eitaa logo
روشنای ویگل
118 دنبال‌کننده
25.3هزار عکس
31.6هزار ویدیو
799 فایل
سعی می کنم مطالب خوبی برای شما عزیزان داشته باشم.باماهمراه شوید.
مشاهده در ایتا
دانلود
✍بیت الزهرا که خادم بودیم اون شبایی که مراسم حضرت زهرا (س). بود همیشه حاج قاسم میومدن بهمون سر میزدن که ببینن با میهمانان حضرت زهرا (س). چه رفتاری داریم... اصلا اجازه ی تفتیش نمیدادن همیشه میگفتن به هیچ عنوان حق تفتیش ندارید میهمانای حضرت زهرا (س) رو اذیت نکنید درواقع برخورد جدی میکردن. و ما که میگفتیم برای امنیت خودشون هست ناراحت میشدن و میگفتن حضرت زهرا (س).مراقب میهمانانش هست شما نگران نباشید.... همیشه دور از چشم حاج قاسم این کار رو میکردیم. 🏴شهادت حضرت زهرا (س) تسلیت باد 📙مالک زمان. خاطراتی از شهید حاج قاسم سلیمانی و مالک اشتر
✨براساس یادداشت‌های روزانه فرمانده جوان، در هر ۲۴ ساعت ۱۸ ساعت فعالیت می‌کرد و طی اجرای عملیات‌ها شب‌ها بیدار می‌ماند تا عملیات‌ها را به‌خوبی هدایت و فرماندهی کند. ❣امام خمینی ( ره) پس از حسن باقری به‌روی عکس وی نوشتند: خداوند شهید شب‌زنده‌دار ما را با شهدای صدر اسلام محشور فرماید. اگرچه نمی‌توان با اندک اطلاعات به‌روی کاغذ، معرف شخصیت حسن باقری به‌عنوان یک نخبه، میراث معنوی و سرمایه‌ی ملی بود. 🌷 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
ما از دورانی که در قم بودیم، یک رفیقی داشتیم که از لحاظ معنوی خیلی من به او دلبستگی داشتم؛ از جلسات ایشان - جلسات دوستانه‌ی دو نفری، سه نفری که می‌نشستیم با هم گعده‌های طلبگی می‌کردیم - من خیلی بهره می‌بردم؛ از معنویات او، از خلقیات او، از گفتارها و رفتارهای معرفتی او. ایشان را سال‌ها ندیده بودیم؛ چون رفته بود نجف و ما هم که اینجاها مشغول بودیم، سرگرم بودیم. بعد از آنکه من رئیس جمهور شده بودم، ایشان به ایران آمده بود. یک وقت تصادفاً ایشان را دیدم، گفتم رفیق! من الان به تو احتیاجم بیشتر از آن وقت است. من حالا رئیس جمهورم؛ آن وقت یک طلبه‌ی معمولی بودم. قرار گذاشتیم که هر هفته‌ای، دو هفته‌ای یک بار بیاید پیش ما؛ و همین جور هم بود تا از دنیا رفت؛ -رحمة الله علیه-. ما نیاز داریم. هر کدام مسئولیتمان بیشتر است، نیازمان بیشتر است. «آنان که غنی‌ترند، محتاج‌ترند» به این جلسات اخلاقی، به این جلسات معنوی. ۱۳۸۸/۰۴/۰۳ 🇮🇷 کانال قرارگاه اساتید و طلاب انقلابی 🍂 @gharar_a
14.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ طنز استاد حسن عباسی از شهید صیاد و شهید طهرانی مقدم شهید طهرانی مقدم: با شهید صیاد بهشت محشور نشی صلوات 😂 🆔 @montazar
✅ کتاب دختر بیست ۲۰ 👒 جدیدترین اثر است که تلاش دارد در کنار نشان دادن روابط خانوادگی در ، مفاهیم دینی و اعتقادی را نیز در خلال داستان هایش روایت کند. 🧣کتاب با نثری و داستان یک دختر با مادربزرگش را روایت می‌کند که از هم دور افتاده و مجبورند این فاصله را با فرستادن پر کنند. هرچند می‌توانند در فضای مجازی به یکدیگر پیام دهند، اما نوشتن را ترجیح می‌دهند. 👛 هر نامه‌ای که در این کتاب ذکر شده، یک از ماجراهایی است که مادربزرگ و نوه با موضوع خاصی مثل ، ، فرهنگ ، زن و مرد و ... در برخوردهایشان با ناهنجاری‌ها و ضد ارزش‌ها داشته‌اند و برای هم روایت می‌کنند. 🎒 سوژه کتاب که همان طرح دغدغه های مشترک دخترانه با فاصله سنی حدود ۷۰ سال در جامعه ایرانی است با توجه به تفاوت های نسلی و ریشه های واحد اعتقادی بسیار برای مخاطب نوجوان و است. هدیه ای زیبا برای روز دختر 💳 قیمت :  ۲۵.۰۰۰ تومان 📖 تعداد صفحات : ۹۶ صفحه ✅ جهت خرید پیام دهید👇 @admin_morabbi 🌸کانال فروشگاهی ومحصولات فرهنگی یک مربی👇 http://eitaa.com/joinchat/3174825997Ce007dc3081 حتماعضوشوید☝️☝️🙏
