eitaa logo
🔆روشـنــــــــــــــگـــــری🔆💡
137 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
5.9هزار ویدیو
9 فایل
السلام علی القائم المنتظروالعدل المشتهر(عج)💚 🟢هدف و اولویت کانال در پیام رسان ایتا، ارتقاء سطح آگاهی رسانه ای با محوریت تاریخ - سیاست - دین؛ بعلاوه دریافت و نشر حداکثری تحلیل و محتواهای روشنگرانه و افشاگرانه از چهره ها و جریانات نفوذ، نفاق و فتنه...
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از روشنگری ۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 بازتاب عملیات اربعین حزب‌الله در رسانه‌های خارجی به کانال روشنگری باکلیپهای مستند معتبرباارسال کم بپیوندید👇 @Roshangaree1
هدایت شده از سیدرضا سیدمرتضایی
☆💕ᬼ꙰҈꙰҈‌‌‌‌‌ᬼ꙰҈꙰҈‌‌‌‌‌☆✨💕ᬼ꙰҈꙰҈‌‌‌‌‌ ✨ᬼ꙰҈꙰҈‌‌‌‌‌☆💕ᬼ꙰҈꙰҈‌‌‌‌‌☆ 𝑇𝑒𝑙𝑒𝑔𝑟𝑎𝑚:‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌ @dastanvpand1 📚🔎 پیرمردی در دامنه کوه های دمشق هیزم جمع می کرد ودر بازار می فروخت تا ضروریات خویش را رفع کند یک روز حضرت سلیمان (ع) پیر مرد را درحالت جمع آوری هیزم دید دلش برایش بسیار سوخت تصمیم گرفت زندگی پیرمرد را تغییر دهد یک نگین قیمتی به پیرمرد داد که بفروشد تا در زندگی اش بهبود یابد پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکری کرد وبسوی خانه روان شد و نگین قیمتی را به همسرش نشان داد همسرش بسیار خوشحال شد ونگین را در نمکدانی گذاشت یک ساعت بعد بکلی فراموشش شد که نگین را کجا گذاشته بود زن همسایه نمک نیاز داشت به خانع آنها رفت و زن نمکدان را به او داد اما زن همسایه که چشمش به نگین افتاد نگین را پیش خود مخفی کرد. پیر مرد بسیار مایوس شد و از دست همسرش بسیار ناراحت و عصبانی وخانم پیرمرد هم گریه میکرد که چرا نگین را گم کردم چند روز بعد پیرمرد به طرف کوه رفت درآنجا با حضرت سلیمان (ع) روبرو شد جریان گم شدن نگین به حضرت سلیمان (ع) را گفت . حضرت سلیمان (ع) یک نگین دیگری به او داد و گفت احتیاط کن که این را هم گم نکنی پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکری کرد و خوشحال بسوی خانه روان شد در مسیر را ه نگین را ازجیب خود بیرون کشید و بالای سنگ گذاشت و خودش چند قدم دور نشست تانگین را خوب ببیند ولذت ببرد دراین وقت ناگهان پرنده ای نگین را در نوکش گرفت وپرید پیرمرد هرچه که دوید وهیاهو کرد فایده نداشت پیرمرد چند روز از خانه بیرون نرفت همسرش گفت برای خوراک چیزی نداریم تا کی در خانه مینشینی پیرمرد دوباره به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد که صدای حضرت سلیمان (ع) را شنید دید که حضرت سلیمان (ع) ایستاده است وبه حیرت بسوی او می نگرد پیر مرد باز قصه نگین را تعریف کرد که پرنده آن را ربود. حضرت سلیمان (ع) برایش گفت میدانم که تو به من دروغ نمی گویی این نگین را از هر دو نگین قبلی گرانبهاتر است بگیر و مراقب