فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
#استاد_عالی : شیعیان در گرفتاری ها #نماز استغاثه به #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بخوانند.
#امام_زمان
🆔 @romankademazhabi⚫️
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
📚 #تنها_میان_داعش ✍🏻 نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد ❤️ #قسمت_بیست_هشتم 💠 شنیدن همین جمله کافی بود تا
📚 #تنها_میان_داعش
✍🏻 نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد
❤️ #قسمت_بیست_نهم
💠 در تمام این مدت منتظر #شهادتش بودم و حالا خطش روشن بود که #عطش چشیدن صدایش آتشم میزد.
باطری نیمه بود و نباید این فرصت را از دست میدادم که پیامی فرستادم :«حیدر! تو رو خدا جواب بده!» پیام رفت و دلم از خیال پاسخ #عاشقانه حیدر از حال رفت.
💠 صبر کردن برایم سخت شده بود و نمیتوانستم در #انتظار پاسخ پیام بمانم که دوباره تماس گرفتم. مقابل چشمانم درصد باطری کمتر میشد و این جان من بود که تمام میشد و با هر نفس به #خدا التماس میکردم امیدم را از من نگیرد.
یک دستم به تمنا گوشی را کنار صورتم نگه داشته بود، با دست دیگرم لباس عروسم را کنار زدم و چوب لباسی بعدی با کت و شلوار مشکی دامادی حیدر در چشمم نشست.
💠 یکبار برای امتحان پوشیده و هنوز عطرش به یادگار مانده بود که دوباره مست محبتش شدم. بوق آزاد در گوشم، انتظار احساس حیدر و اشتیاق #عشقش که بیاختیار صورتم را سمت لباسش کشید.
سرم را در آغوش کتش تکیه دادم و از حسرت حضورش، دامن #صبوریام آتش گرفت که گوشی را روی زمین انداختم، با هر دو دست کتش را کشیدم و خودم را در آغوش جای خالیاش رها کردم تا ضجههای بیکسیام را کسی نشنود.
💠 دیگر تب و تشنگی از یادم رفته و پنهان از چشم همه، از هر آنچه بر دلم سنگینی میکرد به خدا شکایت میکردم؛ از #شهادت پدر و مادر جوانم به دست #بعثیها تا عباس و عمو که مظلومانه در برابر چشمانم پَرپَر شدند، از یوسف و حلیه که از حالشان بیخبر بودم و از همه سختتر این برزخ بیخبری از عشقم!
قبل از خبر #اسارت، خطش خاموش شد و حالا نمیدانستم چرا پاسخ دل بیقرارم را نمیدهد. در عوض #داعش خوب جواب جان به لب رسیده ما را میداد و برایمان سنگ تمام میگذاشت که نیمهشب با طوفان توپ و خمپاره به جانمان افتاد.
💠 اگر قرار بود این خمپارهها جانم را بگیرد، دوست داشتم قبل از مردن نغمه #عشقم را بشنوم که پنهان از چشم بقیه در اتاق با حیدر تماس گرفتم، اما قسمت نبود این قلب غمزده قرار بگیرد.
دیگر این صدای بوق داشت جانم را میگرفت و سقوط #خمپارهای نفسم را خفه کرد. دیوار اتاق بهشدت لرزید، طوریکه شکاف خورد و روی سر و صورتم خاک و گچ پاشید.
💠 با سر زانو وحشتزده از دیوار فاصله میگرفتم و زنعمو نگران حالم خودش را به اتاق رساند. ظاهراً خمپارهای خانه همسایه را با خاک یکی کرده و این فقط گرد و غبارش بود که خانه ما را پُر کرد.
نالهای از حیاط کناری شنیده میشد، زنعمو پابرهنه از اتاق بیرون دوید تا کمکشان کند و من تا خواستم بلند شوم صدای پیامک گوشی دلم را به زمین کوبید.
💠 نگاهم پیش از دستم به سمت گوشی کشیده شد، قلبم به انتظار خبری از #تپش افتاد و با چشمان پریشانم دیدم حیدر پیامی فرستاده است.
نبض نفسهایم به تندی میزد و دستانم طوری میلرزید که باز کردن پیامش جانم را گرفت و او تنها یک جمله نوشته بود :«نرجس نمیتونم جواب بدم.»