شهید‌ مهدی زین الدین 🌺 🔵 چند تا از بچه ها کنار آب جمع شده بودند، که یکیشان برای تفریح تیراندازی می‌کرد توی آب!! زین الدین سررسید و گفت این تیرها مال بیت الماله حرومش نکنید! جواب داده بود: به شما چه⁉️ و با دست زین الدین رو هل داد! زین‌الدین که رفت، صادقی آمد و پرسید: چی شده؟ بعد گفت: میدونی کیو هل دادی اخوی؟؟ دویده بود دنبالش برای عذرخواهی که زین الدین جوابش رو داده بود که :👇🏽 مهم نیست.. من فقط امر به معروف کردم ..گوش کردن و نکردنش دیگه با خودته❗️ به جمع معروفیا بپیوندید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹ببینید | امام خمینی(ره) از شجاعت آیت‌الله هنگام تهدید نظامی دشمن 🗓 ۱۰ آذر، سالروز شهادت آیت الله 🕊شادی روح بلندش صلوات 🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی @asatid_enghelabi ایتا و سروش
شیرین حاج طی مصاحبه‌ای به خبرنگار تسنیم فرمودند: 💠 شاعران با مقام معظم رهبری جلسه‌ای داشتند. شعرایی که خدمت ایشان رسیده بودند، همه یا غزل خواندند یا یک شعر بلند گفتند. 🌱نوبت به یکی از شاعران رسید. او گفت: من تنها یک بیت دارم که یک مصراعش برای خودم است و یک مصراعش را از حافظ عاریه گرفته‌ام. همه خندیدند😊؛‌اما بعد از خواندن، تحسین همه را برانگیخت و تا چندین دقیقه، صدای تکبیر و صلوات از همه جا به گوش می‌رسید. آن بیت به شرح زیر بود: 👇 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد تمام هستی زهرا (س) نصیب نرجس شد 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرج 👈👈 @orve313
🌴 خرمشهر، ما می آییم ⏳ ۱۰ - ۹ اردیبهشت ۱۳۶۱ - آغاز عملیات بیت المقدس در جبهه جنوب بعد از ظهر داغ آخرین روزهای اردیبهشت ۱۳۶۱ ، قاسم محمدی فرمانده‌ گردان‌مان، نیروها را جمع کرد، نقشه‌ای را نشان‌مان داد و گفت: وظیفه‌ی گردان ما اینه که از جاده‌ی خرمشهر و شلمچه، به‌طرف غرب، مستقیم بریم توی دل عراق. پنج کیلومتر که رفتیم و دشمن رو عقب زدیم، اون‌وقت می‌ریم به‌طرف چپ و تا اون‌جا که ممکنه، خودمون رو به نیروهای دیگه می‌رسونیم. توی این عملیات، ما هیچ نیروی پشتیبانی نداریم. ما پیشمرگ یگان‌های دیگه هستیم. ما باید همه‌ی حواس دشمن رو به اون نقطه جلب کنیم. معلوم هم نیست که هیچ‌کدوم از ما برگرده. چهار طرف ما، نیروهای دشمن قرار می‌گیرند؛ حتی پشت‌سر ما. از نیروی کمکی و مهمات و تدارکات و چیزهای دیگه هم خبری نیست. حتی آمبولانس برای بردن مجروح‌ها نمی‌تونه بیاد جلو. حالا دیگه حساب کار رو بکنید. من این ماموریت رو داوطلبانه از تیپ قبول کرده‌ام، چون شماها رو خوب شناخته‌ام و با روحیه‌ی همه‌تون آشنا شده‌ام و می‌دونم براتون هیچ مسئله‌ای نیست. سوالات بچه‌ها شروع شد: - حتما باید گردان ما پیشمرگ بشه؟ - یعنی ما نمی‌تونیم توی گرفتن خرمشهر شرکت کنیم؟ - یعنی فقط همین راه مونده؟ با یک صلوات متفرق شدیم و به چادرها رفتیم. حال بچه‌ها خیلی تغییر کرد. مهربان که بودند، مهربان‌تر شدند. بچه‌های گردان‌های دیگر یک‌جور دیگری نگاه‌مان می‌کردند. برخورد‌شان خیلی گرم و باحال شده بود. روز بعد که قاسم محمدی جمع‌مان کرد، کسی خیال سوال کردن نداشت، چرا که هرچه بود، روز قبل شنیده بودیم. آرام به سیمای استخوانی او نگاهی انداختم. با لهجه‌ی اصفهانی بسم ‌الله گفت و شروع کرد به حرف زدن: برادرا، مطلبی هست که باید به اطلاع‌تون برسونم. اون نقشه‌ای رو که دیروز نشون‌تون دادم و اون کاری که گفتم، منتفی شد. آه از نهاد همه بلند شد. ادامه داد: اون نقشه به خاطر این بود که ما اطلاع دقیقی از مواضع دشمن نداشتیم، اما یکی از فرماندهان عراقی که چند روز پیش اسیر شده، وضعیت تمام مناطق‌شون رو برای ما روشن کرد و حالا خوب می‌دونیم دشمن چه موانعی داره و کجا چه تعداد نیرو گذاشته. اون فرمانده‌ عراقی گفته: من همه‌ی اینا رو به‌تون می‌گم، چون می‌دونم شماها نمی‌تونید خرمشهر رو بگیرید. توی اون‌جا بیش‌تر از سی هزارتا سرباز تا دندان مسلح عراقی نشسته. جریان کار به این صورت شده که ما از طرف شمال، به‌سمت خرمشهر پیش می‌ریم. نزدیک شهر، از میدان مین که رد شدیم، می‌رسیم به خونه‌های سازمانی. به احتمال زیاد، اون‌جا جنگ چریکی و خونه به خونه پیش می‌آد. یه چیز تا یادم نرفته بگم، قبل از خونه‌های سازمانی یه خاکریز دوجداره هست که وسط یه جاده‌ی خاکی‌یه. اون خاکریز خط پدافندی ماست. هیچ‌کس حق نداره بره اون طرف‌تر. ما می‌ریم با دشمن درگیر می‌شیم، ولی خط‌مون خاکریزه. قراره خرمشهر سه چهار روز توی محاصره‌ی سنگین باشه. هواپیماها هم از بالا بمبارونش کنند تا دشمن تحت‌فشار قرار بگیره و چه‌بسا فکر کنه ما نمی‌تونیم اون‌جا رو بگیریم. به همین خاطر نیروهاش رو اون‌جا متمرکز کنه. روز سوم ما باید بریم جاده‌ی خرمشهر - بصره رو بگیریم و با اومدن تیپ محمد رسول‌‌الله (ص) بریم طرف بصره و ان‌شاءالله به لطف خدا اون‌جا رو فتح کنیم. فقط توصیه‌هایی رو که روز اول عملیات کردم، فراموش نکنید ‌ها! ✍️نقل ☝️☝️ از عملیات بیت المقدس - برگرفته از کتاب: "خرمشهر آزاد شد" نوشته: حمید داودآبادی. نشر یا زهرا (س) ------------------------------------------- 📡 کانال "دفاع مقدس" (ایتا، روبیکا،تلگرام، واتساپ) اینجا بیت شهداست☝️☝️ 🌱 انتشار مطالب، صدقه جاریه است
🔸و همچنین بر شما !!🔸 📝 حجه الاسلام محمد انجوی نژاد از آیت الله حائری شیرازی به مناسبت عید سعید قربان خاطره ای از مرحوم آیت الله حائری شیرازی دارم که مناسب است: عید قربان سال 90 بود. به شوخی برای دوستان پیامکی با این عبارت آماده کردم: عید قربان را به شما و بقیه گوسفندان عالم تسلیت عرض می کنم!! در حال ارسال بودم. رسیدم به اسم حائری. به نیّتِ علی حائری_فرزند آیت الله_ ارسال کردم و تا ارسال شد، دیدم برای موبایل خود آیت الله حائری فرستادم !!!! لحظه ای قفل کردم. عرق روی پیشانیم نشست. دستم داشت می لرزید. بعدش فکر کردم که خب ایشان پیامک نمی خوانند، خوب است زنگ بزنم به علی و بگویم: من این اشتباه را کردم بدو برو گوشی بابا را بردار پاکش کن! خوشحال شدم از این فکرِ بکر، تا آمدم شماره بگیرم دیدم پیامک آمد از خود آقا! جواب داده بودند: و همچنین بر شما! خدا درجاتشان را متعالی کند. هیچ وقت به رویم نیاوردند!
