من رای میدهم چون میخواهم پایان ۸سال فلاکت اقتصادی وفرهنگی دولت روحانی را با ورود ی دولت مقتدر انقلابی برگرفته از انتخاب درست مردم جشن بگیرم ان شاءالله
#رای_میدهم
#مشارکت_حداکثری
جناب همتی
اگه خیلی مردی و ادعای حمایت از حقوق بانوان و زنان داری
چرا ۴ تا رئیس بانک زن منصوب نکردی
چرا ۴ تا کارمند زن بیشتر استخدام نکردی
چرا ۴ تا وام ازدواج به بانوان زودتر ندادی در صف چند ماهه وام ازدواج نمانند و...
#رای_میدهم
⛔️ شـــبـــهـــه ⛔️ چرا اصلا رأی بدهیم وقتی نظام خودش از قبل رئیسجمهور انتخاب میکند!!
❇️ پاسخ ❇️
اگر نظام خودش انتخاب میکرد، آیا منطقی بود عالیترین مقامها خودشان را چند بار در معرض رأی مردم قرار دهند و با وجود رأی نیاوردن در یک انتخابات، در انتخابات بعدی نیز ثبت نام کنند؟؟!
💢 در ۷۶ میگفتند نظام، ناطق نوری را از صندوق در میآورد اما در نهایت خاتمی رئیسجمهور شد. در سال ۹۲ میگفتند نظام، جلیلی یا قالیباف را از صندوق در میآورد اما در نهایت روحانی رئیسجمهور شد. این در حالی بود که روحانی تنها ۰/۷۱ 《کمتراز یک درصد》(۲۶۰ هزار) درصد بیشتر از حد نصاب رأی آورد و اگر خدای نکرده نظام اهل چنین کاری بود و یا اصولاً چنین کاری امکان داشت، باطل کردن ۰/۷۱ درصد《کمتر از یک درصد》 (۲۶۰هزار) آرا عدد بسیار کمی رأی را شامل میشد.
سال ۹۶ هم قطعاً آیت الله رئیسی بیشتر از سایر نامزدها مورد قبول نظام و رهبری بودند ، اما روحانی انتخاب شد.
#رای_میدهم
@roshanaivigol
جذب نیروی مدافع حرم
ظرفیت آزاد برای کلیه علاقهمندان به حاج قاسم
زمان: ۲۸ خرداد
مکان: پای صندوق رای
چشم دنیا به انتخابات ماست با مشارکت حداکثری روح حاج قاسم را شاد کنیم
#رای_میدهم
کاندیدای مناسب کسی هست که علوی (علیه السلام)و امام زمانی (عجل الله فرجه) رفتار کنه...
آیت الله #بهجت_فومنی رحمة الله عليه، (مضمون كلام)
#کاندیدای_مناسب
#ایران_آزاد #ایران_من
#انتخابات۱۴۰۰
#مشارکت_حداکثری
#انتخاب_اصلح
#من_رای_میدهم
#رای_میدهم
#با_افتخار_رای_میدهیم #انتخاب_درست_کار_درست
#رزمایش_سایبری_انتخابات_1400
مجموعه «مرجعیت و انتخابات»
مناسب برای #استوری و #پست_اینستاگرام
حضرات آیات:
#حسینی_خامنه_ای #سیستانی #شبیری_زنجانی #علوی_گرگانی #مکارم_شیرازی #نوری_همدانی #سبحانی_تبریزی #صافی_گلپایگانی #جوادی_آملی
#انتخابات
#انتخابات۱۴۰۰
#ایران_من
#رای_میدهم
#تواصی_به_حق
#فقه_و_احکام
#رزمایش_سایبری_انتخابات_1400
1_1040365477.pdf
حجم:
1.8M
💠📗 فایلpdf #انتخابات
📚 عنوان کتاب : شبهات انتخابات
چرا رای بدهیم؟با این اوضاع مملکت چرا رای بدهیم؟
چرا رای بدهیم وقتی نظام خودش انتخاب میکند؟
چرا نظام، خود را به رفراندوم نمی گذارد؟
#رای_میدهم 👌✅
#تواصو_بالحق
بسمالله
«ولی من رای میدم. چون پسرم اتیسم داره.» همینکه جملهام تمام شد با ترمز محکم و ناگهانی راننده، همه هُل خوردیم سمت جلو. نمیدانم خشونت توی ترمزش به خاطر تعجب بود یا از مخالفت صریح و قاطعم با حرفهایش جا خورد. مسافران در حال نچ نچ داشتند خودشان را به عقب بر میگرداندند که راننده پنجرهاش را پایین کشید تا صدای «گوسفند» گفتنش به ماشین جلویی برسد.
از پنجره باز شده، سوز هوای بهمنماه میخورد توی صورتم و مرا با خودش به بهمن پارسال میبرد؛ وقتی که توی همین تاکسیهای سبز رنگ نشسته بودم و بین انگشتهایمْ کاغذ آدرس داروخانهای در کوچه پس کوچههای جنتآباد شمالی را فشار میدادم. یک واسطه بهم اطمینان داده بود که آنجا رسپیریدون دارد؛ قرصی کوچکتر از عدس. اندازه نقطهای که توی زندگی پسرم بین کلمه مرگ و زندگی فاصله میانداخت.
