eitaa logo
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
1هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
44 فایل
آغاز: 24/8/1400🍃 شعبه دوممون در روبیکا⇩💌 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400 ورود آقایون ممنوع🚫 کپی رمان و پست ها پیگرد قانونی دارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
دوور از جوونتوون😍😍 ♥️
عزیییزمم ممنونمم😍 ♥️
چشممم اما واقعا نمییرسم🥺♥️
خیلی خوش اومدید😍 ♥️
ممنونمم😍 عزیزک درک کنید لطفا... اینجوری که شما پارت زیاد میخواید نمیتونم بهتر از این😂اما چشمم سعی خودمو میکنم😙 ♥️
مممنووونممم😍 ♥️
عزیزی شما😍😍 ♥️
ان شالله فردا چالش میزارم🌹 ساعتش روهم توی کانال میگم...
امنیت🇮🇷 روژان: اقا ما کجا میخوابیم یا قراره کجا زندگی کنیم عبدی: 2 تا اتاق گرفتیم اونجا توی همون ساختمون سادیا که یکیش برای لیم و لین هست یکیشم برای شانگ و چانگ روژان: بله ممنون رسول: اقا میشه دقیقا بگید کی بر میگردیم عبدی: واقعا معلوم نیست.....خب الان برید اماده بشید 4 ساعت دیگه پرواز دارید...راستی اگرم میخواید 1 ساعت برید خونه برای استراحت و خداحافظی همه: چشم ممنون ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (خونه روژان) روژان: مامان جانم گریه نکن روژین: مامان یه جوری گریه میکنی انگار بازگشتی در کار نیست😂 مامان(ریما): اخه...چرا...باید...شما...برید😭 روژین: مامان جونم ما تنها نیستیم که دونفر دیگه هم هستن روژان:اره چانگ و شانگ ریما:چانگ و شانگ کین دیگه روژین: اقای حسینی و اقای عباسی رو میگه😂 ریما: خب حسینی و عباسی کین؟ یعنی اقا حسین و اقا عباس روژان: نه😂😂 حسینی میشه اقل رسول عباسی میشه اقا داوود😂😂 ریما: فهمیدم بابا شوخی کردم گفتم عباس و حسین خواستم بخندیم روژان: قربونت برم پس دیگه گریه نمیکنی روژین: همین مه روژان گفت مامان باز زد زیر گریه روژان: مامااااااان😂😘 ریما: باشه برید ولی خیلی مواظب باشیدا❤️ روژین و روژان: چشممم ـــــــــــــــــــــــــــ ساعت7 ـــــــــــــــــــــــــــــــ روژان: روژین پاشو بریم فرودگاه ریما: بزارید منم بیام روژین: نه مامان جانم میای هم ما دلمپن بیشتر تنگ میشه هم شما بمون ما زنگ میزنیم رسیدیم روژان: باشه قربونت برم ریما: خدانکنه باشه برید خدا پشت و پناهتون روژان و روژین: رفتیم و لپ مامانو بوسیدیم😘 ریما: بچه ها از زیر قران رد کردم و رفتن ـــــــــــــــــــــــــــــ خونه عزیزـــــــــــــــــــــــــــــ محمد: رسول جان ساعت 7 پاشو برسونمت فرودگاه رسول: نه داداش داوود میاد دنبالم محمد: باشه عزیز: خدا پشت پناهت مادر خیلی مواظب خودت باش رسول: چشم عزیز محمد: زینب خداحافظی نمیک..... پ.ن¹: زینب چیشد پ.ن²: شخصیت ریما رو براتون میزارم ادامه دارد...... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امنیت🇮🇷 محمد: زینب خداحافظی نمیک... عطیه: زینب جان تو چرا حاضر شدی زینب: بنده زینب نیستم بنده گین هستم رسول: هان؟ زینب: عه رسولتو که خنگ نبودی...