🌹🌹🌹زندگی بتول🌹🌹🌹
قسمت 216
👇👇👇
زود به خودم اومدم و گفتم خودت خواستی بتول
پس چرا با رفتنش اینجور خودتو مغموم کردی ؟
تو عاشقش هستی ، ولی میخوای به خودت بفهونی که بود و نبودش برات مهم نیست
با حرف ننم که میگفت بچت
دختره یا پسر ؟
اسمشو چی گذاشتی ؟
از فکر حسین بیرون اومدم
اشکم بلافاصله از چشم سُر خورد گفتم ننه بچم مرد
بچم دوست نداشت به این دنیا بیاد
انگار دنیا سر لج با من در افتاده
و نمیخواد من خوشحال باشم
ننم منتظر تلنگری برای خالی کردن گریه هاش بود ،
با گریه گفت تو هم خوشبخت نشدی بتول ؟
سرمو پایین انداختم و گفتم ننه من خیلی درد کشیدم
تو این یکسال درد ها رو کشیدم
گفت شوهرت بد اخلاقه؟
تورو کتک میزنه ؟
سرمو به طرفین تکون دادموگفتم نه ....
شوهرم منو خیلی دوست داره
گفت پس از چی درد میکشی؟
آهی کشیدم و به ابجیام که دو ر خـ.رید ها میچرخیدن نگاهی کردمو گفتم ننه تا اینا خراب نشدن بیا کمکت کنم جابه جا کنیم
ننم گفت چرا اینقدر خـ.رید کردی دختر ؟
من اینارو کجا بزارم تا خراب نشن؟
خودت میدونی که من چطور زندگی میکنم
یادت رفته من یخچال ندارم ؟
گفتم ننه من فکر کردم ....
گفت فکر نکن ، چون بعد اقات من و خواهر برادرت نون برای خوردن نداشتم چه برسه به خـ.ریدن یخچال ...
یهو گفت آره آره میبرم خونه ی مش کاظمی ،
زن مش کاظمی چند ماهی شوهرش براش یخچال خـ.ریده
بهش میگم چند روزی تو یخچالش جا کنه
وسایلارو برداشت و از خونه بیرون رفت
اسحاق تازه راه رفتن را یاد گرفته بود
دستمو براش باز کردمو گفتم ، بیا بغلم..
بیا پیش آبجی که به خاطر وجودت ، ما سال ها درد و عذاب کشیدیم
ولی حتی با اومدنت هیچی عوض نشد
اسحاق از دور با ترس به من نگاه میکرد و خودش را پشت در قایم کرد
یکی از لباس هایی که حسین براش خـ.ریده بود را بالا گرفتم وبهش نشون دادمو گفتم بیا اینجا ببینم اندازه ات هست
🌹🌹🌹زندگی بتول🌹🌹🌹
قسمت 217
👇👇👇
با لبخند بچه گونه ایی به طرفم دویید ،
بغلش کردمو ، پشت سرهم میبوسیدمش
یهو منتظر یه تلنگر ی برای خالی کردن دلتنگیام ،
با بغضی که ترکید، گفتم ، منو میشناسی داداشی ؟
من آبجی تو میشم ،
همون آقا که هیچ خاطره ی خوبی ازش نداری منو به جای کثافت کاریش فروخـ.ت،
ولی باز خداشکر جای خوبی افتادم
از شر اون مرد راحت شدم
اسحاق را از بغلم بیرون کشیدم و به چشای رنگیش نگاه کردمو گفتم هر وقت بزرگ شدی مثل اون آقا، بی شرررف نباش
هیچ وقت به دخترت نظر نداشته باش
یاد اون .....
صورتم از شدت حرص و عصبانیت لرزید
اسحاق دستشو روی صورتم کشید و اشکمو پاک کرد ،
لبخندی بهش زدمو گفتم ببین آبجی چیا برات خـ.ریده
با ذوق ابجیام یکی یکی دورم جمع شدن و هر کدوم لباس نو تن میکردن و دور خودشون از خوشحالی میچرخیدن
ننم با صدای بلندی داد زد و گفت چه خبره ؟
تا لباستون کثیف نشده از تنتون بیرون 8, iبیارید ، بزارید برای عیدی
عروسی یه لباس تمیز داشته باشید
گفتم ننه بزار تنشون باشه ،
ننم گوشت را توی قابلمه انداخت و گفت شوهرت چرا اینجا ، پیش ما نموند ؟
چرا اینقدر لاغر شده ؟
نگفتی چرا بچه ات مرد ؟
نکنه بهت غذا نمیدادن؟ ولی بی غذایی بچه رو نمیکشه
اگه قرار بود بچه با بی غذایی بمیره ، سر تو یه هفته بهم غذا ندادن ،
به جای مردنت ، وقتی به دنیا اومدی کلی گوشت به بدنت چسبیده بود
چاقو را توی قابلمه رها کرد و دستشو بالا گرفت و گفت خیر نبینی اباجی ظالم
انشالله دخترات عاقبت به خیر نشن بشری بی چشم و رو ...