باش که این را گم نکنی و حتما بفروش که در حالت زندگیت تغییری آید پیر مرد وعده کرد که به قیمت خوب میفروشد پشتاره خود را گرفت بسوی خانه حرکت کرد خانه پیر مرد کنار دریا بود هنگامی به لب دریا رسید خواست که کمی نفس بگیرد ونگین را از جیب خود کشید که در آب بشوید نگین از دستش خطا رفت به دریا افتاد هرچه که کوشش کرد و شنا کرد. چیزی بدستش نیآمد . با ناراحتی و عجز تمام به خانه برگشت از ترس سلیمان (ع) به کوه نمی رفت همسرش به او اطمینان داد صاحب نگین هر کسی که است ترا بسیار دوست دارد اگر دوباره اورا دیدی تمام قصه برایش بگو من مطمئن هستم به تو چیزی نمیگوید پیرمرد با ترس به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد به طرف خانه روان شد که تخت حضرت سلیمان (ع) را دید پشتاره را به زمین گذاشت دویدو گریخت . حضرت سلیمان (ع) میخواست مانعش شود که فرستاده خدا جبریل امین آمد که ای سلیمان خداوند میگوید که تو کی هستی که حالت بنده مرا تغییر میدهی ومرا فراموش کرده ای ! سلیمان (ع) باسرعت به سجده رفت واز اشتباه خود مغفرت خواست خداوند بواسطه جبرییل به حضرت سلیمان گفت که تو حال بنده مرا نتوانستی تغییر دهی حال ببین که من چطور تغییر میدهم پیرمرد که به سرعت بسوی قریه روان بود با ماهی گیری روبرو شد ماهی گیر به او گفت ای پیر مرد من امروز بسیار ماهی گرفتم بیا چند ماهی به تو بدهم پیرمرد ماهی ها را گرفت وبرایش دعای خیر کرد وبه خانه رفت همسر ش شکم ماهی ها را پاره کرد که در شکم یکی از ماهی ها نگین را یافت وبه شوهرش مژده داد شوهرش با خوشحالی به او گفت توماهی را نمک بزن من به کوه میروم تا هیزم بیاورم هنگامیکه زن پیرمرد نام نمک را شنید نگین اول به یادش آمد که در نمکدانی گذاشته بود سریع به خانه همسایه رفت وقتی که زن همسایه زن پیرمرد را دید ملتمسانه عذر خواهی کرد گفت نگینت را بگیرمن خطا کردم خواهش میکنم به شوهرم چیزی نگویی چون شخص پاک نفس است اگر خبردار شود من را از خانه بیرون خواهد کرد. پیرمرد در جنگل بالای درختی رفت که شاخه خشک را قطع کند چشمش به نگین قیمتی درآشیانه پرنده خورد . نگین را گرفت به خانه آمد زنش ماهی ها را پخت و شکم سیر ماهی ها را خوردند فردا پیرمرد به بازار رفت هر سه نگین را به قیمت گزاف فروخت . حضرت سلیمان (ع) تمام جریان را به چشم دید و یقین یافت که بنده حالت بنده را نمیتواند تغییر دهد تاکه خداوند نخواهد به خداوند یقین و باور داشته باشید. 🌼مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ ☘و هر کس بر خدا توکل کند پس او برایش کافی است؛ در حقیقت خدا کارش را (به انجام) می رساند.(طلاق آیه3) 🌹حق غنّی است، برو پیش غنی 🌹نزد مخلوق بجز حيراني نيست
