eitaa logo
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
4.7هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
707 ویدیو
70 فایل
ھوﷻ 📩رمانهای عاشقانه ی مذهبی را❣️ با ما بخوانید. 💚 🔔 #رمان انلاین هم داریم روزی دو رمان ظهر #روژان فصل ٣ و شب #فالی‌دراغوش‌فرشته در خدمتتونیم. 🌸کپی رمانها بدون اجازه ادمین جایز نیست وپیگرد دارد 🚫 🆔 @Ad_noor1 👈 تبلیغات و ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸 چرا حجابت رو رعایت نمے کنے؟ _چون هنوز بچہ ام و تنها ۱۸سالمہ !😩 چرا نماز نمے خونے ؟ -چون هنوز بچہ ام و تنها ۱۸سالمہ !😶 چرا با نامحرم حرف مے زنے ؟ _چون بچہ هستم و تنها ۱۸سالمہ! چرا و چون های زیادے هست که درجواب تمامی آنها میتوان گفت چون هنوز جوانم و بچہ ... !! ولے .... 😔 ولے یادمان باشد ✨فاطمہ ے زهرا (س) ✨ هم تنها ۱۸سال داشت.. ـ ! 😭❤️ http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
🍃🍂این ذهنیت ما آدمهاست که تعیین میکنه روزمون خوب بگذره یا بد❗️ 👌"امروز" به خودی خود روز خوبیه یادت باشه "عالم بیرون خنثی است" ماییم که با نوع نگاهمون و تصمیم گیری مون تبدیلش میکنیم به روز خوب، یا روز بد.. ✨نوع نگاهتو خوب کن!🙂🌹 📚 @romankademazhabi❤️
🚦از اینڪه‌بہ‌سمت‌خــــــــدا‌☝️🏻💞 آهستہ‌حرکـــت‌میــڪنے،نتـــــــــرس!🚶🏻‍♀ ازاین‌بتـــــــــرس‌➰ کہ‌براۍترڪ‌گنـــــــاه هیچ‌کــارۍنڪرده‌باشے،🙇🏻‍♀🙌🏻 حتےتوبـــــــــــہ…🗣❌ پ.ن:اونی که میگه فردا توبه کن خوده خوده شیطونه👹 امروز و همین الان بهترین وقته ممکنه👌😌 ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌
هدایت شده از 🗞️
⚠️ آیت الله مجتهدی تهرانی(رحمه الله علیه): این دنیا کوچه‌ی بن‌بست است. آخرش پیشانی‌مان می‌خورد به سنگ لحد! آن‌وقت تازه پشیمان می‌شویم، می‌گوییم خدایا ما را به دنیا بازگردان...! اما خطاب می‌رسد "کلّا"...ســاکــت شـــو! آیا حواسمون هست که: به هر کجا میخواهیم می‌رویم! به هر چیزی میخواهیم دست می‌زنیم! به هرکسی خواستیم دروغ و تهمت و ... می‌گیم! و خیلی چیزهای دیگه😔 آیا نمی‌ترسیم؟ یا اعتقاد نداریم که هر روز از دنیا دورتر می‌شویم و به مرگ نزدیک‌تر اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
⚠️ 👌✨🥀 ➣دختر و پسر ؛نسل سوم انقلاب 💢از میگویند ؛ تمام فڪر و ذڪرشان شدہ گشتن بہ دنبال پل شهادت! ☝️اما با سیرہ ے شهدا فرسنگ ها فاصلہ دارند... . 👩🏻دخترے ڪہ تمام خاطرات ، وصایا و زیروبم زندگے شهدا را از حفظ است ؛ ⚠️اما وقتے اجازہ ورود میخواهد، آنقدر از و پول و ماشین و سرمایہ مے پرسد! ❌ڪہ وصایا را از یاد میبرد ، سیرہ شهدا و اشڪ هاے دویدہ بہ دنبال مادران منتظر را هم... 👈از یاد میبرد ڪ آن زمان ها ، هایے بودند ڪہ در زیرزمینے با ڪمترین امڪانات حاصل عشقشان را؛ با صبر و هجران،بوے نم بزرگ میڪردند تا همسرانشان آسودہ خاطر بجنگند! 👨🏻و پسرے ڪہ عڪس شهدا زینت بخش در و دیوار اتاقش بود، و هر جمعہ راهے گلزار شهرش؛ 👈بہ یڪبارہ فراموش میڪند ڪہ وعدہ اے داشتہ بین خودش و دوستان شهیدش 🚫 آنقدر بہ ظاهر و و مال و ثروت مے اندیشد ڪہ از باطن ماجرا غافل میشود!! ⚠️آنقدر سخت گیرے میڪند ڪہ فراموشش میشود ڪہ اسوہ اش ازدواج میڪردہ ⭕️ قربہ الے اللہ...