شب و روز برای من نذاشتید
دوباره به کارش مشغول شد وگفت هاااا؟ چرا جواب سوالاتمو نمیدی؟
گفتم ننه بهم فرصت دادی که من جواب سوالتو بدم ؟
شوهرم چند وقت مریض احوال بود ولی خداشکر الان حالش خیلی بهتره، نگرانش بودم
نگرانی منو به پوست و استخوان تبدیل کرد
بچم هم قسمت نبود، بغل بگیرمش تو زایمان، قبل از اینکه بدنیا بیاد تو شکمم خفه شده بود
ننم اشکش ریخت و گفت
🌹🌹🌹زندگی بتول🌹🌹🌹
قسمت 218
👇👇👇
خدا کنه زود حامله بشی و قسمتت مثل نجمه ی بی همه چیز نشه.
گفتم خاله نجمه چی شده ؟
پیاز را پوست کند و شروع کرد به ریز کردن و گفت
چند ماه پیش شوهرش تصادف کرد و فوت شد ،
چون نجمه بچه نداشت با همون بقچه که با خودش برده بود
زن و بچه های زن اول ، نجمه رو از خونه بیرون انداختن
بغضم گرفت
ننم خشمی تو نگاهش بود و گفت ای ننه به حال نجمه نباید خـ.ون گریه کنی ....
گفتم خاله نجمه الان کجاس ؟
دستشو تو هوا چرخوند و گفت خبر ندارم
ولی میخوای کجا باشه ،
حتما خونه ی آقام اینا زندگی میکنه
گفت تا چند روز میخوای اینجا بمونی بتول ؟
چشممو ریز کردمو گفتم ننه هنوز جای نشستنم داغ نشده ، از رفتنم میپرسی
گفت ننه اینجا هر وقت دلت خواست بمون
ولی هیچ وقت شوهرتو تنها نزار
میدونی که همه گرگ شدن و دنبال طعمه.....
گفتم ننه دلتنگ روستا شدم
دلم میخواد یه چرخی تو روستا بزنم
صدای ساز لبخندی به لبم نشست
گفتم تو محله عروسی شده ؟
ننم تند تند با کفگیر به لبه ی قابلمه زد تا من فکر کنم صدامو نشنیده
گفتم ننه عروسی کیه ؟
وای چقدر دلم عروسی میخواست
ببینم
ای یه چیز دیگه ایی از خدا میخواستم ...
ننم گفت آره عروسی هست ولی ما از دعوت شده ها نیستیم
با تعجب گفتم مگه عروسی کیه ؟
بعد از کمی من و من کردن
گفت نوه ی اقدس دایه با ....
حرفشو قطع کرد و پرسیدم با دختر کی ؟
گفت .، با هر کی
به تو چه .... چرا هی میپرسی ؟
تو دیگه شوهر داری
فکر کردن به یکی دیگه پیش خدا باید جواب پس بدی
گفتم ننه من کی، به کسی فکر کردم ؟
نوه ی اقدس خیلی وقت برای من تموم شده است
بهش فکر نمیکنم ...
فقط کنجکاو شدم اقدس کدوم دختر لایق نوه اش دونست ؟
زغال اززیر قابلمه خالی کرد و گفت
🌹🌹🌹زندگی بتول🌹🌹🌹
قسمت219
👇👇👇
گفت چی میخوای بشنوی؟
یعنی چی میخوای بدونی بتول ؟
اصلا با هر که میخواد وصلت کنه
به ما چه ربطی داره
آره به ما ربطی نداره ...
پاشو برو تو اتاق ، استراحت کن
خستگی راه تو بدنت مونده
چشات که گود رفته ،
تا من غذارو آماده کنم یه چرتی بزن ،
نمیدونم ننم چی رو داره از من مخفی میکنه
اسحاقو بغل کردم و با خودم به اتاق بردم
کمی با هم بازی کردیم و بعد از کمی تنها شدم
سرمو رو بالشت گذاشتم و فکرم رفت پیش خشایار ...
چرا ننم دوست نداشت بهم بگه با کی داره ازدواج میکنه ؟
آروم لب ورچیدمو گفتم با هر کسی میخواد باشه
من که شوهر دارم چرا باید برام مهم باشه ...
اخمی کردمو گفتم معلومه مهم نیست ،
بی خیال فکر و خیال شدمو بعد از خمیازه ایی کشیدمو به خواب رفتم
با صدای ساز و رقص و پایکوبی چشامو باز کردم
با لبخند به سقف خیره شدمو گفتم وااای چقدر دلتنگ این ساز شده بودم ،
ننم با هول وترس ، داخل اتاق شد و گفت ، سرمون رو با این عروسی بردن
انگار کسی زن نگرفته یا کسی دختر شوهر نداده
گفتم آره ننه همه که مثل من بی خانواده بزرگ نشدن و نیستن بدون عروسی و شب حجله راهی خونه ی شوهر کنن
بلند شدمو گفتم ببینم بیرون چه خبره ؟
دستمو گرفت و گفت یعنی چی ببینی چه خبره
شوهرت اجازه نداده که بیرون بری
گفتم ننه چرا داری اینجوری میکنی ؟
شوهرم با نگاه کردنم به شادی بقیه کاری نداره
گفت من دوست ندارم بیرون بری
چشم نازک کردم و گفتم ننه چی داری از من قایم میکنی
خشایار برام مهم نیست که عروسش برام مهم باشه
گفت اگه مهم نیست چرا میخوای به شاذیشون نگاه کنی ؟
دستاشو روی در دراز کرد و گفت میدونم مهمه که اجازه ی دیدنشو ازت گرفتم
گفتم چرا برات مهمه ؟
ننه خشایار با کی داره ازدواج میکنه که ترس از دیدنش هستی ؟
موهای سفید شده اشو زیر شالش قایم کرد و گفت...