💠 نه فقط دست و دلم که نگاهم میلرزید و هنوز گیج پیامش بودم که پیامی دیگر رسید :«میتونی کمکم کنی نرجس؟»
ناله همسایه و همهمه مردم گوشم را کر کرده و باورم نمیشد حیدر هنوز نفس میکشد و حالا از من کمک میخواهد که با همه احساس پریشانیام به سمتش پَر کشیدم :«جانم؟»
💠 حدود هشتاد روز بود نگاه #عاشقش را ندیده بودم، چهل شب بیشتر میشد که لحن گرمش را نشنیده بودم و اشتیاقم برای چشیدن این فرصت #عاشقانه در یک جمله جا نمیشد که با کلماتم به نفس نفس افتادم :«حیدر حالت خوبه؟ کجایی؟ چرا تلفن رو جواب نمیدی؟»
انگشتانم برای نوشتن روی گوشی میدوید و چشمانم از شدت اشتیاق طوری میبارید که نگاهم از آب پُر شده و به سختی میدیدم.
💠 دیگر همه رنجها فراموشم شده و فقط میخواستم با همه هستیام به فدای حیدر شوم که پیام داد :«من خودم رو تا نزدیک #آمرلی رسوندم، ولی دیگه نمیتونم!»
نگاهم تا آخر پیامش نرسیده، دلم برای رفتن سینه سپر کرد و او بلافاصله نوشت :«نرجس! من فقط به تو اعتماد دارم! #داعش خیلیها رو خریده.»
💠 پیامش دلم را خالی کرد و جان حیدرم در میان بود که مردانه پاسخ دادم :«من میام حیدر! فقط بگو کجایی؟» که صدای زهرا دلم را از هوای حیدر بیرون کشید :«یه ساعت تا #نماز مونده، نمیخوابی؟»
نمیخواستم نگرانشان کنم که گوشی را میان مشتم پنهان کردم، با پشت دستم اشکم را پاک کردم و پیش از آنکه حرفی بزنم دوباره گوشی در دستم لرزید.
💠 دلم پیش اضطرار حیدر بود، باید زودتر پیامش را میخواندم و زهرا تازه میخواست درددل کند که به در تکیه زد و #مظلومانه زمزمه کرد :«امّ جعفر و بچهاش #شهید شدن!»...
ادامه دارد....
┄┅┅✿💐🍃💕🌹🌸✿┅┅┄
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
کانال رپلای (دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان های ما و pdf رمان هایی دیگر)👇🏻👇🏻👇🏻
@repelay
📚 #تنها_میان_داعش
✍🏻 نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد
❤️ #قسمت_سی_ام
💠 خبر کوتاه بود و خاطره خمپاره دقایقی قبل را دوباره در سرم کوبید. صورت امّ جعفر و کودک شیرخوارش هر لحظه مقابل چشمانم جان میگرفت و یادم نمیرفت عباس تنها چند دقیقه پیش از #شهادتش شیرخشک یوسف را برایش ایثار کرد.
مصیبت #مظلومانه همسایهای که درست کنار ما جان داده بود کاسه دلم را از درد پُر کرد، اما جان حیدر در خطر بود و بیتاب خواندن پیامش بودم که زینب با عجله وارد اتاق شد.
💠 در تاریکی صورتش را نمیدیدم اما صدایش از هیجان خبری که در دلش جا نمیشد، میلرزید و بیمقدمه شروع کرد :«نیروهای مردمی دارن میان سمت آمرلی! میگن #سید_علی_خامنهای گفته آمرلی باید آزاد بشه و #حاج_قاسم دستور شروع عملیات رو داده!»
غم امّ جعفر و شعف این خبر کافی بود تا اشک زهرا جاری شود و زینب رو به من خندید :«بلاخره حیدر هم برمیگرده!» و همین حال حیدر شیشه #شکیباییام را شکسته بود که با نگاهم التماسشان میکردم تنهایم بگذارند.
💠 زهرا متوجه پریشانیام شد، زینب را با خودش برد و من با بیقراری پیام حیدر را خواندم :«پشت زمین ابوصالح، یه خونه سیمانی.»
زمینهای کشاورزی ابوصالح دور از شهر بود و پیام بعدی حیدر امانم نداد :«نرجس! نمیدونم تا صبح زنده میمونم یا نه، فقط خواستم بدونی جنازهام کجاست.» و همین جمله از زندگی سیرم کرد که اشکم پیش از انگشتم روی گوشی چکید و با جملاتم به #فدایش رفتم :«حیدر من دارم میام! بخاطر من تحمل کن!»