⭕️ 👈نہ قربہ الے قد و بالاے محبوب زمینے!😒 ‼️آن روزها اصلا اهمیتے نداشت، زیبارو نباشے! یا نداشتہ باشے! حتے دست و پایت جا ماندہ باشد در آن دورها...💯 . ✅مهم این بود ڪہ بخواهے با همسرت باشے شانہ بہ شانہ قدم ب قدم تا خود بهشت... 👈این روزها اما بوے گند بہ قدرے مشام ها را بے حس ڪردہ ڪہ دیگر ❌اسم 👈شدہ زیادہ روے و اسم تجمل 👈....!!❌ ☝️اما خود دانے؛ میخواهے بدرقہ ے راهت دعاے عڪس روے دیوار اتاقت باشد یا حرف مردم ڪوچہ و بازار... اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
‼️ ⭕️ 🌱آیت الله جاودان مےفرمـودنـد: ⇜اگہ کسی در جنگ بشہ یکبار شهید شده 🌿 اما ⇜کسی اگہ با خودش بجنگہ 🥀🕊 ♥️
در روایت میفرماید: اَکْرِه نَفسَکَ عَلی الفَضائلْ فاِنَّـکَ مـطـبوعُ بِـالرَّذائـل 🌱خودت رو باید وادار کنـی به خوبی ها وگرنه خودت رو اگه رها کنی به طورخــودکار میری سمت بدی‌ها...
با عجله سوار تاکسی شدم اصلا حواسم نبود که ماسکم رو نزدم ماشین که حرکت کرد دیدم یه صدایی آمد آقا لطفا ماسکتون رو بزنید برگشتم صندلی عقب رو نگاه کردم یه خانوم بدحجاب دو ماسک زده دیدم 🙈 گفتم ببخشید اصلا حواسم نبود ماسک از جیبم در آوردم و زدم. گفتم خانوم میشه منم از شما خواهش کنم حجابتون رو درست کنید.!؟ 📌 با لحن تندی گفت چه ربطی داره آقا!!! گفتم خانوم همان طور که احتمال داره با ماسک نزدن من به شما ویروسی منتقل بشه!؟ با این تیپ شما هم ممکنه؛ نتنها من و خانواده ام بلکه خیلی از خانواده های دیگه هم از هم پاشیده بشه!! و این کار شما نتنها جسم ما بلکه روح ماروهم آزار میده! ⁉️ گفت من اختیار خودم رو دارم و به کسی ربطی نداره و شما چشماتون رو درویش کنید.!!! 💢 اینجا بود که راننده تاکسی سکوتش رو شکست و گفت خانوم اختیار شما توی خونه خودتون هست!!! وقتی به جامعه وارد شدید باید قوانین جامعه رو رعایت کنید و اینجا قانون اینه!! 🔹 هنوز منم خودم رو آماده کرده بودم چیزی بگم که ... گفت آقا نگهدار میخوام همین جا پیاده بشم آقای راننده هم سریع نگه داشت اونم پیاده شدو درو کوبید و رفت. خندیدم و گفتم آقای راننده ببخشید مشتری تون رو هم پَروندم کرایه ای هم به شما نداد. اون بنده خدا هم یه لبخندی زد و گفت فدای سرت.😘 ✍ همین طور که داشتیم میرفتیم با خودم کلنجار می رفتم چطور میشه در عرض چند ماه دولت و مردم دست به دست هم میدهند و ماسک زدن رو بین اکثر مردم جا میندازن اما همین عمل رو برای انجام نمیدن و میترسن که با یک کلمه و توصیه مؤدبانه با این عمل پر از خطر مقابله کنن؟؟ تا جایی که ما حرفش رو میزنیم اینطور عکس العمل نشون میدهند. 🔰 چطور میشه برای به هر مکان عمومی که میخوای وارد بشی اول نوشته بدون ماسک وارد نشوید!! و اگه بدون ماسک وارد بشی اولا همه چپ چپ نگاهت می کنن بعد هم بعضی جاها خدمات رسانی نمی کنن. 👈 کاش برای حمایت و حفظ حجاب هم مقداری از این کارها میشد