هدایت شده از روشنگری ۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زمینگیر شدن اراذل نظام آباد با شلیک پلیس به کانال روشنگری باکلیپهای مستند معتبرباارسال کم بپیوندید👇 @Roshangaree1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🔴 دوست دارم در عراق شهید بشوم! خاطره شنیده نشده از آخرین دیدار با حاج قاسم سلیمانی چند روز قبل‌ از شهادت؛ برای اولین بار از زبان حجت‌الاسلام حسینی رییس اتحادیه رادیو و تلویزیون‌های عراق ـــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از بهترین کلیپیایی که دیدم... دشمن فرعون کی بود؟ دشمن نمرود کی بود؟ دشمن معاویه که بود؟ دشمن یزید که بود؟ در زمان ما اگه از اسرائیل و امریکا و داعش و عربستان و تکفیری ها وهابیت و ... بپرسیم دشمن شما کیه؟ چه میگویند؟ ـــــــــــــــــــــــ
هدایت شده از محرمانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مورایس توی رودربایستی بود وگرنه آخرش به فردوسی‌پور می‌گفت: خاک بر سر خودحقیرپندارت! :)/ آدم 👌 کانال حرفه‌ای‌ها http://eitaa.com/joinchat/361299968Ca15e2013ea محرمانه را به دیگران هم معرفی کنید
هدایت شده از محرمانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تصاویر هوایی از ورود دسته‌های عزاداری به بین‌الحرمین 👌 کانال حرفه ای ها http://eitaa.com/joinchat/361299968Ca15e2013ea محرمانه را به دیگران هم معرفی کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اربعین نزدیک و من آشوبم ...🚩 به امام رضا میگم حرفامو ... آخه بهتر می دونه دردامو ... با مداحی زیبا و روح انگیز ;علیرضا محمد قلیان تقدیم به زاعران اربعین💔 ✅ در فضای مجازی آگاهانه بپذیریم ✋🏻 *با ما همراه باشید*👇🏻 روشنــــــــــ1️⃣1️⃣ــــگری🌟 https://chat.whatsapp.com/D3LoqMNVRgHHl7AEHEIN4b روشنـــــــــــ2️⃣1️⃣ــــگری🌟 https://chat.whatsapp.com/LQfFneXGjU3Dp8cYDgLfPt ایتا ;👇 https://eitaa.com/rooshangarei
🔺مدیرکل روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت نظام: وزارت خارجه موضع‌گیری کند/ چگونه رژیم صهیونیستی نیم‌ساعت پیش از عملیات گسترده امروز حزب‌الله، از جزئیات خبردار شد؟ چرا آقای سفیر به‌رغم ضوابط عدم استفاده از گوشی، آن تماس را گرفت؟ چرا سیم‌کارت را از بین برد؟ جعفر عزیزی: ▪️سید حسن نصرالله دبیرکل حزب‌الله لبنان ساعاتی پیش در سخنرانی خود تاکید کرد عملیات «اربعین» که امروز صبح با شجاعت انجام شد، موفق بود، اما نیم ساعت پیش از شروع عملیات جنگنده‌های رژیم صهیونیستی حملات گسترده‌ای به‌مواضع حزب‌الله انجام دادند ▪️مقامات ارتش جنایتکار اسرائیل هم گفتند که عملیات حزب‌الله قرار بود با ۱۰۰۰ موشک از انواع مختلف انجام شود، اما بر اساس «اطلاعاتی که از یک منبع مشخص به‌اسرائیل رسید»، ما موفق شدیم تنها ۱۵دقیقه پیش از شروع آن، با ۱۰۰جنگنده بیشتر سکوهای پرتاب موشک را منهدم کنیم، در نتیجه حزب‌الله تنها موفق به‌پرتاب حدود ۳۰۰موشک کاتیوشا شد ▪️بنده درباره ابعاد این عملیات اظهارنظری نمی‌کنم، چون تخصص من نیست؛ اما