونها دنبال کشتن آخرين امام هستن؟ ... آيا اون فرد خطرناکي هست؟ ...
و اينکه چرا همه چيز رو مخفي مي کنن؟ ...
بله، اون فرد خطرناکي هست اما براي شيطان ...
ظهور اون مرد، يعني حرکت بعد سوم ... و تغيير اين نامعادله ... نامعادله اي که سال ها انسان ها رو با تغييرش به سمت شرطي شدن به دام انداخته ...
ظهور يعني تغيير معادله قدرت به سمت ظرفيت دروني و روح انسان ...
ظرفیت و قدرتی که خدا به انسان هديه داده ...
و خداوند فرمودند من از روح خودم در انسان دميدم ...
اين بعد ...
قدرت تسخير در عالم روح و ماده رو به انسان ميده ... و مغز و فکر رو از حالت شرطي خارج مي کنه ... البته اين به معناي کنار گذاشتن بعد مادي زندگي نيست ...
همون طور که اسلام در باب زندگي ما، احکام فردي و اجتماعي بسياري داره ... و آخرين امام موظف به اداره امور زندگي مادي مردم هست ...
ولي براي ظهور مردم بايد به اين ظرفيت فکري برسن ... که قدرت ايستادن در برابر شرطي شدن رو پيدا کنن ...
و از درون به اين فرياد برسن ...
که خدايا، من حاضرم به خاطر اطاعت از امر تو در برابر خودم بايستم ... و به جاي سجده بر خودم و تبعيت از خواست درون و فرمان هاي شرطي ... بر تو سجده کنم ...
اون لحظه اي که انسان ها به اين شرايط برسن ...
اذن ظهور داده ميشه ... و اولين معجزه پس از ظهور، شکست افکار و معادلات شرطي در وجود پيروان آخرين امام هست ...
و اينطور بهش اشاره شده ... که امام بر سر مردم دستي مي کشن و چشم هاي اونها بينا ميشه ...
بعد سوم، دقيقا نقطه اي هست که انسان بر شيطان برتري پيدا مي کنه ... و دقيقا اون نقطه اي که کل عالم وجود و حتي ملائک به خاطر اون بر آدم سجده کردند ...
برتري بعد سوم و ورود انسان به اين حيطه يعني سجده مجدد کل عالم خلقت ...
و دقيقا شيطان به خاطر همين قسم خورده ... قسم خورده ثابت کنه انسان، ضعيف تر و نالايق تر از اين هست که بتونه به اون نقطه برسه ...
شما ديدي که جوامع مسلمان دور خودشون مي چرخن ...
در حالي که در سمت ديگه، همه چيز در يک روند ثابت قرار داره ... و اين برات سوال شده بود ...
حالا من ازت سوال ديگه اي مي پرسم ...
اگر متوسط سن انسان ها رو در جهان 60 سال در نظر بگیریم ...
با توجه به تفاوت نسل ها ... و تفاوت والدین و فرزندان ...
پس چطور مسيرمقابل، هميشه جريان ثابت و بي تغييري داشته و از نسلی به نسل دیگه همچنان به راهش ادامه داده؟ ...
اگر به سوال شفاف تر بخوایم نگاه کنیم ...
چرا با وجود اینکه هر چند سال، حکومت ها تغيير مي کنن اما يه اصل_درون همه شون ثابت باقي مي مونه ...
اينکه بايد جلوي_ظهور آخرين امام گرفته بشه؟ ...
✍ #شهیدمدافع_طاهاایمانی
#لطفا_کانال_را_به_دوستان_خود_معرفی_کنید.
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
برای دسترسی به قسمت اول رمان به کانال ریپلای مراجعه کنید👇👇👇
@repelay
👤 #مردی_در_آینه
💥#قسمت_صد_دوازده_دانه_های_تسبیح💥
اين سوال، جواب واضحي داشت ...
انسان هايي که قابليت دارن در مسير اشتباه شرطي بشن ... هر چند نسل ها تغيير مي کنن ... و جاشون رو به نسل هاي بعد ميدن ... اما کسي که اونها رو شرطي مي کنه در تمام قرن ها #ثابت بوده ... خودش، هدف و شيوه اش ...
کسي که چون بعد مادي و حيواني نداره ...
پس در دايره شرطي شدن قرار نمي گيره ...
شيطان که ظهور آخرين امام براش حکم نابودي و پايان رو داره ...
فکر مي کردم از شروع صحبت زمان زيادي گذشته باشه ...