بیا بگو خشایار با کی ازدواج کرده ؟
🌹🌹🌹زندگی بتول🌹🌹🌹
قسمت 220
👇👇👇
گفت بتول؟
میشه دیگه نپرسی ننه ؟
کی میخوای به خونت برگردی ؟
تو وقتی اینجا هستی ، تن و بدنم میلرزه ،
احساس میکنم با یه لغزش زندگیت آواره و روی سر من بیافتی ، کم بدبختی ندارم که حرص بودن تورو هم بخورم
از حرفش ناراحت شدمو گفتم ننه همش چند ساعتی اومدم
اگه ناراحت از موندن من بودی قبل رفتن حسین بهم میگفتی ؟
اشکش از چشمش ریخت و گفت ننه من ناراحت نیستم
تو این نداری تو از تخم چشمم هم بخوری ، نه نمیگم
ولی ننه تو شوهر داری و مسولیت و نگهداری ازت ، از صدتا کندن کوه سخت تره
حتی نگهداری از این مسولیت از خواهرات برام بیشتره
سر جام نشستم و گفتم منو ، یکی ، دو روزی تحمل کن تا شوهرم بیاد دنبالم ....
ننم نفس راحتی کشید و گفت حالا نمیخواد زانوی غم بغل بگیری
پاشو کمک کن سفره پهن کنیم پاشو بیا و ببین ننت چی برات پخته ،
راستی بتول بندر قشنگه؟
اونجا ادماش با اینجا فرق دارن ؟
گفتم آره ننه آدمای اونجا چشم و گوش ندارن ولی اینجا دارن
ننم حرفمو باور کرد و انگشتشو به گونه اش چسبوند و گفت راست میگی بتول ؟ پس خیلی آدمای عجیبی هستن
از قیافه ی متعجب ننم خندم گرفت و همراه با خنده گفتم من به قربون ننه ی سادم برم
آخه تو چقدر ساده ایی ننه ؟
ننم از خنده ی من لبخندی زد و گفت آره آره اینجور بتول خوش خنده ، را دوست دارم
دلم برای این بتول تنگ شده بود ،
بعد از نهار تا چند ساعت برای ننم و ابجیام از بندر و ادماش تعریف کردم ، با تعجب به صورتم زل زد و انگار داشتن فیلم نگاه میکردن
بعد از اتمام حرفام ، ننم گفت خدا برات بسازه ننه ...
صداشو آروم کرد و گفت بتول ؟
اگه آدم خوب مثل شوهرت دنبال زن بود
بگو ما دختر داریم
اخمی کردمو گفتم ننه دخترات هنوز بچن........
کاری که با من کردید با این یکیا نکنید ،
ننم گفت ، حالا نگفتم ، امروز شوهرشون بدم
یکی دو سال دیگه ...
هم نون خور از این خونه کم میشه ، هم از این همه بدبختی نجاتشون میدیم
گفتم ننه دل تنگ روستا شدم ،
با هم به طرف صحرا قدم بزنیم ؟
هوامون هم عوض میشه هم اینکه من از دلتنگام بیام بیرون ؟
ننم هول کرد و گفت نه بتول
قراره زن مش قاسمی برای دیدن تو اینجا بیاد
درست نیست ما از خونه بیرون بریم
هدایت شده از دکتر 🤠خندونک😜😜😜😜👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یلدا ییشاپیش مبااااررررک😍🍉
فقط لحظه ای خودتان را به شادی دعوت کنید ،👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
eitaa.com/KHandoonaki
🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗
برف در آمل جان 😍😍
ارسالی از اعضای عزیزمون 🙏
رمان کده مجموعه ای از بهترین رمانهای مشهور ایرانی ،📚📒📗📘📙📚📘📖📝
https://eitaa.com/roomannkadeh
@ارسال نظرات انتقادات و پیشنهادات شما عزیزان
وهمچنیین ارسال عکسهای نوستالژیک شمادوستان من اینجام 👇👇👇👇👇👇👇تبلیغات
🆔@shiporamoolma
ارسالی اعضای عزیز کانال
#برف در امل زیبا
رمان کده مجموعه ای از بهترین رمانهای مشهور ایرانی ،📚📒📗📘📙📚📘📖📝
https://eitaa.com/roomannkadeh
@ارسال نظرات انتقادات و پیشنهادات شما عزیزان
وهمچنیین ارسال عکسهای نوستالژیک شمادوستان من اینجام 👇👇👇👇👇👇👇تبلیغات
🆔@shiporamoolma
شما هم در هر کجای این استان هستید از بارش برف برامون عکس بفرستید
ارسالی اعضای عزیز کانال
#برف در امل جان
رمان کده مجموعه ای از بهترین رمانهای مشهور ایرانی ،📚📒📗📘📙📚📘📖📝
https://eitaa.com/roomannkadeh
@ارسال نظرات انتقادات و پیشنهادات شما عزیزان
وهمچنیین ارسال عکسهای نوستالژیک شمادوستان من اینجام 👇👇👇👇👇👇👇تبلیغات
🆔@shiporamoolma
ارسالی از اعضای عزیز کانال
#
برف در امل زیبا 😍😍
رمان کده مجموعه ای از بهترین رمانهای مشهور ایرانی ،📚📒📗📘📙📚📘📖📝
https://eitaa.com/roomannkadeh
@ارسال نظرات انتقادات و پیشنهادات شما عزیزان