آنچه هم در صحبتهای سیدحسن نصرالله و هم مقامات ارتش صهیونیستی آزاردهنده است، درز اطلاعات عملیاتی است که قرار بود به‌کلی سری و تماما غافلگیرانه باشد ▪️آنطور که مقامات حزب‌الله گفته‌اند، به‌جز خود سید حسن، تنها ۳تن از فرماندهان ارشد حزب‌الله و تنها چند مقام ارشد ایرانی از زمانبندی و چگونگی عملیات خبر داشتند ▪️به‌جز این حلقه محدود، تنها یک نفر از جزئیات و زمانبندی عملیات خبر داشت و آنهم آقای مجتبی امانی، سفیر ایران در بیروت بود که جهت هماهنگی‌های لازم میان حزب‌الله و نیروی قدس سپاه، در جریان قرار گرفته بود ▪️اما بر اساس گزارش یکی از دوستان مستقر در سفارت کشورمان در بیروت، ایشان که در بخش مطبوعات سفارت مسئولیت دارد، از پنجره اتاق خود در طبقه چهارم، آقای امانی را دیده که به‌رغم ممنوعیت تماس مقامات سفارت از طریق گوشی‌های همراه (به‌علت خطر رهگیری دشمن)، ساعت ۴ و ۵۷دقیقه بامداد، به‌بالکن اتاق خود در طبقه دوم سفارت رفته و با یک گوشی همراه تماسی کوتاه گرفته و بدون صحبت، چیزی را تایپ می‌کند. سپس سیم‌کارت را درآورده و با آتش فندک آن را می‌سوزاند ▪️البته بنده نمی‌خواهم از این حادثه نتیجه‌ای بگیرم. ای کاش تمامی نگرانی‌ها و حدس و گمان‌ها اشتباه باشد. اما اینکه چگونه یکی از «سری‌ترین»‌ عملیات جبهه مقاومت که قرار بود در «غافلگیری کامل» صورت گیرد و خسارات جبران ناپذیری به‌دشمن جرار وارد کند،‌ تنها نیم ساعت پیش از شروع با جزئیات در دست مقامات اسرائیلی باشد، با هیچ منطقی جور در نمی‌آید ▪️ما از موضع مجمع تشخیص مصلحت نظام از وزارت خارجه می‌خواهیم در اینباره روشنگری کند تا اذهان بیش از این مغشوش نشود. در صورت عدم پاسخگویی، شاید لازم باشد اطلاعات سپاه با احضار سفیر، موضوع را کندوکاو کند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ روایت شهید رئیسی از روند حذف ارز ۴۲۰۰ تومانی ‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هدایت شده از روشنگری ۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦 آمار زائران اربعین حسینی بیش از ۲۱ میلیون نفر است؛ اما چرا این اجتماع بزرگ در رسانه‌های فارسی زبان خارجی سانسور می‌شود؟ به کانال روشنگری باکلیپهای مستند معتبرباارسال کم بپیوندید👇 @Roshangaree1
هدایت شده از روشنگری ۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب: آقای رئیس‌جمهور برای انتخاب وزیران با من مشورت کردند برخی را تایید و برخی را هم تاکید کردم. تعداد زیادی را هم نمی‌شناختم و نظری نداشتم.
هدایت شده از روشنگری ۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر انقلاب: تکیه بر کار کارشناسی به معنای حکمرانی خردمندانه است. کارشناسی را انتخاب کنید که به دنبال نسخه‌های نسخ شده خارجی نباشد به کانال روشنگری باکلیپهای مستند معتبرباارسال کم بپیوندید👇 @Roshangaree1
