eitaa logo
روزمره های بانوی ایرانی🌱
28.7هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
14 فایل
اینجاییم تا یادِ خدا رو در دلها، عاشقانه زنده کنیم☘️ همراه با روزمره هایی به سبک اسلامی_ایرانی📚🏡 و آموزش های کاربردی و به روز🎨🧵🪡🧶🧑‍🍳 ☘️تبلیغات هم داریم.☘️ https://eitaa.com/rozmareha ارتباط با ادمین https://eitaa.com/Rominaamiri
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز هم رو میزی ها و دستمال های گلدوزی شده مو با دست شستم تا خراب نشن💚 خیلی لک های عمیقی داشتن، گذاشتمشون تو آب و وایتکس،خداروشکر که رنگ و روش نرفت 🏡روزمره های بانوی ایرانی☘ ╚══════🍃🌺🍃═╝
تا ناهار آماده بشه، یه متقال داشتم چند تا شکل کشیدم و برای بالشتک بین بالش های تختمون، دارم پانچ دوزی میکنم🌸 🏡روزمره های بانوی ایرانی☘ ╚══════🍃🌺🍃═╝
های خانم های گل کانال🌱 ان شاالله که قبول باشه 🤲❤️
آب راوی :یکی از بازماندگان کانال جو عجیبی در بین نیروها ایجاد شد. ابراهیم به بچه‌ها گفت حالا که می‌خواهید بمانید باید آب،مهمات و هر چیز خوردنی که در کانال هست جیره‌بندی شود. بعضی از بچه‌ها توانسته بودند به زحمت مقداری آب را از چاله‌های کف کانال که به واسطه بارندگی شب‌های گذشته جمع شده بود،با درب قمقمه بردارند و در قمقمه‌های خود بریزند این آب‌ها شور و تلخ بود. بعضی از بچه‌ها هم که شب‌ها از کانال بیرون می‌رفتند و در بین شهدا می‌خوابیدند و به عنوان کمین عمل می‌کردند قمقمه‌های آب همرزمان شهیدشان را با خود به کانال آورده بودند. کار آقا ابراهیم بسیار سخت شده بود اسرای بعثی هم که تشنه بودند با حسرت به ما نگاه می‌کردند. ابراهیم اما همه را شمرد حتی اسیران بعثی را. آب آنقدر کم بود که هر کسی را برای تقسیم این قمقمه‌ها دچار سرگردانی می‌کرد. ابراهیم منش پهلوانی داشت او به هر کدام از اسرای بعثی یک قمقمه آب داد یکی از بچه‌ها به این کار ابراهیم اعتراض کرد. ولی ابراهیم گفت این‌ها الان میهمان ما هستند،ما ایرانی‌ها رسم داریم بهترین چیز را برای مهمان می‌گذاریم. مولای جوانمردان عالم،اسیر و قاتل خود را بر خود مقدم می‌دانست چگونه می‌شود از علی دم زد و مرام او را نداشت؟! معرفت بچه‌ها تا جایی بود که با وجود گرمای روز،خستگی و عطش بسیار،بعضی از سالم‌ها از سهمیه آب خود چشم پوشی می‌کردند و آن را به مجروحین می‌دادند. هوا تاریک شد. ابراهیم این بار از آن مغرب را با صدای دلنشینتری گفت. بچه‌ها با اینکه تعدادشان کم بود و وضعیت مناسبی نداشتند باز هم می‌خواستند به دل دشمن بروند. اما تنها مانع،نداشتن سلاحی مناسب و مهمات بود. مهمات ما آنقدر کم بود که حتی بچه‌ها توی خاک به دنبال چند عدد فشنگ می‌گشتند. شب‌های زمستانی فکه،شب‌های سرد و طاقت فرسا بود. باد سرد زمستانی بیابان،همه را اذیت می‌کرد. اما مجروحین با بدن‌های چاک چاکشان بیش از همه از آن رنج می‌بردند. بعضی از آنها لباس خود را به مجروحین می‌پوشاندند. سرما آنقدر زیاد بود که به پیشنهاد یکی از بچه‌ها،قبرهایی در کف کانال