وهمچنیین ارسال عکسهای نوستالژیک شمادوستان من اینجام 👇👇👇👇👇👇👇تبلیغات
🆔@shiporamoolma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ممنونم از این همه عشق
ارسالی از اعضای خوبه کانالمون
🌹🌹🌹
#امل زیبای برفی
رمان کده مجموعه ای از بهترین رمانهای مشهور ایرانی ،📚📒📗📘📙📚📘📖📝
https://eitaa.com/roomannkadeh
@ارسال نظرات انتقادات و پیشنهادات شما عزیزان
وهمچنیین ارسال عکسهای نوستالژیک شمادوستان من اینجام 👇👇👇👇👇👇👇تبلیغات
🆔@shiporamoolma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ممنونم از این همه عشق
ارسالی از اعضای خوبه کانالمون
🌹🌹🌹
#امل زیبای برفی
رمان کده مجموعه ای از بهترین رمانهای مشهور ایرانی ،📚📒📗📘📙📚📘📖📝
https://eitaa.com/roomannkadeh
@ارسال نظرات انتقادات و پیشنهادات شما عزیزان
وهمچنیین ارسال عکسهای نوستالژیک شمادوستان من اینجام 👇👇👇👇👇👇👇تبلیغات
🆔@shiporamoolma
1_15573181336.mp3
1.57M
رمان کده مجموعه ای از بهترین رمانهای مشهور ایرانی ،📚📒📗📘📙📚📘📖📝
https://eitaa.com/roomannkadeh
@ارسال نظرات انتقادات و پیشنهادات شما عزیزان
وهمچنیین ارسال عکسهای نوستالژیک شمادوستان من اینجام 👇👇👇👇👇👇👇تبلیغات
🆔@shiporamoolma
ممنونم از این همه عشق
ارسالی از اعضای خوبه کانالمون
🌹🌹🌹
#امل زیبای برفی
رمان کده مجموعه ای از بهترین رمانهای مشهور ایرانی ،📚📒📗📘📙📚📘📖📝
https://eitaa.com/roomannkadeh
@ارسال نظرات انتقادات و پیشنهادات شما عزیزان
وهمچنیین ارسال عکسهای نوستالژیک شمادوستان من اینجام 👇👇👇👇👇👇👇تبلیغات
🆔@shiporamoolma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســـــــ✋ـــــلام ؛ســـــلام به روی ماه همراهان گرامی
صبح زیبای یکشنبه تون بخیر وشادی😍
〰〰🌸 🌞 🌸〰
رمان کده مجموعه ای از بهترین رمانهای مشهور ایرانی ،📚📒📗📘📙📚📘📖📝
https://eitaa.com/roomannkadeh
@ارسال نظرات انتقادات و پیشنهادات شما عزیزان
وهمچنیین ارسال عکسهای نوستالژیک شمادوستان من اینجام 👇👇👇👇👇👇👇تبلیغات
🆔@shiporamoolma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســــــــلام
صبحتون بخیر❄️
به حق خالق صبح ❄️
کارتون پراز موفقیت❄️
زندگیتون روبه پیشرفت❄️
دلتون خانه محبت
و سفره تون پر برکت باشه❄️
در پنـاه خــدای مهربان
یکشنبه تون سرشار از زیبـایی❄️
رمان کده مجموعه ای از بهترین رمانهای مشهور ایرانی ،📚📒📗📘📙📚📘📖📝
https://eitaa.com/roomannkadeh
@ارسال نظرات انتقادات و پیشنهادات شما عزیزان
وهمچنیین ارسال عکسهای نوستالژیک شمادوستان من اینجام 👇👇👇👇👇👇👇تبلیغات
🆔@shiporamoolma
👇تقویم نجومی یکشنبه👇
👈 یکشنبه 👈25 اذر / قوس 1403
👈13 جمادی الثانی 1446👈15دسامبر 2024
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🏴سالروز وفات حضرت ام البنین علیها سلام " 64 هجری قمری".سه سال پس از واقعه کربلا.
🌺 روز تکریم مادران و همسران شهدا.
⭐️ احکام دینی و اسلامی.
✅اشتغال به دعا و زیارت پسندیده است.
🚘مسافرت : مسافرت با احتیاط و با صدقه همراه باشد.
👶زایمان خوب نیست.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز : قمر در برج جوزا است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است:
✳️شروع امور آموزشی و تعلیمی.
✳️آغاز نگارش کتاب و مقاله.
✳️دیدار با مسولین.
✳️ارسال کالا به مشتری.
✳️خرید اجناس.
✳️و خط نوشتن نیک است.
👩❤️👨مباشرت امشب: فرزند حافظ قران گردد و به قسمت و روزی خود راضی گردد.
⚫️ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،خوب نیست.
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز، سلامت آفرین هست.
😴🙄 تعبیر خواب.
خوابی که (شب دو شنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 14سوره مبارکه " ابراهیم " علیه السلام است.
ولنسکننکم الارض من بعد ذالک لمن...
