مسابقه کتابخوانی خط امین ازکتابهای تقریظی شده توسط مقام معظم رهبری
لینک شرکت درمسابقه
ravibook.ir
#سپاه_امام_صادق_استان_بوشهر
#سرشبکه_کتاب_بسیج
#مسایقه_کتابخوانی_خط_امین
25.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#معرفی_کتاب
کتاب هواتودارم
شهید مرتضی عبدالهی روایت زندگی شهیدمدافع حرم مرتضی عبدالهی نوشته ی رسول ملاحسنی انتشارات آثاربرات
درباره کتاب هواتو دارم شهید مرتضی عبداللهی
در کتاب هواتو دارم نویسنده ما را با زندگی مرتضی عبداللهی آشنا میکند. از همان جوانانی که در مسجد شکوفا می شوند و هوش و شجاعتشان را در راه خدا به کار میبرند.
شهید مدافع حرمی که به انواع هنر های رزمی مسلط بود و حواسش به همه بود. از آن هایی که در هر شرایطی حاضر هستند تا هوای مردم را داشته باشند.
این کتاب، دارای دو قهرمان است. که قهرمان اول شهید و قهرمان دوم همسر شهید است. این کتاب در 12 فصل داستان را بیان می کند.
#سپاه_امام_صادق_استان_بوشهر
#مسابقه_کتابخوانی_خط_امین
#فرهنگی_هنری
لینک پویش: ravibook.ir
@libbasijbousher
🔆📌 در کانال روشنا بوشهر ما را در مسیر روشنگری همراهی کنید.
🌖روشنا بوشهر
🌎https://eitaa.com/roshana_bushehr
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
کتاب معبد زیرزمینی
نویسنده معصومه میر ابوطالبی انتشارات جمکران
خلاصه کتاب معبد زیر زمینی
داستان کتاب معبد زیرزمینی در مورد پسر جوانی است بنام الیاس که دچار سرخوردی شده است و سعی می کند باعث تغییر نظر اطرافیانش در مورد خودش شود. مخصوصا دایی الیاس، که بیشتر از بقیه باعث تنهایی و انزوای او می شود.
مادرش مانند بیشتر مادران توجه زیادی به فرزندش می کند و باعث می شود که همه او را بچه ننه مورد خطاب قرار دهند و او همه تلاشش را می کند که بچه ننه نباشد.
در همین حین «حاج غلامحسین» مقنی از قم به روستای محل سکونت آن ها میآید و راه های جدیدی را در مسیر الیاس قرار می دهد. آشنایی با «حاج غلامحسین» اتفاقات تازه و غیرقابل پیشبینی را در زندگی الیاس رقم میزند.
برشی از متن کتاب
هم سن و سال من زیاد بودند توی مینی بوس. پنج، شش تایی می شدند. اسم بعضی هایشان را حین صحبت هایشان شنیده بودم و بقیه را نه. اول که سوار شدم، یک سلام خفه ای کردم و چپیدم توی صندلی خودم. بعدتر هم فقط نگاهم از شیشه به بیرون بود. دوست پیدا کردن همیشه برایم سخت بود، حالا هم که افتاده بودم بین یک عالم آدم غریبه. یکی شان احمد بود، یکی شان صمد، یکی که بزرگ تر بود اکبر، یکی دیگر که مسن تر از بقیه بود حسن و حسین و علی. نمی دانستم این اسم ها برای کدامشان هست. یکی شان زد به شانه ام. از روی صندلی تکی مینی بوس برگشتم و نگاهش کردم. یک لقمه نان گرفت طرفم.
-بخور. مادرم پیچیده
-ممنون. دارم خودم.
شانه بالا انداخت و در جا ساندویچش را گاز زد. یک لبخند کجوکوله تحویلش دادم و برگشتم به ساکم نگاه کردم. یک حس عجیب توی شکمم می پیچید و جرئت نمی کردم چیزی بخورم. بدماشین نبودم، یعنی توی ماشین حالت تهوع نمی گرفتم. با دایی خیلی اینطرف و آنطرف رفته بودیم برای کار، اما هیچ وقت این حس را نداشتم. مثل اینکه یک چیزی توی معده ام وول بخورد و بخواهد بیاید بالا، اما نیاید، یک چیز اضافه، یک موجود زنده... حاجی غلام حسین نشسته بود جلوی مینی بوس و با راننده صحبت می کرد. چندتا از جوان ترها رفتند جلوی مینی بوس و شروع کردند با حاجی صحبت کردن. سرک کشیدم ببینم چه خبر است. ازش می خواستند چیزی برایشان بخواند. خزیدم سر جای خودم و باز نگاهم را انداختم به بیرون که یک دفعه
لینک پویش کتابخوانی خط امین avibook.ir
@libbasijbousher
#سپاه_امام_صادق_استان_بوشهر
#سرشبکه_کتاب_بسیج
#مسابقه_کتابخوانی_خط_امین
🔆📌 در کانال روشنا بوشهر ما را در مسیر روشنگری همراهی کنید.
🌖روشنا بوشهر
🌎https://eitaa.com/roshana_bushehr
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دعوت به شرکت در پویش کتابخوانی خط امین توسط حوزه بسیج دانش آموزی قدس شهرستان گناوه
#سپاه_امام_صادق_استان_بوشهر
#شهرستان_گناوه
#سپاه_انصار_الحسین_ع_گناوه
#حوزه_بسیج_دانش_آموزی_قدس
#مسابقه_کتابخوانی_خط_امین
🔆📌 در کانال روشنا بوشهر ما را در مسیر روشنگری همراهی کنید.
🌖روشنا بوشهر
🌎https://eitaa.com/roshana_bushehr
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•