.حاج آقای ‍ قرائتی فرمود: پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم ، در شش سالگی که کمی خواندن و نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست ( در بزم غم حسین، مرا یاد کنید ) بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟؟ روزی در سن حدودا بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدودا پنجاه ساله که نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست !!! وقتی آرام شد  راز گریستن خودش را برای من  اینگونه تعریف کرد : در جوانی چند روز مانده به ازدواجم  گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشون بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند از قضا نامزدم سرویس زیبا و‌ بسیار گرانی را انتخاب کرد ، من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان  پدرت گفت : حسین آقا قربان اسمت ، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت  الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که در خانه مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم کدوم بدهی؟ کدوم بنایی ؟ من طلبی از حاجی ندارم !! بالاخره  پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ ، بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها شنیدم حاجی عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده  زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد : آنروز بعد از خرید طلا  چون چادر مادرم وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم ، شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند ، من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است حواله ی آقا  امام حسین  علیه السلام  است ، لطفا به دامادتان نگویید که من دادم !! تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده ، بگونه ای که آنروز  پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که  زنم نفهمید و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم !!! وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم همانگونه که در عزای امام حسین علیه السلام بر سر می زده  دست نوازش بر سر یتیمان هم می کشیده ، همانگونه که در عزاء  بر سینه میزده مرهمی به سینه درد مندان هم بوده ، و همانگونه که برای عاشورا سفره نذری مینداخته  هرگز دستش به مال مردم آلوده نبوده و یک حسینی حسینی راستین بوده است  ..... اللهم ارزقنا توفيق خدمة الحسين عليه السلام في الدنيا و الآخره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸اربعین، ظهور امام زمان در قلب هاست. ✅ در فضای مجازی آگاهانه بپذیریم ✋🏻 *با ما همراه باشید👇🏻 " روشـــنــگــــری " لینک عضویت ایتا ;👇 https://eitaa.com/rooshangarei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مسلمانی که روزی ۵ تا ۱۰ تا فحش نخوره که مسلمان نیست، مومن پلاستیکیه❗️ روشنــــــــــ1️⃣1️⃣ــــگری🌟 واتساپ; https://chat.whatsapp.com/D3LoqMNVRgHHl7AEHEIN4b ایتا ; https://eitaa.com/rooshangarei