و مفهوم آن این است که کسی دوست یا دشمن خواب بیننده باشد و به او برسد. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود( این حکم شامل خرید لباس نیست)
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
📚 منبع مطالب:
تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان
رمان کده مجموعه ای از بهترین رمانهای مشهور ایرانی ،📚📒📗📘📙📚📘📖📝
https://eitaa.com/roomannkadeh
@ارسال نظرات انتقادات و پیشنهادات شما عزیزان
وهمچنیین ارسال عکسهای نوستالژیک شمادوستان من اینجام 👇👇👇👇👇👇👇تبلیغات
🆔@shiporamoolma
📃 طالع روزانه:
🌕 یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳
🌾طالع امروز متولدین #فروردین:
امروز ایجاد تعادل بین نیازی که به حفظ ثبات در رابطه عاطفی خود دارید و میلی که به داشتن آزادی فردی احساس می کنید به نظرتان کار بسیار پیچیده ای خواهد بود. نه این که برنامه ای سری و مخفیانه داشته باشید که بخواهید آن را از طرف مقابلتان مخفی کنید، به هیچ وجه، فقط دلتان نمی خواهد که انتظارات دیگران محدودتان کنند. خوشبختانه میانه روی برای شما در حال حاضر خیلی هم دشوار نخواهد بود، چون میلتان به بیان احساسات درونیتان چندان قوی نیست و خودتان را به دردسر نخواهید انداخت.
🌾طالع امروز متولدین #اردیبهشت:
شما آماده اید تا دست به کار شده و نقشه هایتان را عملی کنید، اما هنوز همه ی جزئیات مرتب نشده اند و برخی مسائل به رسیدگی بیشتری نیاز دارند. خوشبختانه هنوز وقت کافی برای سر و سامان بخشیدن به این اوضاع را در اختیار دارید و می توانید قطعات ریز باقی مانده را طوری کنار هم بچینید که کارتان به خوبی پیش برود. باید احتیاط کنید زیرا رفتارهای حساب نشده می توانند تلاش ها و زحمات قبلیتان را به خطر بیندازند. کلید رسیدن به هر چیزی داشتن صبر است، شما هم ذکاوت خود را با صبر کردن تا فردا نشان دهید. وقتی تخم مرغ هایتان جوجه می شوند که صبر کنید، با شکاندن آنها چیزی به دست نخواهید آورد.
🌾طالع امروز متولدین #خرداد:
تازه اول هفته است و شما یک دنیا کار برای انجام دادن دارید و هیچ زمانی برای از دست دادن ندارید. ذهنتان درگیر وظایف و کارهای بسیاری است که باید انجام دهید، اما خودتان را اصلا نگران نکنید، شما آمادگی کافی برای مقابله با موانع احتمالی را دارید. شاید اعتماد به نفستان به اندازه همیشه نباشد، ولی این مسئله توانایی شما را از بین نمی برد و تنها باعث می شود احتیاط بیشتری به خرج دهید.
🍀طالع امروز متولدین #تیر:
شما معمولا ترجیح می دهید راهتان را آهسته و پیوسته پیش بروید، اما امروز ممکن است لازم باشد چند باری میانبر بزنید. موقعیت هایی که به یکباره و از جایی که اصلا انتظار ندارید برایتان فراهم می شوند را غنیمت شمرده و مورد استفاده قرار دهید. به شانستان اعتماد کنید و ببینید شما را به کجا خواهد برد. به جای نگرانی در مورد نتیجه سعی کنید انرژیتان را روی روند پیشرفت کارها متمرکز کنید.
🍀طالع امروز متولدین #مرداد:
امروز دلتان نمی خواهد در انجام کارهایتان از دیگران تبعیت کنید و ترجیح می دهید روزتان را طوری برنامه ریزی کنید که تا جای ممکن تنها باشید و با دیگران ارتباطی نداشته باشید. با این حال در خانه ماندن و تمیز کردن منزلتان یا خوابیدن به مدت طولانی را به عنوان راهی برای این کار به شما توصیه نمی کنیم. سعی کنید سر خودتان را با انجام کارهای مورد علاقه تان گرم کنید. البته این را هم فراموش نکنید که همیشه بودن در کنار دیگران فرصت های زیادی را برایتان به همراه خواهد داشت.
🍀طالع امروز متولدین #شهریور:
امروز از انجام کارهای تکراری و کسل کنندهی همیشگی خسته شده و دلتان میخواهد در برنامه خود تغییرات جدی ایجاد کنید و یک تکان اساسی به زندگیتان بدهید. با این حال بهتر است قبل از هر کاری این نقشه ی هیجان انگیزتان را یک بار دیگر از نظر بگذرانید زیرا به احتمال زیاد کارها طبق انتظارات شما پیش نخواهند رفت. نیاز شما به ایجاد تنوع در زندگیتان کاملا منطقی و قابل ستایش است، اما ارزش این را ندارد که بخواهید زندگیتان را آنقدر پیچیده کنید که کنترل آن از دستتان خارج شود. به هیچ عنوان تسلیم رکود نشوید و ایده های فوق العاده ای که در سر دارید را ندیده نگیرید، اما قدم هایتان به سوی ایجاد تغییرات را منطقی و حساب شده بردارید.