💠 تاریکی هوا، تنهایی و ترس توپ و تانک #داعش پای رفتنم را میبست و زندگی حیدر به همین رفتن بسته بود که از جا بلند شدم. یک شیشه آب چاه و چند تکه نان خشک تمام توشهای بود که میتوانستم برای حیدر ببرم.
نباید دل زنعمو و دخترعموها را خالی میکردم، بیسر و صدا شالم را سر کردم و مهیای رفتن شدم که حسی در دلم شکست. در این تاریکی نزدیک سحر با #خائنینی که حیدر خبر حضورشان را در شهر داده بود، به چه کسی میشد اعتماد کنم؟
💠 قدمی را که به سمت در برداشته بودم، پس کشیدم و با ترس و تردیدی که به دلم چنگ انداخته بود، سراغ کمد رفتم. پشت لباس عروسم، سوغات عباس را در جعبهای پنهان کرده بودم و حالا همین #نارنجک میتوانست دست تنهای دلم را بگیرد.
شیشه آب و نان خشک و نارنجک را در ساک کوچک دستیام پنهان کردم و دلم برای دیدار حیدر در قفس سینه جا نمیشد که با نور موبایل از ایوان پایین رفتم.
💠 در گرمای نیمهشب تابستان #آمرلی، تنم از ترس میلرزید و نفس حیدرم به شماره افتاده بود که خودم را به #خدا سپردم و از خلوت خانه دل کندم.
تاریکی شهری که پس از هشتاد روز #جنگ، یک چراغ روشن به ستونهایش نمانده و تلّی از خاک و خاکستر شده بود، دلم را میترساند و فقط از #امام_مجتبی (علیهالسلام) تمنا میکردم به اینهمه تنهاییام رحم کند.
💠 با هر قدم #حسرت حضور عباس و عمو آتشم میزد که دیگر مردی همراهم نبود و باید برای رهایی #عشقم یکتنه از شهر خارج میشدم. هیچکس در سکوت سَحر شهر نبود، حتی صدای گلولهای هم شنیده نمیشد و همین سکوت از هر صدایی ترسناکتر بود.
اگر نیروهای مردمی به نزدیکی آمرلی رسیده بودند، چرا ردّی از درگیری نبود و میترسیدم خبر زینب هم شایعه #جاسوسان داعش باشد.
💠 از شهر که خارج شدم نور اندک موبایل حریف ظلمات محض دشتهای کشاورزی نمیشد که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم. ظاهراً به زمین ابوصالح رسیده بودم، اما هر چه نگاه میکردم اثری از خانه سیمانی نبود و تنها سایه سنگین سکوت شب دیده میشد.
وحشت این تاریکی و تنهایی تمام تنم را میلرزاند و دلم میخواست کسی به فریادم برسد که خدا با آرامش آوای #اذان صبح دست دلم را گرفت. در نور موبایل زیر پایم را پاییدم و با قامتی که از غصه زنده ماندن حیدر در این تنهاییِ پُردلهره به لرزه افتاده بود، به #نماز ایستادم.
💠 میترسیدم تا خانه را پیدا کنم حیدر از دستم رفته باشد که نمازم را به سرعت تمام کردم و با #وحشتی که پاپیچم شده بود، دوباره در تاریکی مسیر فرو رفتم.
پارس سگی از دور به گوشم سیلی میزد و دیگر این هیولای وحشت داشت جانم را میگرفت که در تاریک و روشن طلوع آفتاب و هوای مه گرفته صبح، خانه سیمانی را دیدم.
💠 حالا بین من و حیدر تنها همین دیوار سیمانی مانده و #عشقم در حصار همین خانه بود که قدمهایم بیاختیار دوید و با گریه به خدا التماس میکردم هنوز نفسی برایش مانده باشد.
به تمنای دیدار عزیزدلم قدمهای مشتاقم را داخل خانه کشیدم و چشمم دور اتاق پَرپَر میزد که صدایی غریبه قلبم را شکافت :«بلاخره با پای خودت اومدی!»...
ادامه دارد....
