ali:
خوبه که بدونیم...🙂
رسیده بودیم محل عشق کربلای ایران...
لحظه ورود کفش هامونو در آوردیم و با پای پتی روی خاک مقدس شلمچه قدم ورداشتیم.
من و تعدادی از دخترا و دوستان جلوتر از بچه های دیگه بودیم.
یکی از دخترای پشت سر با کنایه نسبت به شهدا حرف میزد.
یک دفعه به دوستاش گفت: چیه اینجا، همش خاکه، حیوونا از اینجا رد میشن، اینارو نگاه کن بدون کفش راه میرن...
دیگه صبرم لبریز شد برگشتم نگاه عمیقی بهش کردم و بعد ادامه راه...
کمی که جلوتر رفتیم، به تانک های باقی مانده از زمان جنگ رسیدیم.
استادم که مسئول اُردو بود رو دیدم، برگشتم و به ایشون گفتم: اینا دیگه شورشو در آوردن، هرچی از دهنشون در میاد میگن اصلا چرا اومدن...!!!
درجواب با لحن محکمی بهم گفتن :《#شهدا طلبیده اند ، تو کاری نداشته باش، شهدا خودشان حواسشان هست》
#خاطره #ارسالی_دوستان
🌹 @sulok_shohada