اقای عبدی بهم گفت منم باهاتون بیام،یعنب چی دوتا دختر غریبه با دوتا پسر غریبه هم روژان و روژین راحتن هم شما رسول: هوووف باشه ببا بریم گین جون😂 زینب: بریم چانگ جانم😂 محمد: خداحافظتون❤️ زینب و رسول: خدافظ😘❤️ ــــــــــــــــــــــــــــ فرودگاــــــــــــــــــــــــــــ روژان: روژین روژین: جانم روژی روژان: میگم من استرس دارم روژین: چرا روژان:اخه با دوتا پسر غریبه بریم چین چیمار روژین: عهههه روژیییی روژان: چیه روژین: ززینبب روژان: پاشو پاشو برسم ببینیم اونم بیاد زینب: سلام خوبین روژان: سلام ممنون روژین: زینب توهم میای باهامون زینب: بلی ولی اسم من گین هستش😂 روژان و روژین:😂😂 رسول: بیاید بریم سوار بشیم الان پرواز رو از دست میدیم ـــــــــــــــــــــ داهل هواپیماـــــــــــــــــــــــــ رسول و داوود پیش هم نشستن و روژان و روژین و زینب هم پیش هم نشستن....صندلی های وسط 3 نفره بود کنار ها 2 نفره روژان: به نظرتون چند دقیقه دیگه میرسیم زینب: ببین دقیقا 6 ساعت دیگه روژین: هووووووف باشههه🙃 پ.ن¹: زینبم رفت🚶🏻‍♀ پ.ن²: گین جون😂 ادامه دارد...... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینم 2 تا پارت♥️
بچه ها من تا پارت 50 فصل اول رو نوشتم و اماده دارم ان شالله اگر فصل دوم رو نوشتم غلط املایی هارو کم تر میکنم و ایموجی بیشتر میزارم
الان پارت 41 و 42 هم میزارم👇🏻☺️♥️
امنیت🇮🇷 (چین) رسول: اووو چقدر چین قشنگه زینب: 是的很多 رسول: ها؟ مگه تو چینی بلدژ زینب: بله😌میگم بله خیلی.....مگه محمد نگفت باید چینی حرف بزنیم اخه رسول: 这是真的 درسته روژان:哪里是哪里? هتل کجاست؟ زینب: حالا چون خودمونیم فارسی بگید...و اینکه روژان جون چند دقیقه دیگه میرسیم به هتل روژان: باشه رسول: عه محمده...الو سلام محمد: سلام رسیدین رسول: بله محمد: صدارو بزار رو بلند گو رسول: اوکیه محمد: بله🤨 رسول: ببخشید اقا محمد: همه گوش کنید....زینب اونجا نماینده منه هرچی اون بگه درسته و باید گوش کنید سوالی هم هست ازش بپرسید همه: چشم محمد: خب دیگه بای😂 همه:😂😂😂 محمد: شوخی کردم خداحافظتون روژان: عه خب گین جان کی ماموریت شروع میشه زینب: فردا داوود: میگم بریم یه چیزی بخوریم؟ همه: بریم پ.ن¹: طوفان نزدیک است پ.ن²: بای😂😂😂 ادامه دارد...... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امنیت🇮🇷 (رستوران) روژان: اَیییی این چینیا چه چیزایی میخورن🤢 زینب: اره چیزای چندشی میخورن اما بهترینش نودل هست رسول: به به شما کی اومدی چین نودل خوردی🤨 زینب: توی ایران هم نودل هست😂 رسول: قانع شدم😅 داوود: خب میشه همون نودل رو سفارش بدید من مردم از گرسنه گی رسول: جای امیرو گرفتی ها😂 داوود: رسول از دیشب نه شام خوردم نه صبحانه الانم که ساعت 6 دارم میمیرم به خدا رسول: عه بمیرم برات داداش داوود: خدانک.....آخخ رسول: ددداااووددد😨 زینب و روژان و روژین: آقای عباااسی😥 پ.ن¹: داوود!!! پ.ن²: پارتی کوتاه و شبانه😂❤️ ادامه دارد...... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
الان پارت 41 و 42 هم میزارم👇🏻☺️♥️
تروخدا نویسنده به این خوبی و مهربونی دیدید تا حالا؟؟😌♥️
برید گاندو ببینید😍🏃🏻‍♀
و تامام💔
وااایییییی قسمت بعدی خیلیییی جذااااابهههه😍😍😍
شبتون بخیر♥️✨
سلااااام صبحتون بخیر🍃
بفرمایید 1 پارت جهت شاد کردن شما😂👇🏻❤️