#شعر_عاشورایی
امشب قلم به دستم و تصویر میکشم
تصویر یک سه ساله ولی پیر می کشم
تصویر جای زخم به دستان کوچکش
اثاری از کبودی زنجیر میکشم
در یک خرابه می کشم و در کنار او
یک تکه نان و کاسه ای از شیر میکشم
دارد دوباره با پدرش حرف مى زند
با اشك و آه، نیزه و شمشیر میکشم
در آخرين نفس به عمو فكر مى كند
هی پشت هم به دست و به تن تیر میکشم
از عمه خواستم بنویسم ولى نشد
ديگر قلم شکسته و تکبیر میکشم
#سید_تقی_سیدی
@roozedahom10