رمان کده مجموعه ای از بهترین رمانهای مشهور ایرانی ،📚📒📗📘📙📚📘📖📝
https://eitaa.com/roomannkadeh
@ارسال نظرات انتقادات و پیشنهادات شما عزیزان
وهمچنیین ارسال عکسهای نوستالژیک شمادوستان من اینجام 👇👇👇👇👇👇👇تبلیغات
🆔@shiporamoolma
📃 طالع روزانه:
🌕 یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳
🍁طالع امروز متولدین #مهر:
با این که در تصمیم گیری بسیار مصمم به نظر می رسید، اما واقعیت این است که اکنون در وضعیت دشواری گیر افتاده اید. فکر می کنید که می دانید دقیقاً به دنبال چه چیزی هستید و آن چه می خواهید چندان هم پیچیده نیست، اما در واقع افکارتان آشفته اند و اولویت های تان را گم گرده اید. احساس رضایتمندی به این سادگی ها به دست نمی آید، زیرا اهدافی که شما در سر دارید با چیزی که دیگران توانایی عرضه ی اش را دارند زمین تا آسمان فرق می کند. شادی اکنون شما به این بستگی دارد که اهداف تان را اصلاح کنید و آن چه را ممکن و شدنی است در پیش بگیرید.
🍁طالع امروز متولدین #آبان:
امروز از انرژی جسمانی چندانی برخوردار نیستید، به همین دلیل ممکن است بی انگیزه به نظر برسید. بهترین راهکار این است که همه چیز را آسان بگیرید تا انرژی از دست رفته را مجدداً بازیابید. ممکن است وظیفه ی مهمی را به عهده بگیرید، اما اگر پیشرفتی در کارتان حاصل نشد ناراحت نشوید، نیروی حیاتی شما برای تحقق اهداف تان به زودی بازخواهد گشت. به شما توصیه می شود که در این مدت به فکرتان استراحت دهید تا برای فرصت های پیش رو آمادگی لازم را کسب کنید.
🍁طالع امروز متولدین #آذر:
امروز به نظر می رسد که احساسات شما بر عملکردتان تأثیر گذاشته اند و از این نکته باخبرید. مشکل این جاست که احساسات شما با وزش نسیمی تغییر می کنند و نمی گذارند بر کارتان متمرکز شوید. به هر حال این وضعیت ادامه خواهد داشت، پس باید راه چاره ای پیدا کنید تا آرامش خود را بازیابید. برای این که از این آشفتگی ها رها شوید فقط سراغ کارهایی بروید که مطمئن اید تمام شان می کنید. سعی کنید اهداف تان را کمی محدودتر کنید تا فرصت پرداختن به روح تان را هم داشته باشید.
❄️طالع امروز متولدین #دی:
امروز همین طور بی دلیل بسیار حساس شده اید. اما نکته ی مهم این است که نباید به چیزهای منفی فکر کنید، زیرا وضعیت کنونی آن قدرها هم که به نظر می رسد بد نیست. از همه مهم تر این که صادق باشید، هر گونه دور زدن حقیقت نتیجه ی معکوس خواهد داشت. می توانید احساس تان را با دوستی که مورد اعتماد شماست در میان بگذارید، اما حواس تان باشد که که رویاهای تان را از واقعیت ها جدا کنید.
❄️طالع امروز متولدین #بهمن:
اصلاً مهم نیست که نسبت به پیشرفت هایی که به دست آورده اید چه حس بزرگی دارید، زیرا هنوز هم به سادگی نمی توانید این حس را به دیگران منتقل کنید. بد قضیه این جاست که فعلاً هیچ گونه انرژی مثبتی هم در اطراف تان وجود ندارد. شاید اگر مشکلات تان را بیرون بریزید همه چیز کمی بهتر شود. اگر دست از وانمود کردن بردارید، دیگران دست یاری به سوی تان دراز خواهند کرد.
❄️طالع امروز متولدین #اسفند:
به نظر می رسد که اطلاعات بسیار زیادی جمع آوری کرده اید، اما نمی توانید تصمیم بگیرید که کدام یک به درد کارتان می خورند. شاید حتی در تشخیص حقایق دچار مشکل شوید. دل تان می خواهد که بر اساس اطلاعات واقعی کارتان را پیش ببرید، اما فعلاً افکار آشفته ی شما مانع مسیر پیشرفت تان شده اند. بهتر است رویه ی خود را تغییر دهید، یعنی جایی که اصلاً حقیقتی وجود ندارد بیهوده خودتان را سرگرم یافتن آن نکنید. اکنون زمان آن است که بذر موفقیت را ابتدا در فکرتان بکارید.
