eitaa logo
روشنای ویگل
120 دنبال‌کننده
25هزار عکس
31هزار ویدیو
777 فایل
سعی می کنم مطالب خوبی برای شما عزیزان داشته باشم.باماهمراه شوید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴به میدان رفتن تمام نمای (صلی الله علیه و آله و سلم)🌴 🔴حضرت اکبر (علیه السلام)🔴 شیخ جعفر (ره) 👇👇👇👇👇 امام (علیه السلام) در مصیبت اکبر ع بار به حال رفت و مشرف به شد : 🍁 : وقتی دید اکبر ع آماده رفتن به میدان است. در کتاب دمعة الساکبه آمده است: لَمّا تَوَجَهَ إلی الحَرب إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه: وقتی متوجه میدان شد، مانند یک حلقه دورش را گرفتند و به اکبر گفتند: إرحَم غُربَتَنا: به ما رحم کن، وَ لاتَستَعجِل إلی القِتال فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک: برای جنگیدن عجله نکن که ما طاقت فراق تو را نداریم. زنان او را گرفتند، خواهران عنان و رکابش را گرفتند، (وَ مَنِعَتهُ مِنَ العَزیمَة) نمی گذاشتند برود. تَغَیَّرَ حالُ الحُسَین بِحَیثُ أشرَفَ عَلَی المُوت: در این موقع، حال ابی عبدالله(ع) تغییر کرد، به طوری که مشرف به شد. وَ صاحَ بِنِسائِهِ وَ عَیالِهِ دَعَنُه فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی الله وَ مَقتولٌ فی سَبیلِ الله: فریاد زد خطاب به زنان و اهل بیتش: رهایش کنید، او در ذات خدا و شهید در راه خداست. (سخنی که پیغمبر(ص) دربارۀ (ع) فرموده بود: عَلیٌ مَمسوسٌ فی ذاتِ الله، امام دربارۀ اکبر گفت.) به امر امام او را رها کردند ولی نمیدانم چگونه توانستند با او وداع کنند!؟ 🍁 : وقتی برگشت و از حضرت طلب کرد، يا ابة العطش قد قتلني و ثقل الحديد قد اجهدني فهل الي شربة ماء من سبيل اتقوي بها علي الاعداء. «پدر مرا كشت و سنگيني اسلحه مرا به زحمت افكند آيا مي شود كه شربت آبي به من برساني تا با آن در جنگ با دشمن نيرو بگيرم؟» او را به سینه گرفت و از شدت غصه و اندوه حالت به او دست داد. 🍁 : وقتی اکبر از افتاد و پدر را صدا زد، که میگوید: لَمّا سَمِعَ أبی صوتاً وَلَدِه نَظَرتُ إلَیه فَرَأیتُهُ قَد أشرَفَ عَلَی الموت وَ عَیناهُ تَدورانِ کَالمُحتًضَر وَ جَعَلَ یَنظُرُ الأطرافَ الخِیمَة: وقتی صدای اکبر را شنید، من پدر را نگاه کردم، دیدم مشرف به شده است. دو چشمش مثل آدم می گردد و اطراف خیمه را نگاه می کند، نزدیک است روح از بدنش برود. وَ صاحَ مِن وَسَطِ الخِیمَة وَلَدی قَتَلَ الله مَن قَتَلوک: وسط خیمه فریاد زد: بکشد کسی که تو را کشت. شیخ مفید می گوید فریاد ابی عبدالله که بلند شد، کبری ناله زد: یا حَبیبَ قَلباه! وا ثَمَرَةَ فُؤاداه، لَیتَنی کُنتَ قَبلَ هذا أمیاء: وای دلم، ای کاش قبل از این شده بودم. تمام زنان صدا به ناله بلند کردند. نوشته اند بعد از شهادت اکبر: رَفِعَ الحُسینُ صُوتَهُ بِالبُکاء لَم یَسمَعَ إلی ذلِکَ الزَّمان صُوتُهُ بِالبُکاء: صدای امام به گریه بلند شد و جوری برای علی اکبر گریه کرد که تا آن زمان به آن شکل کسی گریۀ امام را نشنیده بود. منبع : مروری بر مقتل سید الشهدا استاد حسین انصاریان 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @roshanaivigol