✨﷽✨ 🔴شیطان کجاست؟ واقعا شيطان را در شهر نمی‌بينی؟ او اينجاست و بیداد می‌کنه اما ما نمی‌بینیم. لابه‌لای كم‌فروشی‌های بقال محل، توی فحش‌های ركيک همسایه به همسایه، روی روسری بادبرده دختركان شهر، روی ساپورت‌های بدن‌نما، و مردانی که خودشان را مثل زن آرایش می‌کنند. تو واقعا صدای خنده‌هايش را نمی‌شنوی؟ لای موسيقی‌های تند ماشين‌ها، توی دعواهای بی‌انتهای پدر و پسر، توی بی‌احترامی به پدر و مادر، بين جيغ‌های پيرزن مال‌باخته! تو واقعا جولان دادنش را ميان زمين و آسمان نمی‌بينی؟ نمی‌بينی دنيا را چقدر قشنگ رنگ‌آميزی كرده و بی‌آنكه من و تو بدونیم "جاهليت مدرن" را برايمان سوغات آورده است؟ توی وجود من و تو چقدر شک و شبهه انداخته است؟ توی رختخواب گرم و نرمت موقع نماز صبح؟ زمان پنهان كردن اسكناس‌هايت وقت ديدن صندوق صدقات؟  نفوذش را نمی‌بینی؟ موقع باز كردن سايت‌های ناجور اينترنت، میان تغییر لب و بینی و چهره انسان‌ها و دست بردن در کار خدا. او همين جاست. هرجا كه حق نباشد، هرجا كه از یاد خدا غافل باشیم. چقدر به شيطان نخ می‌دهيم!؟ ای مردم از گام‌های شیطان پیروی نکنید، همانا او برای شما دشمنی آشکار است. (بقره:168) ای انسان عاقل خداوند به خاطر تو شیطان را از بهشت راند و تو چقدر نمک نشناسی که خدای بزرگ را رها کردی و شدی بنده شیطان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 دستی از غیب در اداره کربلا حکایت باورنکردنی از مدیریت انبوه زائران اباعبدالله و ظرفیت محدود شهر کربلا که به عنایت و معجزه امام حسین(ع) و حیرت زدگی ناظرین خارجی و داخلی از این رویداد بزرگ🤔
*وقتی زمان شاه می خواستند مسجد هامبورگ را به دلیل تأخیر در تکمیل تخریب کنند ، مسجدی که آقای بهشتی امام جماعت اونجا بود علما و بازار تهران جلسه ای گذاشتند و هر بازاری ده هزار تومان و کمی کمتر بیشتر کمک مالی کردند اما یک چک یک میلیونی در وسط بود .* *وقتی کنترل کردند دیدند القانیان♥️⚖️♥️ یهودی کشیده ، سوال کردند تو که مسلمان نیستی گفت ایرانی که هستم مسجد هامبورگ آبروی ایرانه .* *القانیان را گفتند که پس از انقلاب از ایران فرار کن اما می گفت کشور به امثال من احتیاج داره اما پس از چند روز به دست خلخالی اعدام شد .* *به نقل از کتاب شبه خاطرات نویسنده دکتر بهزادی عضو موتلفه و چند سال عضویت در وزارت بازرگانی جمهوری اسلامی توصیه می کنم این کتاب رو بخوانيد .* *از یکی از مامورین تحقیق نقل شده  وقتی حبیب الله القانیان را دادگاهی و به اعدام محکوم کردند ، توی راهرو در آخرین لحظه با صدای بلند رو به یکی از نزدیکانش اسم شخصی رو گفت مأمورین فکر می کنند این شاید کلید رمزی باشد بابت ثروتی از او که هنوز کشف نکرده‌اند .