۲۴ دیماه سالروز شهادت شهید محمد حاجیزاده بیدگلی گرامیباد. 💐🍀💐🍀💐🍀💐🍀💐 : ✍-با🌷محمد دوست صمیمی بودیم .چندروزی برادرم به مسافرت رفته بودند وخانه شان را به ما سپرده بودند . با خواهش من از 🌷محمد ، قبول کرد که شب ها با هم به خانه برادرم برویم بخوابیم تا از مسافرت برگردند . نیمه شب یکی از شب ها بیدار شدم . بلند شدم دیدم 🌷محمد در رختخوابش نیست . نگران شدم ،سریع بلند شدم ببینم کجاست . صدای آهسته ای از اتاق مجاور شنیدم . رفتم آنجا ،باکمال تعجب 🌷محمد را دیدم که فرش اتاق را کنار زده است ومشغول نماز شب است .سر به سجده دارد وبا خدایش خلوت کرده است. نشستم تا از ارتباط عاشقانه اش با خدا فارغ شد . سلامش کردم وگفتم تو اینجا چه می کنی ؟ از چهره اش می شد فهمید که خیلی از دیدن من در آن لحظات عرفانیش خوشحال نیست . گفتم چرا فرش را برچیده ای ؟ گفت: برای احتیاط . نمی خواستم نمازم راروی فرشی که صاحبش کسی دیگر است بخوانم بدون آنکه از او اجازه گرفته باشم 🎤نقل از : دوستان شهید ⛳مرکز ترویج فرهنگ ایثار و شهادت ( مجمع رهروان وصال آران و بیدگل )
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ●وقتے ضارب علی رو زد و ما اون رو به گوشه ای از خیابون کشیدیم، یک پیرمرد اومد گفت: خوب شد همینو می خواستی؟ به تو چه ربطی داشت که دخالت کردی؟ علی با همان بدن بی جان گفت: حاج آقا فکر کردم دختر شماست، من از ناموس شما دفاع کردم. 📎پ ن : 3 فروردین، سالروز آسمانی شدن شهید امر به معروف و نهی از منکر، را گرامی می داریم. برای رهبرش نوشت: آقا جان! من و هزاران من در برابر دردهای شما ساکت نمی نشینیم و اگر بارها شاهرگمان را بزنند و هیچ ارگانی خرج مداوایمان را ندهد بازهم نمی گذاریم رگ غیرت و ایمان در کوچه های شهرمان بخشکد... بشکست اگر دل من بفدای چشم مستت سر خمَ می سلامت شکند اگر سبویی آن روزهای سخت این حرف ها بوی جراحت می‌داد، بوی درد، بوی نای سوخته‌، بوی زخم شاهرگ... علیِ قصه‌ی ما این حرف ها را نه از گوشه‌ی امنِ احساس و شعار که وقتی عمل به تکلیف مؤمنانه کرد برای رهبرش نوشت و از او پرسید:آقاجان از من راضی هستی؟... و چهار سال بعد، بهترین پاسخ را با تشییع بر شانه های سیاهپوش از عزای فاطمیه و آرام گرفتن در قطعه شهدا گرفت... 🌷🕊 🌸🤲 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ احْشُرْنٰا مَعَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین 🤲🌸 ╔═.🥀🍃.📿════╗ ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