باران شدیدی در شهر باریده بود و جویها را لبریز از آب کرده بود.
شهردار وقت، شهید باکری متوجه خانهای شد که آب آن را فراگرفته بود. در حیاط خانه پیرزنی فریاد میکشید و کمک میخواست.
آقا مهدی به کمک دوستانش جلوی در، سد خاکی درست کردند تا آب بیشتری داخل خانه نیاید و با پمپ آب خانه را خالی کردند.
مهدی غرق گل و لای شده بود.
پیرزن که حالش بهتر شده بود، شروع کرد به دعا کردن مهدی باکری.
گفت: خدا خیرت بدهد پسرم. آن شهردار فلان فلان شده کجاست تا کمی از غیرت تو یاد بگیرد.
تا لحظهای که شهید باکری وسایل را جمع کند و از خانه بیرون برود، پیرزن مشغول دعا کردن مهدی و نفرین شهردار ارومیه بود!
#آسیه_پناهی
#آسیه_بی_پناه
#شهید_باکری
---------------------------------------
🆔 @sulok_shohada 👈
---------------------------------------