حفر شد و مجروحین را داخل آن خواباندند و تا گردن بر روی آنها خاک ریخته شد تا گرم بمانند. جنگی نابرابر بود. تمام مردانگی و مروت،داشت در مقابل ددمنشی و وحشی‌گری دشمن می‌جنگید. من می‌دانستم که ابراهیم از همه تشنه‌تر است. همین امروز وقت قمقمه‌ها را تقسیم کرد برای خودش چیزی نماند! در همان نیمه شب ابراهیم از کانال بیرون رفت. در حالی که از شرمندگی دیگر با هیچکس حرف نزد. همه ناراحت بودند او تمام دلخوشی ما به حساب می‌آمد. که یک دفعه دیدم ابراهیم با چند قمقمه پر از آب برگشت... تمام رزمندگان و مجروحین خوشحال شدند. ابراهیم گفت برای پیدا کردن آب تا نزدیک تپه دوقلو رفتم نیروهای خودی رو هم در حال جنگ با بعثی‌ها دیدم. ابراهیم تا نزدیک نیروهای خودی رفته بود او می‌توانست دیگر به کانال نیاید،اما آمده بود. با چند قمقمه آب. کسی چه می‌دانست؟! شاید او هم به رسم ادب آقا و مولایش حضرت عباس, با یاد لب‌های خشکیده از عطش بچه‌ها, لب به آب نزده بود... بچه‌ها همواره به روح بلند او غبطه می‌خوردند و او را می‌ستودند 😢 🏡روزمره های بانوی ایرانی☘ ╚══════🍃🌺🍃═╝
. من عزیزم بابت قوی بودنت.... بابت ایستادنت پای رویاهام... بابت همراه بودنت در مسیر زندگی ... ازت ممنونم ❤️ 🏡روزمره های بانوی ایرانی☘ ╚══════🍃🌺🍃═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام رضا ع در باره فراگیری دانش الهی می فرماید: رَحِمَ اللّه ُ عَبْدا اَحیا اَمْرَنا … یَتَعَلَّمُ عُلومَنا وَ یُعَلِّمُهَا النّاسَ، فَاِنَّ النّاسَلَوْ عَلِموا مَحاسِنَ کَلامِنا لاَتَّبَعونا رحمت خدا بر بنده ای که امر ما را زنده کند، دانش های ما را فرا گیرد و به مردم بیاموزد. اگر مردم زیبایی های سخنان ما را می دانستند از ما پیروی می کردند.(معانی الأخبار، ص 180، ح 1)
دیگه تو محرم و صفر، مساجد، نون خشک و چایی میدادن، هر صبح که بلند میشه ، دوست داره صبحونه نون خشک چایی هم بخوره😊 دیشب که تو مسجد، آبرو نذاشت برامون، دیر رفتیم چایی و پخش کرده بودن، رفت آشپزخونه گفت برام لطفا چایی نون خشک بیارین😄 دو تا لقمه خورد، انقدر حرف زد، حرف هم میزنه، دست و پاشم تکون میده، زد هم لیوان شکوند، هم همه ی چایی ها رو ریخت😔 بعد هم خوشحال پا میشه می‌ره پیش باباش مردونه، دیگه هم نیومد زنونه😄 رسالتش این بود فک کنم🌱 🏡روزمره های بانوی ایرانی☘ ╚══════🍃🌺🍃═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز تعطیلی، بهترین برنامه اینه که آدم وقت بزاره، خونه رو تمیز و مرتب کنه🌱 واقعا یه وقتایی که خونه، خیلی بهم ریخته میشه آدم قدر تمیزی و می‌دونه... که چقدر باعث آرامشه💚 داشتم موهاشو شونه میکردم، بریم یه دور بزنیم گفتم آیسان جان، شما که اینقدر حضرت فاطمه رو دوست داری، می‌دونی چقدر مرتب و منظم بودن👌 تازه چند سال از شما بزرگتر بودن که خونه ی خودشو مرتب و تمیز هم میکرد، غذا درست میکرد و... حالا شما وسایل خودتو هم جمع نمیکنی، مامان بابا باید خسته بشن تمیز کنن🌱 احساس کردم، خیلی تحت تاثیر قرار گرفت😊 ان شاالله که با صحبت های ایندفعه حدود دو روزی یادش باشه و خونه مرتب باشه تا صحبت های بعدی بدرود😄 🏡روزمره های بانوی ایرانی☘ ╚══════🍃🌺🍃═╝