┄┅┅✿💐🍃💕🌹🌸✿┅┅┄
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
کانال رپلای (دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان های ما و pdf رمان هایی دیگر)👇🏻👇🏻👇🏻
@repelay
هدایت شده از تبادل موقت؛ 🌸 از صبوری شما ممنونیم 🌸
🔰 سخنرانی تكان دهنده #شیخ احمد كافی درباره نماز اول وقت⁉️
🔰 چرا نماز #اول وقت ⁉️
🔰 برای #حضور قلب در نماز باید چکار کرد ⁉️
🔰 آثار #ترک نماز ...⁉️
🔰 حکم آرایش هنگام #نماز چیست⁉️
🔰 بلاهای #سبک شمردن و ترک نماز ⁉️
🔰 چهار عامل که ما را #جهنمی کرد⁉️
🔰راههای #دعوت کودکان به نماز⁉️
✔️پاسخ سوالات بالا در لینک زیر👇
http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab
🔰نمازت سر وقت نیست
🔰 به نمازت کم اهمتین
🔰 بچتون نماز نمیخونه"بیاین اینجا👆👆
🔑🔓🔑🔓🔑🔓
🌧 بهترین فـــــیلتر شکن
انسان با انجام #گناه فیلترهایے بین خود و خدا ایجاد میکند !
گناهانے که مانع استجابت #دعا هستن و راه انسان به خدا رو ناهموار میکنن
و اما " #نـــــماز " بهترین فیلتر شکن دنیاست!
خـــــدا این فیلتر شکن را امضا و مهر کرده است
خصوصیت مهم این فیلتر شکن این است که مانع انجام #گناه مے شود و رشد و کمال انسان را سرعت مے بخشد.
اگر باور ندارید این آیه را بخوانید
" إِنَّ الصَّلاة تَنهےٰ عَنِ الفَحشاءِ وَ المُنکَر "
🔅"بدرستے که نماز انسان را از
فساد و فحشاء باز مے دارد "🔅
📜عنکبوت_آيه۴۴
هدایت شده از ▫
سید هاشم حداد نمازش چگونه بود
حاج موسي محيي:
سيد حداد نمازش با توجه و تاني کامل بود اگر کسي هنگام نماز صدايش را ميشنيد احساس ميکرد که به سوي پروردگار عروج کرده گويا ايشان از اول تا آخر #نماز از قيام و رکوع و سجده و قنوت با پروردگارش #مناجات ميکند و سخن ميگويد و اتصال کامل و بدون پرده با پروردگار دارد.
صداي دلنشين و آرام بخش ايشان قلبها را پرواز ميداد و عقل و خرد را از خردمندان ميربود و هنگامي که حال و اقبال و عروج به آن عالم ملکوتي دست ميداد اشک از چشمان اکثر نمازگزاران جاري ميشد و هيچ کدام نميتوانستند جلوي گريهشان را بگيرند.
هدایت شده از 🗞️
••
بابامخدابیامرز هروقت از کسی یا چیزی #میترسید...؛
وایمستاد #نماز میخوند...!
میگفت:
حرفزدن با خدا...،
دل رو محکم میکنه...!
راستمیگفت...:))
#حرفزدنباخدادلرومحکممیکنھ:)
•🌱•
✅ #تلنگر
✍وقتی متولد می شویم دَرْ گوشمان اذان می گویند. وقتی از #دنیا میرویم بر پیکرمان #نماز میخوانند. اذان روزِ تولدمان را برای نماز روزِ وفاتمان می گویند. زندگی، تعبیر کوتاهی است میانِ آن اذان تا آن نماز، اختیار هیچ کدامشان را نداریم... خوشا به حال آنانکه بجای دل بستن به زمان، به «صاحب الزمان» دل می بندند.
#قیامت نزدیکه #مرگ نزدیکتر
⚰ #یاد_مرگ
هدایت شده از ▫
👌بهتـرین #فــــیلتـر شڪن
💢 انسـان بـا انـجـام گنــاه فیلــتـرهـایے بـیــن
خـود و #خــدا ایـجـاد میـڪـنـد !
گـنـاهـانــے ڪہ مانـع اسـتـجــابـت دعــا هـســتـن و
راه انـســان بـہ خـــدا رو #نــاهـمـوار مــیـڪنــن
👈🏻و امـا #نـــــماز بهتــریــن فیــلتـر شـڪـن دنــیاسـت!