❗️ تو خیابون داشتم راه می رفتم منو با چادر دید ، گفت: تو این گرما این چیه ؟ آبپز نمی شی ؟!! 👌 و بعد انگار یکی تو گوشم گفت: ⚠️ قل نار جهنم اشد حرّا ⚠️ بگو به آنان ، آتش جهنم سوزان تر است🔥⚠️ (سوره توبه /۸۱) ┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈ رمــ🗞ـــــانکده مذهـ🥀ـــبی 📚 @romankademazhabi ♥️
🚦از اینڪه‌بہ‌سمت‌خــــــــدا‌☝️🏻💞 آهستہ‌حرکـــت‌میــڪنے،نتـــــــــرس!🚶🏻‍♀ ازاین‌بتـــــــــرس‌➰ کہ‌براۍترڪ‌گنـــــــاه هیچ‌کــارۍنڪرده‌باشے،🙇🏻‍♀🙌🏻 حتےتوبـــــــــــہ…🗣❌ پ.ن:اونی که میگه فردا توبه کن خوده خوده شیطونه👹 امروز و همین الان بهترین وقته ممکنه👌😌 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌿 🌱[از دل های دنیا زده مان، گاهی بپرسیم؛ دنیا چه دارد که خدا ندارد؟!]🌱
🍃 _هࢪ ۅقټ بیڪاࢪ شڊۍ!🙂 یھ ټسبیح بگیࢪ دسټټ ۅ بگۅ "اݪݪهم عجݪ ݪۅݪیڪ الفࢪج"♥️ هم ڊݪِ خۅڊټ آࢪۅم میگیࢪھ هم‌ڊݪِ آقا ڪھ‌یڪۍ ڊاࢪھ بࢪا ظهۅࢪش ڊعا میڪݩھ:)
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
💡 میفرمایند استغفار کن از دلت میره! اگر کردی و غم از دلت نرفت؛ یعنی داری خالی;بندی میکنی :) بگرد گناهتو پیدا کن و اعتراف کن بهش...! -استادپناهیان🍃
+حاج‌‌آقا‌پناهیان‌‌میگفت: آقا صبح بہ‌عشق‌شماچشم‌بازمیکنہ این‌عشق‌فهمیدنےنیست...!🌱 بعدماصبح‌کہ‌چشم‌بازمیکنیم بجاےعرض‌ارادت‌بہ‌محضرآقا گوشیامونُ‌چک‌میکنیم! . . ؟
🚢🍒¦⇢ اگه‌بهمون‌بگن این‌چندروزروبه‌ڪسی‌پیام‌نزن!😮 بی‌خیالِ چڪ‌ڪردن‌تلگرام‌واینستاگرام شو به‌هیچڪس‌زنگ‌نزن!😯 اصلاچندروزموبایلت‌روبده‌به‌ما...😳 چقــدربهمون‌سخت‌میگذره؟؟!!🤕😣 حالااگه‌بگن‌چندروز ؟!😮 چقدربهمون‌سخت‌میگذره؟!🤔 بانبودنِ‌ڪدومش‌بیشتراذیت‌میشیم؟😏 نرسه‌اون‌روزڪه‌ارتباط‌با بقیه‌روبه‌ ارتباط‌باخداترجیح‌بدیم💔
حتما بخونید خییلی قشنگه ✨ سلام من جوانی بودم که سال‌ها با رفتارم دل امام زمانم رو به درد آوردم😔و خیری برای خانواده‌ام نداشتم همش با رفقای ناباب و اینترنت و ... شب تا صبح بیدار و صبح تا بعدازظهر خواب زمانی که فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی اومد منم از این باتلاق انحراف و بدبختی بی‌نصیب نماندم و اگر قرار باشد فردای قیامت موبایل بر اعمالم شهادت دهد حتی جهنم راهم نمی‌دهند😞 تا یه روز تو یکی از گروه‌های چت یه آقایی پست‌های مذهبی میذاشت، مطالبش برام جالب بودند🤗 رفتم توی اون و مثل همیشه فضولیم گل کرد و عکس پروفایلشو بزرگ کردم😐 دیدم که غرق در خون، بدون دست و پا، با سری خورد شده از ترکش، افتاده بر خاک، کنار او عکس دوبچه بود که حدس زدم باید بچه‌های او باشند😟 و زیر آن عکس یه جمله‌ای نوشته شده بود: "می‌روم تا جوان ما نرود"✋🏼💔 ناخودآگاه اشکم سرازیر شد😭😭دلم شکست باورم نمی‌شد دارم گریه می‌کنم اونم من، کسی که غرق در گناه و شهواته، منه بی‌حیا و بی‌غیرت، منه چشم چرون هوس باز😔😔 از اون به بعد از اینترنت و بدحجابی و فضای مجازی و گناه و رفقای نابابم شدم😠 دلم به هیچ کاری نمیرفت حتی موبایلم و دست نمی‌گرفتم🙂 تصمیم گرفتم برای اولین بار برم اولین