* *بلافاصله اکیپی به دفتر کار او می روند و شروع به بررسی دوباره اسناد می کنند .* *اما پیدا کردن یک اسم از بین ۵۰ هزار کارگر و کارمندی که برای کارخانه های پلاسکو ، ملامین ایران ، پلاستیک شمال ، لوله شمال ، کارخانه یخچال الکتریک ، و پروفیل آلومینیوم کار می کردند کار آسانی نبود .* *اما حین بررسی اسناد شخصی او ، به کپی بنچاقی خانه ای  بر می خورند به نام حسن  سید آبادی که چند سال پیش القانیان در کرج  برای او خریداری کرده  بود بلافاصله به آدرس آن خانه می روند وقتی در می زنند مردی با صدای بلند  از درون خانه فریاد زد : حاج حبیب اومدین بابا کجا بودی . وقتی در باز شد مأموران با قیافه مردی میانسال با چهره و دستانی کاملا سوخته مواجه می شوند که گویی چیزی مثل خوره تمام دست و صورت اش  را گرفته .* *وقتی مرد متوجه می شود کسان دیگری آمده‌اند ناخود آگاه گفت پس آقای مهندس کو ؟* *یکی از مأموران دست روی کلت کمری اش گذاشت و گفت ما از دادگاه انقلاب آمدیم .  آقای القانیان مهندس شما اقرار کرده مقداری لوازم مسکوکات و اجناس قیمتی پیش شما به امانت گذاشته !! که همگی آنها را باید تحویل بدی تا به نفع انقلاب !! و مردم !!؟ مصادره بشه در غیر این صورت باید با ما بیایی و معلوم نیست که دوباره بتونی برگردی . مرد زانوانش سست می‌شه و می‌شینه و همانطور که اشک می ریخت میگه به خدا من اوس حسن بنا هستم من دونه دونه آجرهای کارخانه قدیم و جدید پلاسکو را با همین دستام چیدم وقتی سوله کارخانه جدید تمام شد حاج  حبیب ، ببخشید آقای مهندس القانیان به من گفت اگه می خواهی می توانی توی کارخانه با ما کار کنی و من هم به عنوان کارگر بسته بندی مشغول شدم تا یک روز مدیر خط از من‌ خواست به کمک بچه های حمل دیگ مواد بروم و از بخت بد من ، نقاله حمل وسط راه خراب میشه و یکی از دیگ ها که از کوره پخت بیرون اومد سریز کرد و به سر و صورت من ریخت و این بلا که می بینید سر من آمد .* *وقتی مهندس فهمید . مدیر خط را اخراج کرد تمام هزینه های دوا و درمان من را داد و  چون با دستهام قادر نبودم کار کنم باز نشسته ام♥️ کرد و این خونه رو که می بینید برایم خرید یکی از مأموران گفت همین؟ یعنی شما هیچ رابطه دیگری با آقای القانیان نداشتید ؟* *اوس حسن گفت : زن و بچه هام نتوانستند قیافه منو تحمل کنند ولم کردند و رفتند کاشمر من موندم این خونه ، خدا آقای مهندس را حفظ اش کنه وقتی فهمید من تنها شدم هر هفته می آمد به من سر می زد و هیچ وقت هم دست خالی نبود .* *اوس حسن بین بغض و گریه ادامه داد آخرین باری که اومد پیشم پیشانی منو بوسید و گفت اگه من اون روز کارخونه بودم این اتفاق نمی افتاد . من هم گفتم حاج حبیب این قسمت من  بوده بی خود خودتون رو ناراحت نکنید و رفت و از اون روز درِ این خونه را کسی نزده جز شماها .*♥️   *مأمورین  نگاهی به همدیگه کردند سوار ماشین شدند و رفتند .