🔺خـــدا ایـن #فیـلـتــر_شـڪـن را امضـاء و مــهــر ڪـرده اسـت
🌱 خصـوصیـت مـهــم ایـن فیـلتـر شـڪن ایـن اسـت ڪہ مانـع انـجـام گنـاه مے شـود و #رشــد و #ڪـمـال انـسـان را سـرعـت مے بـخـشـد.
🔻اگـر بـاور نـداریـد #ایـن_آیـہ را بـخـوانیــد
☘" اِنَ الصَـلاة تَـنهـےٰ عَـنِ الفَحـشـا وَ المُنـڪـَر "☘
🔅"بدرستــے ڪہ #نــمـاز انســان را از
فســاد و #فحـشـاء بـاز مے دارد "
📖 عنڪبـوت_آيہ۴۴
📖 #درمحضرقرآن
از خودت ناراحتی؟
میدونم!
از #خدا خجالت میکشی😔
میدونم!
روت نمیشه بایستی و #نماز بخونی😭
روت نمیشه دوباره #توبه کنی😞
میدونم!
از رحمت خدا که نا امید نشدی😉
برو با همین شرمندگی وضو بگیر،
با همین شرمندگی نماز بخون،
با همین شرمندگی #توبه کن😇
هر وقت شیطون اومد سراغت،این شرمندگی رو به یاد بیار😰
نمی ارزه نه؟!
بدون خدا مهربون تر از اونیه که ما فکر میکنیم،پس فرصت رو برای توبه از دست نده✨
#نماز
✅ درمان حواس پرتی در نماز👇
🌺کمتر کسی پیدا میشود که در طول نماز ، حواسش کامل به نماز بوده و متوجه کلماتی که میگوید باشد
🌺 برای داشتن حضور قلب در نماز و جمع کردن حواس تان نکات ذیل را رعایت کنید
◀️۱ . قبل از نماز برجای نماز نشسته و قدری ذکر بگویید و یا تلاوت قرآن نمائید ، تا روح و دل تان آماده و مشتاق عبادت خداوند متعال گردد.
◀️۲. قبل از نماز پیش خود چنین تصور کنید که ممکن است این آخرین نمازتان باشد .
◀️۳. به خود تلقین کنید و تصمیم جدی بگیرید که نمازی با خشوع و بدون حواس پرتی بخوانید.
◀️۴. تصور کنید که میخواهید در برابر بزرگ ترین و قدرتمندترین شخص عالم هستی ایستاده و با او سخن می گویید.
◀️۵. در نماز بیشتر سعی بر خشوع و خضوع بأفزایید و خود را در محضر خداوند متعال بی نهایت حقیر و نیازمند احساس کنید. ودررکوع وسجده خیلی ارامش داشته باشید وذکرهارا باتوجه به معنی وبا درنظر گرفتن کوچکیخود وعظمت پروردگار بگویید
◀️۶. آهسته و با آرامش نماز بخوانید. ولی طوری باشد خودتانصدای خودتانرا بشنوید وزیرلبی نباشد.
◀️۷. به معنای آنچه در نماز می خوانید توجه کنید. و هرجملهرامکث کنید معنی را ازقلبتانرد کنیدجملهبعدی رابخوانید
◀️ ۸. اگر قبل از نماز گرسنه یا تشنه بسیار شدید هستید ، قبل از نماز چیزی بخورید تا سبب عجله در خواندن نماز نشود ، ولی بیشتر تلاش شود که با شکم پر نماز نخوانید.
◀️۹. در مکان خلوت و ساکت نماز بخوانید.
◀️۱۰. در مکان نماز تان سعی کنید جلوی روی تان عکس و یا چیزی که توجه را جلب میکند مثل : تلویزیون و ... نباشد باشد.
◀️۱۱. سعی کنید عاشق خداوند متعال بشوید ؛ چون عاشق بی قرار وصال معشوق اش هست و لحظه شماری میکند برای حتی یک لحظه صحبت و معاشرت با عشقش.برای این منظور باید زیاد درطول روز شکر گزاری کنید وجهانبینی الهی خودرا اصلاح وتکمیل کنید. وازگناه دوری کنید
◀️ ۱۲ . حلال بدست بیاورید و حلال بخورید.
◀️١٣. از یاد مرگ غافل نشوید؛ چون مرگ است که انسانهای غافل و خواب آلود را بیدار میکند.