پسر دو ساله من، درکی از ارتفاع نداشت. این یک نوع کمحسی در اتیسم است. بدون آن قرص، ممکن بود خودش را از هر بالا بلندی به پایین پرتاب کند. آن سطح مرتفع میخواست مبل باشد یا قلهی سرسرهای در پارک. میتوانست پشت بام خانهای سه طبقه باشد یا پنجره باز ماشین در حال حرکت.
وقتی به مقصد رسیدیم هوا تاریک شده بود. رفتم توی داروخانه خلوت. ناخودآگاه با صدای پایینتر از معمول از مرد پشت شیشه پرسیدم رسپیریدون دارید؟ مرد چند ثانیهای به من نگاه کرد. انگار میخواست از دزاژ استیصال صورتم شناساییام کند که آیا واقعا کودک اتیستیک دارم یا نه. منتظر جواب دستگاه خیالی دروغسنجیاش نماندم. نسخه را از کیفم بیرون کشیدم و گفتم «آقا بخدا برای همین کاغذ ۳۷۰ تومن پول ویزیت روانپزشک اطفال دادم. ثبت اینترنتی هم هست. میتونید کدملی بچهمو چک کنید.» بغض اگر چهره داشت، در آن لحظه حتما شکل من بود. سراغ رایانهاش نرفت. فقط جوری با احتیاط و آهسته برگه قرص را روی پیشخان گذاشت که انگار داریم کوکائین رد و بدل میکنیم. تشکرکنان قرص را توی دستم فشار دادم. هنوز در خروجی را باز نکرده بودم که صدای مرد توی داروخانه پیچید: «خانم این آخریش بود. دیگه اینجا نیاین.» آنجا به اشکهایم اجازه ریختن ندادم. اما کمتر از یک هفته بعدْ دیگر دلیلی برای اختفای اضطرابم نداشتم و میشد راحت و رها گریه کنم. توی تاکسی بودم. قرصهای تو برگه یا بهتر بگویم، روزهای آرامش خانهمان، تمام شده بود. صبح زود، کاسهی چه کنم را برداشته بودم تا آن را سمت متصدی داروخانه سیزده آبان بگیرم. راننده، رادیو را برای اخبار ساعت هفت روشن کرد. گوینده اخبار، اول مطمئنمان کرد که اینجا تهران است؛ و صدا، صدای جمهوری اسلامی ایران. بعد جوری که انگار مخاطبش فقط خود خود من باشم متن اولین خبر را خواند: «دانشمندان ایرانی توانستند قرص رسپیریدون را بومیسازی کنند. ماده اولیه این دارو در لیست جدید تحریمها علیه ایران قرار داشت. این دارو برای درمان و کنترل اتیسم به کار میرود...»
نه صورتم را پوشاندم و نه صدایم را پایین آوردم. اشک شادی که پنهان کردن ندارد. شیرینتر این که تنها بیست روز بعد، همسرم با سه برگه رسپیریدون از داروخانهی محلهمان به خانه آمد.
من رای میدهم چون پسرم اتیسم دارد. چون میدانم اگر با صندوقهای خالی اقتدار و امنیت این مملکت خال بردارد، هزاران مادر نگران مثل من، باید برای داروهای سادهای مثل تببر و سرماخوردگی، مسیر پر رنج مرا طی کنند. تازه معلوم نیست آن موقع اصلا سیزده آبانی باشد...
صدای بوق ممتد راننده مرا به بهمن ۱۴۰۲ و حوالی انتخابات برگرداند. زنی با غیظ داشت راجع به چای دبش و قیمت گوشت و شاسیبلندهای نمایندهها حرف میزد. پسر جوان کنارش که نگاه خیرهی معذبکنندهای به یقهی باز زن داشت، در تایید حرفش گفت: «آدم یه گوسفند توی مراتع سوییس باشه شرف داره به اینکه یه شهروند باشه تو این مملکت خراب شده» خواستم بگویم خیلی از مردمان سرزمینهای جنگ زده اطرافمان هم رفتند سوییس؛ منتها مثل گوشت گوسفندی، قلب و چشم و کلیهشان با قاچاق اعضای بدن رفت توی فریزرهای اروپا نه مراتع سرسبزش! اما نمیشد. چون هم به مقصد رسیده بودم و هم بعید بود پسرک خبری از آمار شهروندان ربوده شده یا مفقود شدهی لیبی و عراق و سوریه، در خلال جنگهای داخلیشان داشته باشد.
در را که برای پیاده شدن باز کردم از راننده پرسیدم: «این عبارت *آهسته ببندید* که زیر دستگیره نوشته رو خودتون میدید بزنن یا سازمان تاکسیرانی برای همه ماشینا میزنه؟» راننده که انگار سر درد و دلش باز شده باشد گفت: «نه خواهر من! خودم زدم. خون دل خوردم تا این ماشینو خریدم. مردم مراعات نمیکنن که! باید خودم حواسم بهش باشه. به امید به این و اون باشیم که کلامون پس معرکه است.» با خندهام تاییدی نثارش کردم و گفتم: «چقدر خوبه آدم به چیزی که مال خودش میدونه تعلق و تعصب داشته باشه، حالا چه ماشینش باشه، چه وطنش!»
#انتخابات
#رای_میدهم