دیروز وقتی از مدرسه برگشتم و میخواستم برم خونه وقتی که دم خونه رسیدم دیدم مامانم خونه نیست... طبیعی بود خیلی وقتا براش کاری پیش میومد و میرفت یادمه قبلا که اینجوری میشد مستقیم میرفتم دم خونه ریحانه سادات اینا و سید علی در رو باز میکرد و فاطمه بلند میگفت ،ریحانهههه اسرا اومده بعدشم ریحانه با ذوق میومد که من به مامانم زنگ بزنم و برم اونجا تا مامانم میاد؛ دیروزم همین اتفاق افتاد، اما اصلا یادم نبود که‌... بدو بدو تا دم آسانسور ساختمون شون رفتم ؛ یه دفعه یادم اومد که نه سید علی در رو برام باز میکنه، نه فاطمه ریحانه رو صدا میزنه و نه خاله فهیمه ازم پذیرایی میکنه... اونموقع بود که متوجه شدم چقد تنهام وقتی که هیچی نبود بهش زنگ بزنم انگار یه سیلی زده بودن تو گوشم یا یه پارچه آب یخ ریخته بودن روم ریحانه سادات جونم خیلی بیشتر از قبل دلم برات تنگ شده برای تو، برای صدای قشنگ فاطمه ، برای سید علی که همیشه میومد و جیغ می‌زد که مهمون اومده خونشون ،یادش بخیر داد میزد اسرااا منم محکم بغلش میکردم دلم برای وقتایی تنگ شده که وقتی میخواستم از خونه تون برم ،خاله فهیمه دم آشپزخونه میومد و میگفت اسرا میشه نری ... بمون پیشمون با ریحانه سادات حرف بزنید ، کاراتونو انجام بدید ولی الان.... 💔❤️‍🩹 #A

وچقدر دردناک است مقایسه این دو قاب😭کاش آبان پارسال بود -دختر شهیده عزیزی

شب جمعه است و یاد شهدا. خواهر عزیزم ما رو نزد ارباب از یاد مبر 😭 -خواهر شهیده

از اهالی نارمک بود .آمد سر مزار از روز تشییع گفت.گفت دلم می خواست از فهیمه بانو چیزی داشته باشم.تو همین فکرم بود که یهو از روی تابوت گلی رو روسری م افتاد.از اون روز گل تو آب تو خونمون ه.با گذشت این چند ماه هنوز گل طراوت خودش رو داره و برام جالب ه. گفتم که بدون شک از آثار شهداست. انشاالله بر جسم و روح ما نیز اثرگذار باشند🤲

شب جمعه است و یادی از خانواده ی بهشتی کنیم🥺...

چادری که بعد از ۴ ماه در ویرانه های خانه اش برای فاطمه (دختر بازمانده شهید ربابه عزیزی )می درخشید شهیده ربابه عزیزی

دوستش داشتم ،،، خیلی ...!

در گذر از مترو عکستان را روی دیوار دیدم😢 ریحانه و فاطمه سادات عزیزم شما فرشتگانی شدید که باید آرزوی دیدارتان را در دل داشته باشیم. ایکاش بیشتر وقت داشتیم تا در این دنیا در آغوشتان بکشیم. ولی الان حسرت دیدارتان را بر دوش میکشیم. در این شب ۵شنبه هر جا که هستید ما را هم دعا کنید.💔

رفیق شهیدم ... بهشتو تو چشات دیدم...

سامانه ختم قرآن گروهی | به نیت خانواده بهشتی برای سلامتی بیمار ها✨ « https://taalei-edu.ir/quran/k614?t=3def370c593c »

یادش بخیر؛ تابستون پارسال هرشب میومدیم پارک و با ریحانه و فاطمه والیبال بازی میکردیم‌... اونروز یادمون رفت توپ بیاریم ،ریحانه سادات رفت توپ بیاره، اینجا به فاطمه گفتم بیا یه عکس بگیریم ،فاطمه گفت :اسرا خیلی دوسِت دارم... بعد از شهادتش خیلی دنبال این عکس گشتم تا آخر امروز بین چت های خیلی وقت پیشم با ریحانه سادات پیداش کردم... چقدر زود گذشت ....🥲