🍂🌼و همین مرگ است که خواهشات نفسانی را می میراند.
-
هدایت شده از ▫
#تـــݪنگــر
به دڪتر گفتم: هـمه داروهامـو
میخــورم اما تاثــــــیر نداره!
گفت: سـر وقــت میخـــوری؟؟
تازه فهمیدم چرا نـــــمازهام
تاثـیر نداره!
#نماز
#روز_قدس
دلم از این نگاهها میخواد ک ره ِ صد ساله رو یه شبه برم...⚘🌙
اگه تو بخوای میشه خداجون _بخواه برام 💔
#نماز_اول_وقت_فراموش_نشه 🌿
#نماز 🦋🌸
نماز توبه یکشنبه ماه ذی القعده
رسول اکرم صل الله علیه و آله فرمودند: هر که این نماز را به جا آورد؛ توبه او مقبول و گناهانش آمرزیده شود، دشمنان او در روز قیامت از او راضی شوند، با ایمان می میرد، دین و ایمانش از وی گرفته نمی شود؛ قبرش گشاده و نورانی شده و والدینش از او راضی گردند؛ مغفرت شامل حال والدین او و ذریه او گردد؛ توسعه رزق پیدا کند؛ ملک الموت با او در وقت مردن مدارا کند و به آسانی جان دهد
#استوری #نماز #ذی_القعده
🌸 اعمال شب و روز اول #ماه_رجب
در اهمیت ماه رجب المرجب همین بس که امام کاظم (ع) فرمود:
هر کس یک روز از ماه رجب را روزه بگیرد، آتش جهنم یک سال، از او دور شود و هر کس سه روز از آن را روزه بگیرد، بهشت بر او واجب میشود.
همچنین فرمود: رجب نام نهرى است در بهشت که از شیر سفیدتر و از عسل شیرین تر است. هر کس یک روز از رجب را روزه بگیرد، البته از آن نهر بیاشامد.
🔰 اعمال شب اول #ماه_رجب :
1⃣ از رسول خدا نقل شده است که به هنگام #رؤیت_هلال ماه رجب، این دعا را مى خواند :
🔹 «اَللّهُمَّاَهِلَّهُ عَلَیْنا بِالاْمْنِ وَالاْیمانِ وَالسَّلامَةِ وَالاْسْلامِ رَبّى وَ رَبُّکَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ».
"خدایا این ماه را بر ما به امنیت و ایمان و سلامت و دین اسلام نو کن. پروردگار من و پروردگار تو (اى ماه) خداى عزوجل است."
🔹 و همچنین از آن حضرت نقل شده است که وقتى هلال ماه رجب را مى دید، مى فرمود:
«اَللّهُمَّ بارِکْ لَنا فىرَجَب وَشَعْبانَ،وَبَلِّغْنا شَهْرَ رَمَضانَ وَ اَعِنّا عَلَى الصِّیامِ وَ الْقِیامِ، وَ حِفْظِ اللِّسانِ، وَ غَضِّ الْبَصَرِ، وَ لا تَجْعَلْ حَظَّنا مِنْهُ الْجُوعَ وَ الْعَطَشَ»
"خدایا بر ما برکت بده در ماه رجب و شعبان و ما را به ماه رمضان برسان و براى روزه گرفتن و شب زنده دارى و نگهدارى زبان و پوشیدن چشم کمکمان بده و بهره ما را از آن ماه تنها گرسنگى و تشنگى قرار مده."
2⃣ #غسل کردن ...
رسول خدا (ص) فرمود: هر کس ماه رجب را درک کند و در اول، وسط و آخر آن، غسل کند همانند روزى که از مادر متولد شده، از گناهان خارج شود (و پاک شود).
3⃣ #زیارت_امام_حسین "علیهالسلام" در این شب فضیلت بسیار دارد.
4⃣ #احیا در شب اول ماه رجب ...
امام صادق (ع) از جدش امیرمؤمنان على (ع) نقل کرده است:
آن حضرت دوست داشت که در چهار شب از شب هاى سال، فارغ از هر چیز، به عبادت بپردازد: شب اوّل ماه رجب، شب نیمه شعبان، شب عید فطر و شب عید قربان.
5⃣ خواندن #نماز ...
