برشی از خاطرات اربعین
اشتباهی که تبدیل به فرصت شد
گفت نفری هزار دینار شما رو نزدیک حرم امیرالؤمنین میبرم.
از این موتورهایی داشت که باهاش زائران رو جابجا میکرد.
پسربچه نوجوانی بود.
وقتی رسیدیم همسفر ما سریع پولش رو حساب کرد.
اما در حساب و کتاب اشتباهی کرد. به جای دادن ۴ تا هزاردینار ۴تا ده هزار دیناری داد و من تا متوجه شدم رفتم سراغ پسر نوجوان و گفتم دوست من اشتباهی به شما مبلغ بیشتری رو داده ولی اون به من گفت معامله تمام شده و تو همین حین ترافیکی ایجاد شد و صدای بوق ماشین و موتورها و داد و فریاد راننده ها بلند شد و پسر نوجوان گازش رو گرفت و رفت.
چند دقیقه ای صبر کردیم تا شاید دوباره مسافری بیاره اونجا اما خبری نشد.
روزهای بعد هم با سختی زیاد ایستگاه مبدأ و مقصد رو رفتیم خبری ازشون نبود.
من خیلی ناراحت شدم.
گفتم چرا عجله کردی.
حالا چیکارش میکنی؟ به امام علی(ع) میسپاریش؟ لعنت و نفرینش میکنی؟
همسفرم با اطمینان خاطر گفت نه خیلی از اینها محتاج و نیازمند هستند نوش جونش این همه عراقی ها به ما خدمت و لطف میکنند من خطای این پسر بچه رو به خدمات عاشقانه خیل عظیم خادمان امام حسین(ع) میبخشم.
✍مجتبی میرزایی
#اربعین
#خادم_الحسین
#بخشش
@roozneveshthayeman