های دوستان عزیز کانال عزاداری هاتون قبول باشه🤲 و حلول ماه ربیع الاول مبارک🤲🌱
✔️روز آخر راوی: یکی از بازماندگان کانال نزدیک‌های ظهر تقریباً مهمات ما تمام شد. ابراهیم هادی بچه‌های بی‌رمق کانال را در گوشه‌ای جمع کرد و برایشان صحبت کرد: بچه‌ها غصه نخورید،حالا که مردانه تصمیم گرفتید و ایستادید،اگر همه هم شهید شویم تنها نیستیم. مطمئن باشید مادرمان حضرت زهرا می‌آید و به ما سر می‌زند. بغض بچه‌ها ترکید. بچه‌هایی که گرسنگی،تشنگی،و جراحت بسیار،خم به ابرویشان نیاورده بود،دیگر تاب و قرار از کف داده بودند و زار زار می‌گریستند.😢 ذکر مصیبت‌های مادر که شروع شد،آتش بسی‌ها نیز کاملاً قطع شد! نیم ساعتی منطقه در سکوت کامل فرو رفت و فقط ذکر مادر مادر بچه‌ها بود که از درون کانال به گوش می‌رسید😭 تا فنای فلاح شدن راهی نمانده بود بچه‌ها جانانه ایستاده و مقاومت می‌کردند. تقریبا تمام بچه‌ها زخمی بودند حتی دیگر چفیه و یا زیر پوشی برای بستن زخم‌ها پیدا نمی‌شد. تعداد نیروهای دشمن بسیار زیاد بود بچه‌ها آخرین تیرهای خود را نیز شلیک کردند دیگر چیزی نبود که با آن بشود مقاومت کرد. حال همه نیروها منقلب بود هر لحظه منتظر حضور نیروهای دشمن بالای سر خودمان بودیم. در این لحظات،خبر رسید که دشمن از انتها وارد کانال شده. ابراهیم هادی به سمت انتهای کانال دوید. یکباره از همان سمتی که ابراهیم رفت چندین انفجار قوی رخ داد. لحظاتی بعد یکی از بچه‌ها از انتهای کانال به سمت ما دوید و فریاد زد ابراهیم هم شهید شد.🖤 رنگ از چهره‌ام پرید دیگر امیدم را از دست دادم لحظه‌های آخر مقاومت بچه‌ها در کانال بود. یکباره چندین لوله سلاح راقی‌ها را بالای کانال دیدیم آنها آمده بودند تا انتقام این چند روز را از انسان‌هایی بدون سلاح و مجروح بگیرند. حالا کانال قتلگاهی شده بود با پیکرهای قطعه قطعه و غرق در خون! سکوت مطلق در کانال برقرار بود هر از چند گاهی صدای باد در کانال می‌ پیچید. ساعتی از رفتن عراقی‌ها گذشت. من با بدنی غرق خون در کنار پیکر چند شهید افتاده بودم،شاید برای همین به سمت من تیر خلاص شلیک نکردند. بدنم زخمی و خسته بود به هر زحمتی بود از جا بلند شدم هیچ جنبنده‌ای را در اطرافم نمی‌دیدم. سکوت مطلق همه جا را گرفته بود کمی به اطراف رفتم متوجه شدم یکی از بچه‌های مجروح تکان می‌خورد. یکی دیگر هم در آن طرف از لابلای مجروحین بلند شد. با تاریک شدن هوا حرکت کردیم و به محض اینکه به نیروهای خودی رسیدیم افتادیم و از هوش رفتم... بلافاصله بران کارت آوردند و روز بعد در بهداری لشکر در حوالی چنانه در حالی که سرم به من وصل بود به هوش آمدم. آری قرار بود ما بمانیم تا آیندگان بدانند که ابراهیم هادی و رزمندگان در محاصره چه حماسه‌ای را خلق کردند. 🏡روزمره های بانوی ایرانی☘ ╚══════🍃🌺🍃═╝
کلیدهای خوشبختی 👌👌 💚 🏡روزمره های بانوی ایرانی☘ ╚══════🍃🌺🍃═╝