🔸 بعد از نماز مغرب، 20 رکعت نماز بخواند (هر دو رکعت به یک سلام) و در هر رکعت یک بار سوره «حمد» و یک بار سوره «توحید» بخواند. رسول خدا (ص) در پاداش این عمل فرمود: هر کس چنین کند، به خدا سوگند خودش، خانواده اش، مالش و فرزندانش محفوظ بمانند و از عذاب قبر پناه داده شود و در قیامت به سرعت از صراط بگذرد.
بعد از نماز عشاء، دو رکعت نماز به جا آورد، در رکعت اول «حمد» و «الم نشرح» را یک مرتبه و سوره «توحید» را سه مرتبه بخواند و در رکعت دوم، سورههاى «حمد»، «الم نشرح»، «توحید» و «معوّذتین» (سورههاى ناس و فلق) را یک بار بخواند و پس از سلام 30 مرتبه بگوید: «لا اله الاّ الله» و 30 مرتبه «صلوات» بفرستد.
رسول اکرم (ص) فرمود: کسى که این عمل را انجام دهد، خداوند گناهانش را مى آمرزد و از گناه پاک مى شود.
🔸 ۳۰ رکعت نماز بخواند، (هر دو رکعت به یک سلام) در هر رکعت یک مرتبه «حمد» و یک مرتبه «کافرون» و سه مرتبه «توحید» را بخواند.
رسول خدا (ص) فرمود: هر مرد و زن مؤمنى چنین کند، خداوند تمام گناهان کوچک و بزرگ وى را مىآمرزد و تا سال بعد، خداوند نامش را در فهرست «نمازگزاران» مىنویسد و از نفاق پاک مىشود.
6⃣ خواندن دعایى که از امام جواد (ع) نقل شده است که فرمود: مستحب است انسان، در شب اول رجب، با این کلمات، دعا کند: «اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِاَنَّکَ مَلیکٌ، وَاَنَّکَ عَلى کُلِّ شَىْء مُقْتَدِرٌ، وَاَنَّکَ ما تَشآءُ مِنْ أَمْر یَکُونَ اَللّهُمَّ اِنّى اَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ بِنَبِیِّکَ مُحَمَّد نَبِىِّ الرَّحْمَةِ، صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، یا مُحَمَّدُ یا رَسُولَ اللهِ، اِنّى اَتَوَجَّهُ بِکَ اِلَى اللهِ رَبِّکَ وَرَبِّى لِیُنْجِحَ بِکَ طَلِبَتى»
#أین_الرجبیون...
عاشقانه های شهدا...❣
قهر بودیم، درحال #نماز خوندن بود
.
نمازش که تموم شد، هنوز پشت به اون نشسته بودم...
کتاب شعرش رو برداشت و با یه لحن دلنشین شروع کرد به خوندن...
ولی من باز باهاش قهر بودم!!!!!
کتابو گذاشت کنار...بهم نگاه کرد و گفت:
غزل تمام...نمازش تمام...دنیا،مات
سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد!!!!
باز هم بهش نگاه نکردم....!!!
اینبار پرسید: #عاشقمی؟؟؟
سکوت کردم....
گفت :
# "عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بورز....
# بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم می کند..."
.
دوباره با لبخند پرسید: عاشقمــــــی مگه نه؟؟؟؟؟
گفتم: نـــــــه!!!!!
.
گفت:
# "لبت نه گوید و پیداست می گوید دلت آری...
# که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری..."
.
زدم زیر خنده....و روبروش نشستم....
دیگه نتونستم بهش نگم که وجودش چقد آرامش بخشه...
بهش نگاه کردم و از ته دل گفتم...
خدارو شکر که هستی....
.
راوی:مرحومه حکمت
همسرشهید عباس بابایی
🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 پنج نصیحت طلایی از پیامبر گرامی اسلام به ابوایوب انصاری...
🎤استاد رفیعی
1⃣ چشمت دنبال مال مردم نباشه
⬅️همیشه ثروتمند هستی
2⃣ حرص در زندگی ات نباشد
⬅️حرص خودش یک فقر در زندگیت است
3⃣ هروقت نماز میخوانی
⬅️ فکر کن آخرین نمازت است
4⃣ بپرهیز از کاری که
⬅️بعدا باید عذر خواهی کنی
5⃣ هرچی برای برادرت دوست داری
⬅️برای خودت هم دوست داشته باش
✅ یک مورد فقط #نماز و ۴ مورد روابط اجتماعی