eitaa logo
روزمره های بانوی ایرانی🌱
28.9هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
2.4هزار ویدیو
14 فایل
اینجاییم تا یادِ خدا رو در دلها، عاشقانه زنده کنیم☘️ همراه با روزمره هایی به سبک اسلامی_ایرانی📚🏡 و آموزش های هنری کاربردی و به روز🎨🧵🪡🧶🧑‍🍳 ☘️تبلیغات هم داریم.☘️ https://eitaa.com/rozmareha ارتباط با ادمین https://eitaa.com/Rominaamiri
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نقل شده است: حضرت موسى(ع) در مناجات خود به خدای متعال گفت؛ اى خداى من مرا آگاه کن ... براى کسى که تسلیت بگوید مصیبت‏‌زده را در مصیبت او چه ثوابی است؟ فرمود: او را در سایه رحمت خود داخل مى‌‏کنم در روزى که سایه‌‏اى جز سایه من نیست. 🌸🌸🌸 مراسم ختم پدری بودم، چه روزی دفن شد ولی! ماه رجب، مبعث پیامبر، و روز پنج شنبه! خداوند رحمتش کنه، و ما رو هم عاقبت بخیر کنه🤲🌱 https://eitaa.com/joinchat/723190026C3eb72c0347
بریم برای قسمت بعدی داستان یادت باشد❤️
بعد از مراسم عقد، من و حمید رفتیم یه دوری بزنیم، چون فردای روز عقد حمید به مدت ۳ ماه قرار بود بره همدان ماموریت!! به سمت امامزاده اسماعیل باراجین حرکت کردیم. ساعت ۹.۳۰ شب بود که رسیدیم. وقتی خواستیم داخل امامزاده برویم، کمی این پا و اون پا کرد و گفت بی زحمت شماره موبایلتو بده که بعد از نماز و زیارت تماس بگیرم. و تا آن موقع هنوز شماره هم را نداشتیم. از امام زاده که بیرون آمدیم، حیاط امام زاده را تا ته رفتیم. خوب که دقت کردم، دیدم حمید سمت قبرستان امامزاده می‌رود. خیلی تعجب کرده بودم. اولین روز محرمیت ما، آن هم این موقع شب، بجای جنگل و کوه و رستوران و کافی شاپ از اینجا سر در آوردیم! کمی جلوتر که رفتیم، حمید برگشت رو به من و گفت: فرزانه! روز اول خوشی زندگی اومدیم اینجا که یادمون باشه ته ماجرا همینجاست، ولی من مطمئنم که اینجا نمیام. به آسمان نگاهی کرد و گفت: من مطمئنم میرم گلزار شهدا. امروز هم سرسفره عقد دعا کردم حتما شهید بشم. تا این حرف را زد، دلم هری ریخت. حرف هایش حالت خاصی داشت. فعلا نمیخواستم به نبودن و مرگ و ندیدن فکر کنم. دوست داشتم سال‌های سال از وجود حمید و این عشق قشنگ لبریز باشم. شام هم خوردیم و ساعت ۱ بود که به خانه رسیدیم. مادرم برای عمه مقداری انگور گرفت، انگورها را برداشت و رفت. رفت به یک ماموریت ۳ ماهه، و من از الان دلم برایش تنگ بود...💔 روز اول محرمیت ما به همین سادگی گذشت، ساده، قشنگ و خاطره انگیز❤️ ادامه دارد... https://eitaa.com/joinchat/723190026C3eb72c0347
های دوستای هنرمند وخوش ذوق کانالمون🌸😍❤️🙏 https://eitaa.com/joinchat/723190026C3eb72c0347