رمان کده مجموعه ای از بهترین رمانهای مشهور ایرانی ،📚📒📗📘📙📚📘📖📝
https://eitaa.com/roomannkadeh
@ارسال نظرات انتقادات و پیشنهادات شما عزیزان
وهمچنیین ارسال عکسهای نوستالژیک شمادوستان من اینجام 👇👇👇👇👇👇👇تبلیغات
🆔@shiporamoolma
🌹🌹🌹زندگی بتول🌹🌹🌹
قسمت221
👇👇👇
گفتم ننه من با زن مش قاسمی چه صنمی دارم
این همون نبود برای من حرف در آورد ؟
ننم زبونشو گاز گرفت و گفت حالا میخواد گذشته هارو پاک کنه ،
سکوت کردم ، چون مطمعنم هر چه بگم ننم کم نمیاره
تا شب نه خبری از زن مش قاسمی همسایه ی دیوار به دیوار ننه آمنه بود
نه ننم میذاشت من تکونی بخورم
شب ننم رخت خوابم را کنار خودش انداخت و گفت ،
بتول ننه دست رو دست نذار
نباید شوهرتو از بچه محروم کنی
آخه مردا کم طاقتن و خدایی نکرده ، زبونم لال ، خم شد و گوشمو کشید و گفت شوهرت هوای زن دیگه میکنه
هم خوشگله ، هم پـ.ولدار ، هم شخصیت ،
هر زنی شوهرت اراده کنه ، بدون فکر بله رو بهش میده
با آوردن اسم زن دیگه ، گوشت تنم لرزید
هر چقدر خودم را به بی خیالی میزدم ، اما نبود حسین در کنارم ، خلاءبزرگی رو حس میکردم
دلم برای نگاهش ، برای حرف های قشنگی که بهم میزد ، تنگ شده بود
ننم رشته ی دلتنگیمو برید و گفت
فردا اول وقت آذر خانم ، صدا میزنم تا دوا ، درمونی برات درست کنه ،
گفتم ننه من که مریض نیستم ،
گفت مریضی ننه
اگه مریض نبودی بچت بدنیا می اومد
اگه مریض نبودی بعد بچت الان حامله بودی
تو از این کارا چی میدونی .....
حالا چشاتو ببند و بخواب تا من هم خوابم ببره
شب بخیر گفتم و خودمو به خواب زدم
یکی دوساعت گذشت وقتی مطمعن شدم ننم خوابیده، پاورچین پاورچین ، آروم آروم از خونه بیرون زدم
و به سمت خونه ی اقدس دایه راه میرفتم ،
نزدیک که شدم ، بچه ها بیرون بازی میکردن
وصدای رقص و پایکوبی زنانه از توی حیاط را میشنیدم
حس کنجکاوی منو به پشت در رسوند از دیدن عروس خندون ، چشام به جای یکی دوتا میدید
چند بار چشامو با پشت دست کشیدم
احساس میکردم دنیا دور سرم میچرخید قبل از اینکه چیزی بگم
صدایی از پشت سرم منو سر جام میخکوب کرد
گفت دنبال کسی میگردی بتول ؟
دعوتی نبودی ولی حالا که تا اینجا رسیدی بد نیست به عروس تبریک بگی
دهنم خشک شده بود
با زبونم لبمو خیس کردم ، خشکم زده بود ، حتی نمیتونستم پلک بزنم ، شبیه مجسمه پشتم به ...
🌹🌹🌹زندگی بتول🌹🌹🌹
قسمت222
👇👇👇
پشتم به خشایار بود.
آب دهنمو به زور قورت دادمو گفتم خیلی اشغالی....
هم تو هم اون زنی که گرفتی
شونمو گرفت و به طرف خودش چرخوند و گفت ناراحت شدی ؟
یا حسادت کردی ؟
میدونم از حسادتته..
میدونم هنوز عاشقمی ...
اما من دیگه یه ذره عشقی ازت ، تو قلبم نمونده بتول
ازت متنفرم .....
خنده ی با حرصی کردمو گفتم عاشقتم ؟
عشق من حسینه ، ولی به خاطر کثیف بودن جفتتون عصبی شدم
هنوز حرفم تموم نشده بود ،
دایه اقدس گفت ، از دست تو باید ما کجا بریم دختر آمنه ؟
حتی روز عروسی نوه ام دست از سرش برنمیداری؟
اون کثیفی که میگی تو هستی ....
با اینکه شوهر داری هنوز دست از سر نوه ی من بر نمی داری
خدا هم تورو لعنت کنه ، همون اون روزی که نوه ام با تو آشنا کرد لعنت ...
چشام پر از اشک شده بود
گفتم من که اگه نوه ات برام مهم بود با شوهرم خوشبخت نبودم
فقط برای اون که اسمش خاله متاسفم که هنوز نفهمیده چطور خودشو تو چاه پرت کرده و از پیششون با عجله به سمت خونه رفتم ،
برخلاف انتظارم ،
کسی رو در این وقت دیدم که نباید الان میبود
آره چشام امشب همه چی رو درست میدید
از دیدن حسین در حال سیگار کشیدن ، کنار در و ننه ایی که سعی میکرد ارومش کنه
قلبم هری پایین ریخت
ننم با دیدنم ، گفت اهاااا ،
دیدی گفتم رفته دیدن دوستش ...
حسین سرشو بالا گرفت و از دیدنم چنان به من غره ایی رفت که من حتی صدای ضربان قلبم را به وضوح میتونستم بشنوم و دونه دونه تیک تیک تندش شبیه عقربه ی ثانیه را بشمارم..
آب دهنمو به سختی قورت دادم و پاهایی که شبیه وزنه ی صد کیلویی به زور دنبال خودم کشیدم و نزدیک به حسین شدمو با لکنت گفتم سسلااام...خوبی ؟
برای چی برگشتی ؟
لبشو زیر دندونش گرفت و با حرص گفت دوست نداشتی برگردم ؟
🌹🌹🌹زندگی بتول🌹🌹🌹
قسمت223
از زبان حسین👇👇
.........