🔴 در زمان پیامبر خدا(ص)؟! وقتی در آشوبهای فواحش، رفتار زشت برخی ها در پرانی و توهین به لباس روحانیت شیعه را دیدم، به یاد ماجرای همسایه پیامبر افتادم. زمانی که عزیز اسلام در مکه زندگی میکردند، مردی بنام «عقبه بن ابی معیط» در همسایگی پیامبر اسلام زندگی می‌کرد، علی‌رغم آنکه مسلمان نبود، آداب همسایگی را در قبال پیامبر رعایت می‌کرد. رعایت حال پیامبر توسط وی موجب شده بود که اراذل قریش به او بگویند که به پیامبر علاقه‌مند شده است و قصد گرویدن به اسلام دارد. هراندازه که عقبه انکار می‌کرد آن‌ها نمی‌پذیرفتند و به او گفتند که باید اثبات کنی به پیامبر ارادتی نداری. عقبه برای اثبات همین موضوع روزی عبای خود را دور گردن پیامبر اسلام انداخت و می‌خواست ایشان را خفه کند و نزدیک بود پیامبر عزیز خدا کشته شود که مردم جلوی او را گرفتند. 😞 حتی این کار نیز مورد پذیرش اراذل قریش قرار نگرفت و عقبه با انداختن آب دهان کثیف خود به صورت مبارک پیامبر اسلام، عدم ارادت خود را نشان داد. قریشیان چنان عقبه را سفیه می دیدند که هر اهانت و آزاری را از او میخواستند تا مثلا ثابت کند مسلمان نیست. روزی ابوجهل و عده‌ای از قریش به همراه عقبة بن ابی معیط بودند. پیامبر اسلام را دیدند که نماز می‌خواند و سجده نمازش طولانی شده است. ابوجهل به اراذل قریش گفت محمد مشغول سجده است، کدام یک از شما فضولات شکمبه شتری را می‌آورد و بر سر محمد می‌ریزد؟ عقبة عهده‌دار این کار شده و فضولات شکمبه شتر را آورده و بر سر و بین دو کتف پیامبر خدا ریخت. 😔 پیامبر عزیز اسلام چنان از آزار و اذیت های عقبه به ستوه آمده بود که فرمودند روزی را می‌بینم که در جنگ به دست ما اسیر شدی و جزای کار خود را خواهی دید. در جنگ بدر وقتی چشم پیامبر به عقبه افتاد و گفت: روزی نماز می‌خواندم و به سجده رفته بودم که ناگاه عقبه آنچنان با لگد به گردنم کوبید که از شدت آن ضربه چشمانم داشت از حدقه بیرون می‌زد. 😭عقبه در همین جنگ بدر اسیر شد و با وجود آنکه پیامبر(ص) سنت نکشتن اسرا در جنگ را باب کرده بود، دستور داد تا او به دلیل اهانت به جایگاه رسالت، کشته شود. 🔺اگر روزی حجاج، سادات را قتل عام میکرد، اگر روزی متوکل به جرم اسم علی بر روی پسران، آنها را گردن میزد، اگر روزی رضاشاه، لباس روحانیت را ممنوع کرد، اگر روزی ساواک، طلبه ها را از عمامه شان در مدرسه فیضیه خفه میکرد، اگر روزی اوباش و سفها را وادار کردند به عمامه و لباس علما توهین کنند، اینها جدید نیست. اولین کسی که همه این آزارها را تجربه کرد شخص پیامبر عزیز اسلام بود که دین پاک و مومنان دینش تا ابد، در این گنبد دوار ماندگار است. •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حمید رسایی در تلویزیون: ما در هم جاسوس داریم؛ به سر جاسوس هم داریم؛ چرا بعید باشد که خبرنگار جاسوس داشته باشیم. ـــــــــــــــــــــــ به دلیل سطح دسترسی بالا به اطلاعات، شغل برای است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🎥 جسارت به یک روحانی و فرامتنی هویت سوز 🍃🌹🍃 🔻چند ثانیه فیلم از لحظه توسط یک خودروی شخصی با انگیزه نامعلوم فعلا؟؟ اما یک خطرناکی دارد... 🔹تولید علیه بعنوان یک استراتژی برای ذبح فرهنگ از مسیر میانبر. فقط بحث دیانت و ناامن کردن فضا برای نیست. 🔸روزی ، روزی و روزهای بعد و و و... فراموش نکنیم که جزءلاینفک یک ملت، نمادهای ملی و مذهبی آن است که اگر آسیب ببیند، بنیادهای معرفتی و ارتکازات تاریخی مردم آن خاک را هم به تدریج درمی‌نوردد. 🔺خلاصه اینکه عادی سازی توهین به نمادها و پایین آوردن میزان حساسیت عمومی به این قبیل جسارت‌های جهت دار، به نفع فرهنگ و تاریخ و انسجام یک جامعه نخواهد بود. ✍علیرضامحمدلو 🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی @asatid_enghelabi ایتا و سروش
🔻روزی که آیت‌الله جوادی آملی خاک بر سر ریخت ! در زمان دفاع مقدس روزی آیت‌الله  جوادی آملی  به جبهه مشرف شده بود تا با رزمندگان بسیجی دیداری داشته باشند در میان رزمندگان ، یک نوجوان بسیجی باصفایی بود که حدود ۱۴ سال داشت... .. پایین ارتفاع چشمه‌ای بود و باران گلوله از سوی عراقی‌ها می‌بارید؛ لذا فرمانده ها گفته بودند برای وضو هم به آنجا نروید. بالا بنشینید و همانجا تیمم کنید. آیت‌الله جوادی که وارد منطقه شده بود آن نوجوان ۱۴ ساله داشت به سمت چشمه می‌رفت تا وضو بگیرد! بچه ها، فریاد می زدند؛  نرو خطرناکه ولی او  گوش  نمی کرد. بچه ها آخرسر  متوسل شدن به این عالم وارسته یعنی حضرت آیت‌الله جوادی آملی که آقا جان ؛ شما یه کاری بکنید آقا نوجوان را صدا کردند که عزیزم کجا می‌روی؟ گفت؛ میروم پایین وضو بگیرم. گفتند پسر عزیزم! پایین خطرناک است. فرمانده ها گفته اند می‌توانید تیمم کنید لذا شما تکلیفی ندارید و نماز با تیمم کافی است. نوجوان بسیجی  نگاهی بسیار زیبا به چشمان مبارک این عارف بزرگوار کرد و لبخندی زد و گفت؛ حاج آقا بگذارید را با حال بخونم رفت وضو گرفت و  نماز باحالی خواند.... دقایقی بعد قرار بود عده‌ای از بسیجیا برند جلو و با عراقیا درگیر بشند. اتفاقا یکی از آنها همین نوجوان ۱۴ ساله بود. یکی دو ساعت بعد آیت‌الله جوادی را صدا کردند و گفتند حاج آقا بیاید پایین ارتفاع. آقا رفت پایین!  جنازه‌ای آوردند؛ آقای جوادی آملی بالاسر جنازه نشستند، دیدند همان نوجوان با همان لبخند زیبا پرکشیده و رفته... آیت الله جوادی آملی کنار جنازه‌ اون بسیجی و روی خاک نشستند، خود را از سر برداشتند و خاک بر سر ریختند و گفتند: جوادی ،  جوادی ! . امام به اینها که به ما یاد نداد؟! من به او می گویم  نرو ولی او می گوید بگذار نماز آخرم را با حال بخونم ! تو از کجا می دانستی که این نماز ، نماز آخر توست؟! 🌹 هفته دفاع مقدس برهمه دلیر مردان ایران اسلامی مبارک باد