اما زماني که اون براي نماز از من خداحافظي کرد و جدا شد ...
درک تازه اي نسبت به مفهوم زمان هم در من شکل گرفت ...
گاهي زمان، در عین سرعت، قدرت ثابت شدن داشت ...
اون مي رفت و من فقط بهش نگاه مي کردم ...
مي خواستم آخرين ملاقات مون رو با همه وجود توي ذهن و حافظه ثبت کنم ...
بين جمعيت که از مقابل چشمانم ناپديد شد ...
سرم رو پايين انداختم ...
به روي زمين نشستن عادت نداشتم ... پاهام خشک شده بود ... اما دلم نمی خواست حرکت کنم ...
تک تک اون حرف ها و جملات رو چند بار ديگه توي سرم تکرار کردم ...
و در انتهاي هر کدوم، دوباره سوال بي جوابش توي ذهنم نقش مي بست ...
ـ دوباره ازت سوال مي کنم ... چرا مي خواي آخرين امام رو پيدا کني؟ ...
و بارها اون سوال رو از خودم پرسيدم ...
حالا مي تونستم وسط تاريکي شب، به روشني روز حقيقت رو ببينم ...
اما بار سنگين سوالش روي شونه هاي من قرار گرفته بود ...
اون زماني اين سوال رو ازم کرد که جواب سوال هاي من رو داده بود ... و اين سوال، مفهومي عميق تر از کلمات به ظاهر ساده اش داشت ...
بلند شدم و راه افتادم ...
آرام، تمام مسير رو برگشتم ... غرق در فکر ...
به محل قرار که رسيدم، ماشين مرتضي ديگه اونجا نبود ...
چند لحظه به اطراف نگاه کردم و دوباره راه افتادم ...
شايد اينطوري بهتر بود ...
در خلوت و سکوت زمان بيشتري براي فکر کردن داشتم ...
هوا گرگ و ميش بود و شعاع نورخورشيد کم کم داشت اطراف رو روشن مي کرد ...
عده اي مثل من پياده ...
گاهي براي ماشين هاي در حال برگشت دست تکان مي دادن ... به زحمت و فشرده سوار مي شدن ...
چند لحظه نگاه مي کردم و به راهم ادامه مي دادم ...
نمي دونستم کسي بين اونها هست که بتونم باهاش صحبت کنم يا نه ...
تقريبا انتهاي اون مسير مستقيم بود ... براي چند لحظه ايستادم و به خیابون خیره شدم ...
موقع اومدن اونقدر سرم به احوال آشفته خودم مشغول بود که حالا ديگه يادم نمي اومد از کدوم سمت اومده بوديم ... فايده نداشت حافظه ام کلا تعطيل شده بود ...
دست کردم توي جيبم و آدرس رو در آوردم ...
و گرفتم جلوي اولين نفري که داشت از کنارم رد مي شد ...
يه مرد جوان با همسر و دو تا بچه کوچيک ... يه دختر کوچیک با موهاي خرگوشي، توي بغلش خواب بود ... با يه پسربچه گندم گون که نهايتا 3 سال بزرگ تر از خواهرش به نظر مي رسيد ...
دست توي دست مادري که به زحمت، دو تا چشمش ديده مي شد ...
ـ ببخشيد چطور مي تونم برم به اين آدرس؟ ...
چند لحظه به من و آدرس خيره شد ... از توي چشم هاش مشخص بود فهميده ازش چي مي پرسم اما انگليسي بلد نيست يا نمي دونه چطور راهنماييم کنه ...
به اطراف نگاه کرد و چند جمله فارسي رو بلند گفت ...
اونهاي ديگه بهش نگاهي کردن و سري تکان دادن ... معلوم شد بین اون جمع هم کسی نیست بتونه کمکم کنه ...
کاغذ رو از دستش گرفتم و با سر تشکر کردم ...
اومدم برم که مچم رو گرفت و اشاره کرد بايست ...
بچه رو داد بغل همسرش و سريع رفت کنار جاده ...
هر چند لحظه يه ماشين رد مي شد و اون براش دست بلند مي کرد ... تا اينکه يکي شون ايستاد ...
يه زن و شوهر جلو، يه پسر نوجوان عقب ...
رفت سمت شيشه و با راننده صحبت کرد ...
و بعد کاغذ رو داد دستش ...
نگاهي به من کرد و در ماشين رو برام باز کرد ...
اشاره کرد که سوار بشم ...
✍ #شهیدمدافع_طاهاایمانی
ادامه این قسمت 👇👇