وسایلای خـ.رید توی حیاط گذاشتم و بدون اینکه بتول بهم توجه کنه سوار ماشین شدم وبدون وقفه پامو روی ترمز گذاشتم و با سرعت از کسی که قلبم ، احساسم دور شدم ، از اینه به نگاهای پراز عشق بتول به دور شدنم نگاه کردم
چقدر این نگاه ها مظلومانه بود
و در عین حال سادگی و عاشقونه بود ...
دلم برای نگاهاش لرزید ولی دست روی قلبم گذاشتم و گفتم به زمان نیاز داره
صدای ساز حواسم را از بتول به خونه ی اون آدمی که آسایش اعصابم را بهم ریخته بود برد
مکثی دم درشون کردمو گفتم از دست این یکی هم خلاص شدم،
تمام مسیری که داشتم میرفتم صدای بتول تو گوشم زمزمه میکرد
خودمو به دریای هرمز رسوندم
سرمو به فرمون چسبوندم و بی اختیار اشکم از چشمم لبریز شدن
من عاشق شده بودم ، خیلی عاشق شده بودم ...
عشقم عمیق شده ...
نمیتونستم از این عشق دل بکنم ، و هر لحظه ، صد سال برام بلکه بیشتر میگذشت
از ماشین پیاده شدم و روی ماسه های رنگین قرمز نشستم
همه جا بتول بود ،
آسمون ، دریا ، چپ ، راست ،
قلبم ، آرامشم ، درونم ، روحم از همه مهمتر زندگیم همه اونو صدا میزدن
غرورم اجازه ی برگشت را نمیداد
ولی احساسم میگفت برگرد و زنت رو پیش خودت ببر
با صدای خندیدن دختری سرمو بالا و به سمت صدا چرخوندم
دست تو دست پسری در حال تفریخ
خودمو به جای اینا و با بتول مجسم کردم ،
دلم طاقت نیورد ، بلند شدم و قبل از اینکه به روستا برگردم به بازار رفتم ویه سرویس طـ.لا خـ.ریدم و با همون سرعتی که به اینجا خودمو رسونده بودم به سمت روستا برگشتم ،
پشت در ایستادم ، لبخندی که بتول با دیدنم چه ذوقی خواهد کرد زدم
چند بار به در ضربه زدم ، ولی در نیمه باز بود ، داخل حیاط شدم
صدا زدم بتول ؟
بر خلاف انتظارم به جای بتول ننه اش به استقبالم اومد
با دیدنم رنگ از رخسارش پرید
🌹🌹🌹زندگی بتول🌹🌹🌹
قسمت 224
👇👇👇
از زبون بتول
....
گفتم چرا اینجوری حرف میزنی حسین ؟
جلوی مامانم کمی آرومتر باش و با من درست صحبت کن
دستمو گرفت و با خودش سمت حیاط برد و گفت انتظار داری چطوری با تو حرف بزنم ؟
وقتی نیمی از شب زنم بی خبر از خونه بیرون و به خدا داند کجا رفته باشه چطور حرف بزنم خانم خانما ؟
کجا بودی بتول ؟
کجا رفته بودی هااا ؟
پشت سرمون خشایار گفت ...
اومده بود به من تبریک بگه ....
چشام از صدای خشایار از حدقه بیرون زد
حسین سمتش چرخید و بدون اینکه حرفی بزنه بهش حمله کرد گفت تو به چه حقی بدون اجازه پاتو اینجا، وقتی ناموسم هست ، گذاشتی ؟
ننم خودشو وسط حسین و خشایار انداخت و گفت وای بر من ...
وای بر تو دختر چه شری راه انداختی
خشایار دور لبشو ، از خـ.ون تمیز کرد و گفت خونه ی غریبه که نیومدم
خونه ی خواهر زنم اومدم ،
حسین به من نگاه کرد و گفت زود وسیله هاتو جمع کن تا بریم
زززرود باش ......
قبل از من ننم سمت اتاق دویید کیف لباسامو دستم داد و آروم گفت الان راحت شدی ؟
فقط خواستی هم خونتو خراب کنی هم اسمتو سر زبون مردم روستا بندازی
دیگه نمیخوام پاتو ، تو این خونه بزاری بتول
هنوز هنگ حرف خشایار بودم
حسین با صدای بلندتری داد زد مگه نمیگیم بیا بریم ؟
از کنار خشایار رد شدم و سوار ماشین شدم
حسین با سرعت رانندگی میکرد
از سرعت خودمو محکم به صندلی چسبوندم
سکوت را شکوند و گفت خیلی احمقی بتول .....
فکر نمیکردم یه روز همچین رفتاری یا اینجوری به من ضربه بزنی
ولی من سر امشبت، حالتو بد میگیرم
تا خواستم از خودم دفاع کنم ، گفت خفه شو نمیخوام ازت یه کلمه هم بشنوم
تا اینجا خیلی بات خوب تا کردم
بعد از امشب هر چه دیدی نه حق اعتراض داری نه حق ..
حرفشو قطع کردمو گفتم چرا فکر میکنی حرف اون احمق درست یا راست بوده؟
گفت چون رفتنت بهم ثابت شد و دیگه باید خفه بشی
گفتم منو همین جا پیاده کن ،
یهو حس کردم ....