🌹پارت#134یاسمین#🌹
دوستي مي آن طرف آدم ، چند وقتي كه گذشت يادشون مي افته كه مي شه ازت استفاده هاي ديگه اي هم كرد . اون وقت بايد خدا بداد آدم برسه ! -راست مي گين . بعضي از آدم ها خيلي پليد و زشت هستن . هدايت – باور كن پسرم ، اگه نمي گفتن گوشت آدميزاد تلخه ، اين آدم ها همديگرو هم مي خوردن . -تازه ما خوب خوبشيم ! مثلاً با محبت و صفائيم . هدايت – نه ! كي گفته ما خوب خوبشيم ؟ چون محبت زياد داريم خوبيم ؟ محبت بي منطق خيلي زود هم تبديل به نفرت بي منطق مي شه ! تعارف هاي بي خودي و كشكي ! نوكرم چاكرم ظاهري! جونم قربونت برم الكي ! تو تا حالا شنيدي يا ديدي كه مثلاً يه آدم اروپايي به يه نفر بگه من نوكرتم ؟ نه ! غير ممكنه شنيده باشي . چون اصلاً توي فرهنگ شون نيست . اگه يكي از اونا به يكي ديگه شون اين حرف رو بزنه ، طرف فكر مي كنه يا يارو ديوونه س ، يا ورش مي داره و مي بره خونه شون كه نوكريش رو بكنه ! يعني وقتي يارو با زبون خودش مي گه من نوكرتم و چاكرتم ، بايد سر حرفش هم بمونه ، يعني هر چه تو دل شونه مي گن و سرحرفشون هم هستن . اصلاً تعارف و از اين جور حرف ها ندارن . براي همين روي حرف هاشون مي شه حساب كرد . حالا ما ها ! صدبار به رفيقمون مي گيم فدات شم ، تو رو خدا كاري داري فقط به من بگو ! مخلصتم ! امري داري در خدمتم ! اما تا يه كار ازش مي خواي هزار جور بهانه برات مي آره ! تازه حواست جمع نباشه ، سرت رو كلاه مي زاره . حالا بگو ببينم كجا ما خوب خوبشيم ؟ بيا بريم تو يه چايي بخور حالت جا بياد . رفتيم تو ساختمون . هدايت برام چايي ريخت و دوتايي يه گوشه نشستيم . هدايت – يادته برات از اون مرد همسايه مون گفتم ؟ همون كه زير پاي زنم نشست . چقدر بهش محبت كردم ! نصف اجاره رو ازش نمي گرفتم . صد بار پول دستي خواست بهش دادم . اجاره سه ماه ش عقب مي افتاد به روش نمي آوردم . وقتي اومد اونجا رو اجاره كنه اصلا فرش نداشت .از خونه خودم چند تا تيكه فرش بردم انداختم زير پاش كه زن و بچه ش راحت باشن . آخرش چيكار كرد ؟ آشيونمو بهم زد واسه صنار سه شاهي حق دلالي يه زندگي رو پاشوند ! -راستي چرا اينكار و كرد ؟ هدايت – چون ما عادت كرديم كه دروغگو و دورو باشيم . صد تا قسم مي خوريم يكي ش راست نيست ! حرف حقيقت كه احتياج به قسم خوردن نداره . چون مي خواهيم دروغ بگيم قسم مي خوريم كه شايد به ضرب قسم ، حرفمون رو باور كنن . چايي ت رو بخور سرد نشه . خمون طور كه چايي رو مي خوردم گفتم : -البته همه اينطور نيستن . هدايت- معلومه . يكي ش خود تو . مي دونم دست تنگه اما حاضر نشدي از من كمكي قبول كني ! تا حالا چند بار بهت گفتم كه يكي از اين كتاب ها رو وردار ببر بفروش و بزن تنگ زندگي ت اما قبلو نكردي .چاخان هم نكردي كه مثلاً وضعم خوبه و بابام پولداره و ملك داريم و فلان و فلان . يعني دورغ نگفتي . درسته همه اينطوري نيستن اما يه بز گر ، گر كند يك گله را ! بدبختي اينه كه تا دلت بخواد بز گر داريم . يه كمي كه گذشت پرسيدم : -جناب هدايت نمي خواهين بقيه سرگذشت رو تعريف كنين ؟ هدايت – بقيه سرگذشت ؟ ديگه چيزي ش نمونده ! مي بيني كه ، يه آدم بدبخت وامونده ! ولي خب بايد برات تمومش كنم ! تا اونجا برات گفتم كه رفتم و ياسمين رو ديدم و برگشتم خونه . اون شب گذشت فردا صبحش كه علي رفت مدرسه و طرفاي ساعت نه بود كه در زدن . رفتم در رو واكردم . چيزي نمونده بود كه سكته كنم . ياسمين پشت در بود . يه عينك زده بود كه كسي نشناسدش . يه پالتوي قشنگ تنش بود و ماشين شيكي هم دم در پارك بود . زبونم بند اومده بود . نمي دونستم چي بگم . تا قبل از اون ، تمام عكس ها و صفحه آهنگ ها شو جمع مي كردم . البته يواشكي كه علي نفهمه . شبها كه علي مي خوابيد ، صفحه شو ميذاشتم و به صداش گوش مي كردم . عكس هاشو دور و برم مي چيدم و بهشون خيره مي شدم و ياد روزگار خوش قديم مي افتادم . سيگاري روشن كرد و سرش رو انداخت پايين كه چيكه اشكي رو كه گوشه چشمش پيدا بود نبينم. يه كمي صبر كردم بعد گفتم : -چطوري ميشه ؟ زني كه به شما و زندگي و بچه ش پشت پا زده و دنبال دلش رفته . چرا فكرو خاطره ش رو از ذهن تون بيرون نكردين ؟ چرا تو خودتون نكشتين ش ؟ هدايت بكشمعشق واقعي رو كه نميشه كشت -عشقي كه مال شما نباشه عشق نيست كه !گعشقي كه پيش شما نباشه ، عشق نيست كه هدايت – عشق مال هر كي و هر كجا باشه احترام داره ! به عشق بايد احترام گذاشت ! عشق مقدسه . عشق اگه حقيقي باشه هيچوقت نمي ميره . -وقتي بعد از اين همه سال ديدينش ، چه احساسي داشتين ؟ دل تون نيم خواست بزنيدش فحشش بدين و بيرونش كنين آه سردي كشيد و گفت : -نه راستش ديگه نفرتي ازش نداشتم ديگه جسمش رو نمي خواستم اما نفرتي هم ازش نداشتم . يعني اون ديگه ياسمين پاك من نبود گ يه زن خواننده بود با يه اسم ديگه . من اون عشق پاك تو دلم جاوداني شده بود . عشقي كه به زنم داشتمبه ياسمين ولي اين زن فقط شكل ياسمين بود . درد سرت ندم