#ادامه_قسمت_دوازدهم
بدترین کلمات برای شوخی بودند. زیر لب می غرم:چیدم به اون جفنگیاتت. ببند!
حالم را فهمید که لب خندانش را جمع کرد. شفیعی جزوه ام را میخواست.
نه حوصله در به در شدن برای جزوه خودم را دارم و نه خواندن خط های چینی و میخی بچه ها را. تا وحید به خودش بجنبد دست کردم و از توی کیفش جزوه را درآوردم و دادم دستش و گفتم که جزوه ام ناقص است.
آخر های پروژه هم یکبار شبیه همین اتفاق افتاد. قرار بود برنامه را یکبار در حضور من اجرا کند تا نتایج را ببینم و تحویل استاد بدهیم. بعد از شرکت آمدم دانشگاه و منتظر تماسش بودم. اما خبری نشد. معطل نشدم و رفتم. از اتفافات آن روز کلافه بودم؛مراحل نهایی تحلیل نتایج پروژه بود و خیلی نیاز به تمرکز داشتم. هر چند حضور سوسن با آن ریز بینی و دقت بالایش،می توانست در تحلیل نتایج خیلی کمک کند. اما این رفتارهایش تمرکزم را کم میکرد و ترجیح میدادم او نباشد. اصل کار بر عهده خودم بود. دیگر ضرورتی نداشت حضور بیشتر سوسن در آزمایشگاه و بودن هر شب. پیام داد.
_سلام کارا خوب پیش می ره؟
احوال پرسی درسی روال معمولی است که هست. حل مسائل و گروه های درسی و وقایع اتفاقیه دانشگاه را مرور کردن هم جزوه همین معمولی های دانشگاه است. من هم روال معمولی جواب دادم:بله خوبه!
که ادامه داد:چرا پیام میدم نمی خونی؟
#نرجس_شكوريان_فرد
#اپلای
٭٭٭٭٭--💌 #ادامه_دارد 💌 --٭٭٭٭٭
#کپی_کلیه_رمانها_فقط_با_ایدی_و_لینک_کانال_مجازه 🚫 ( بجز رمان های این نویسنده بزرگوار که نشرش به خواست نویسنده آزاده )
#لطفا_کانال_را_به_دوستان_خود_معرفی_کنید.
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1