نماز عمرمو خوندم با اینکه غلط خوندم ولی احساس آرامش معنوی خاصی می‌کردم، آرامشی که سال‌ها دنبالش بودم ولی هیچ جا نیافتم حتی در شبکه‌های اجتماعی✋🏼💔 از امام جماعت خواستم کمکم کنه ایشان هم مثل یه پدر مهربان همه چیز به من یاد می‌داد😇 نماز خوندن، قرآن، احکام، زندگی امامان و... کتاب می‌خرید و به من هدیه میداد، منو در فعالیت‌های بسیج و مراسمات شرکت میداد✌️ توی محله معروف شدم و احترام ویژه‌ای کسب کردم توسط یکی از دوستان به حرم حضرت معصومه برای معرفی شدم نزدیکای امام حسین، یکی از خادمین که پیر بود به من گفت: دلم میخواد برم کربلا ولی نمی‌تونم، میشه شما به نیابت از من بری؟ پول و خرج سفر و حق الزحمه شما رو هم میدم، زبونم قفل شده بود! من و کربلا؟ زیارت امام حسین؟💔 اشکم سرازیر شد😭 قبول کردم و باحال عجیبی رفتم🕊 هنوز باورم نشده که اومدم 🕌💔 پس از برگشت تصمیم گرفتم برم که با مخالفت‌های فامیل و دوستان مواجه شدم، اما پدرم با اینکه از دین خیلی دور بود و حتی نماز و روزه نمی‌گرفت قبول کرد✋🏼 حوزه قبول شدم و با کتاب‌های دینی انس گرفتم👌 در کنار درسم گاهی تبلیغ دین و احکام خدارو می‌کردم و حتی سراغ دوستان قدیمی ناباب رفتم که خدا روشکر توانستم رفیقام و با خدا آشتی بدم😍✋🏼 یه روز اومدم خونه دیدم پدر و مادرم دارن گریه میکنن😭منم گریه‌ام گرفت، تابحال ندیده بودم بابام گریه کنه! گفتم بابا چی شده؟ گفت پسرم ازت ممنونم گفتم برای چی؟ گفت: من و مامانت یه خواب مشترک دیدیم😔 تو رو می‌دیدیم با مرکبی از نور می‌بردن بهشت و ما رو می‌بردن و هر چه به تو اصرار می‌کردن که وارد بهشت بشی قبول نمیکردی و میگفتی اول باید پدر و مادرم برن بهشت بعد من✋🏼 👈یه آقای نورانی✨آمد و بهت گفت: آقا سعید! همین جا بهشون نماز یاد بده بعد با هم برین 🌸 و تو همونجا داشتی به ما نماز یاد میدادی😔 پسرم تو خیلی تغییر کردی دیگه نیستی همه دوستت دارن❤️تو الان آبروی مایی ولی ما برات مایه ننگیم میشه خواهش کنم هر چی یاد گرفتی به ما هم یاد بدی منم نماز و قرآن یادشون دادم و بعد از آن خواب، پدر و مادرم نمازخوان و مقید به دین شدند💔😍 چند ماه بعد با دختری عقد کردم💍 یه روز توی خونشون دیدم که خیلی برام بود گریه‌ام گرفت😔 نتونستم جلوی خودم رو بگیرم صدای گریه‌هام بلند و بلندتر شد😭😭 👈این همون عکسی بود که تو بود👉 خانمم تعجب کرد و گفت: سعیدجان چیزی شده؟ مگه صاحب این عکس و میشناسی؟😊 و من همه ماجرا رو براش تعریف کردم😔✋🏼 خودش و حتی مادرش هم گریه کردند😭😭😭 خانمم گفت: میدونی این عکس کیه؟ گفتم: نه گفت: این 😊 منم مات و مبهوت، دیوانه‌وار فقط گریه می‌کردم مگه میشه؟😳😭😭 آره شهیدی که منو هدایت کرد، آدمم کرد، آخر به عقد💍من درآورد💔😔 چند ماه بعد با چند تا از دوستانم برای اسم نوشتیم تابستون که شد و حوزه‌ها تعطیل شدند ما هم رفتیم خانمم باردار بود و با گریه گفت: وقتی نه حقوق میدن نه پول میدن نه خدماتی، پس چرا میخوای بری؟ همان جمله شهید یادم اومد و گفتم: میرم تا جوانان ایران نرود ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─