* *رادیوی ماشین روشن بود گوینده نعره می زد که امروز چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ( ۱۳۵۸ ) یکی از عناصر فاسد و ملعون ستم شاهی که جاسوسی  آن برای کشور غاصب صهیونیستی محرز گردیده بود !! ، با حکمِ دادگاه انقلاب اسلامی 😵‍💫 ، به درک واصل گردید .*😱⚖️😭 *به نقل از کتاب شبه خاطرات نویسنده دکتر بهزادی* *این متن را بارها باید بخوانیم ، گریه کنیم ، تفکر کنیم و بکوشیم که بدهکار انسانیت نباشیم تا رستگار شویم .
سلام صبح شما بخیر و شادمانی ، ان‌شاءالله امروزتان بهترین روز عمرتان باشه ، برایتان روزی سرشار از شادی و آرامش و لبریزاز موفقیت و لبخند و روزی پر برکت آرزومندم... خدایا ، ما برای داشتن دست های تو ریسمان نبسته ایم ، “دل” بسته ایم همین که حال دلمان خوب باشد ، برایمان کافیست... خدایا ، کاش به همان اندازه ای که از حرف مردم میترسیدیم‌از تو می ترسیدیم ، که اگر اینگونه بود دنیای ما دنیای دیگری بودو آخرت ما آخرت دیگری... پروردگارا ، ببخش مارا که آنقدر حسرت نداشته هایمان را خوردیم ، شاکر داشته هایمان نبودیم... خدایا ما فقط تو رو داریم ، معبودا مارا دریاب... 🍀🍒🍒🍒🍒🍒🍀
🪻 سلام‌ مولای‌ مهربانم 🪻 امروز را بـا نام خدای بزرگ و یاد تو آغاز ميکنم که صاحب زمـانی هـرروز خـدارا هزارمرتبـه شکرميکنم که یک روز بـه روزرسیدن تو نزدیکتر شده ام مهدی جان ، من به آمدنت مثل چشمانم اطمینان دارم... مثل آمدن هر صبح بعد از شب تاریک ، مثل آمدن بهار پس از زمستان سرد بیا و چشمانم را روشن نما... 🪻اللهم‌عجل‌الولیک‌الفرج🪻 ☘️🪻☘️سلام بر محبین امام زمان (عج) صبح مهدوی شما بخیر ونیکی ان‌شاءالله درپناه امام‌زمان ارواحنا فداه باشیدبحرمت صلوات‌برمحمد وآل‌محمد و عجل‌فرجهم...☘️🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻☘️
ܟ۬ߺُܥ‌ߊ‌‌ࡅ࡙ߺߊ‌‌ܝܝ݅ܝߺُܭܝ‌ࡅߺ߳ࡉ‌ بخاطراعتماد بنفسم😎 ܟ۬ߺُܥ‌ߊ‌‌ࡅ࡙ߺߊ‌‌ܝܝ݅ܝߺُܭܝ‌ࡅߺ߳ࡉ‌ بخاطرعزت نفسم🥳 ܟ۬ߺُܥ‌ߊ‌‌ࡅ࡙ߺߊ‌‌ܝܝ݅ܝߺُܭܝ‌ࡅߺ߳ࡉ‌ بخاطر شرافتم✅ ܟ۬ߺُܥ‌ߊ‌‌ࡅ࡙ߺߊ‌‌ܝܝ݅ܝߺُܭܝ‌ࡅߺ߳ࡉ‌ بخاطر انسانیتم🤵 ܟ۬ߺُܥ‌ߊ‌‌ࡅ࡙ߺߊ‌‌ܝܝ݅ܝߺُܭܝ‌ࡅߺ߳ࡉ‌ بخاطر خلقتم💜 ܟ۬ߺُܥ‌ߊ‌‌ࡅ࡙ߺߊ‌‌ܝܝ݅ܝߺُܭܝ‌ࡅߺ߳ࡉ‌ بخاطر قدرتم💪 ܟ۬ߺُܥ‌ߊ‌‌ࡅ࡙ߺߊ‌‌ܝܝ݅ܝߺُܭܝ‌ࡅߺ߳ࡉ‌ بخاطر ذهنیتم🧠 ܟ۬ߺُܥ‌ߊ‌‌ࡅ࡙ߺߊ‌‌ܝܝ݅ܝߺُܭܝ‌ࡅߺ߳ࡉ‌ بخاطر زمین🌎 ܟ۬ߺُܥ‌ߊ‌‌ࡅ࡙ߺߊ‌‌ܝܝ݅ܝߺُܭܝ‌ࡅߺ߳ࡉ‌ بخاطرآگاهیم👨‍💻 ܟ۬ߺُܥ‌ߊ‌‌ࡅ࡙ߺߊ‌‌ܝܝ݅ܝߺُܭܝ‌ࡅߺ߳ࡉ‌ بخاطر ارزشم💎 ܟ۬ߺُܥ‌ߊ‌‌ࡅ࡙ߺߊ‌‌ܝܝ݅ܝߺُܭܝ‌ࡅߺ߳ࡉ‌ بخاطر ثروتم💲 ܟ۬ߺُܥ‌ߊ‌‌ࡅ࡙ߺߊ‌‌ܝܝ݅ܝߺُܭܝ‌ࡅߺ߳ࡉ‌ بخاطر نور🔆 ܟ۬ߺُܥ‌ߊ‌‌ࡅ࡙ߺߊ‌‌ܝܝ݅ܝߺُܭܝ‌ࡅߺ߳ࡉ‌ بخاطر وجودم💌 ܟ۬ߺُܥ‌ߊ‌‌ࡅ࡙ߺߊ‌‌ܝܝ݅ܝߺُܭܝ‌ࡅߺ߳ࡉ‌ بخاطر ذاتم🤎 ܟ۬ߺُܥ‌ߊ‌‌ࡅ࡙ߺߊ‌‌ܝܝ݅ܝߺُܭܝ‌ࡅߺ߳ࡉ‌ بخاطر انرژیم⚡️ ܟ۬ߺُܥ‌ߊ‌‌ࡅ࡙ߺߊ‌‌ܝܝ݅ܝߺُܭܝ‌ࡅߺ߳ࡉ‌ بخاطر خلاقیتم🤹 ܟ۬ߺُܥ‌ߊ‌‌ࡅ࡙ߺߊ‌‌ܝܝ݅ܝߺُܭܝ‌ࡅߺ߳ࡉ‌ بخاطر زیباییم🥰 ܟ۬ߺُܥ‌ߊ‌‌ࡅ࡙ߺߊ‌‌ܝܝ݅ܝߺُܭܝ‌ࡅߺ߳ࡉ‌ بخاطر سلامتیم🍏 ܟ۬ߺُܥ‌ߊ‌‌ࡅ࡙ߺߊ‌‌ܝܝ݅ܝߺُܭܝ‌ࡅߺ߳ࡉ‌ بخاطرخودت👈 ܟ۬ߺُܥ‌ߊ‌‌ࡅ࡙ߺߊ‌‌ܝܝ݅ܝߺُܭܝ‌ࡅߺ߳ࡉ‌ بخاطر خودم👉 ܟ۬ߺُܥ‌ߊ‌‌ࡅ࡙ߺߊ‌‌ܝܝ݅ܝߺُܭܝ‌ࡅߺ߳ࡉ‌ بخاطر خلقت جهان 😍