eitaa logo
کانال روشنگری‌🇵🇸
19هزار دنبال‌کننده
15هزار عکس
14.7هزار ویدیو
71 فایل
🔶پاسخ شبهات(اعتقادی-تاریخی-سیاسی) 🔶تحلیلهای ضروری روز 🔶روشنگرانه ها پیج انگلیسی: @Enlightenment40 عربی: @altanwir40 عبری: @modeut40 اینستا instagram.com/roshangarii5 سروش Sapp.ir/roshangarii توییتر twitter.com/tanvire12 نظرات: @Smkomail کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 چهل سال است یک جریان نگذاشته: ❌نگذاشته ایرانِ دارای رتبه 5 جهان در و رتبه 10 در جاذبه های و شکوفا شود. ❌نگذاشته میلیونها زائر برای گردشگری (که 90 درصد حجم گردشگری ماست)، با جامعه ایران ارتباط فرهنگی و زبانی یابند، حتی علیه آن ها ده ها و دروغ پخش کرده که این مولفه هم مخدوش شود. ❌نگذاشته در ، مراکز مخصوص خانواده ها ایجاد شود تا بعضی حسرت حرام را نخورند! 👈این جریان چه کسانی هستند؟ هدفشان چیست؟ ادامه 👇 متن کامل مقاله در فارس نیوز👇 http://fna.ir/dfgmve ☑️ @abdollahy_moh 👉 @roshangarii 🚩
🔴 چهل سال است یک جریان نگذاشته: ❌نگذاشته هیچ سریالی، تاکید می کنم هیچ درباره مقاومت و مبارزه با ساخته شود. ❌نگذاشته هیچ فیلمی برای و ساخته شود. ❌نگذاشته هیچ فیلمی مربوط به پیوند و دوستی با کشورهای مسلمان منطقه ساخته شود. ❌نگذاشته هیچ فیلمی برای تغییر تصویر ایران در غرب، برای وانمایی یک چهره انسانی و اخلاقی از ایران از انقلاب از ساخته شود. ❌نگذاشته هیچ فیلمی درباره تبلیغ ، و وفاداری بدون خجالت به نظام ساخته شود. ❌نگذاشته جز تعداد اندکی درباره جبهه ، ساخته شود و اگر ساخته شده مورد شدیدترین هجمه های تبلیغاتی این جریان قرار گرفته. 👈این جریان چه کسانی هستند؟ هدفشان چیست؟ ادامه 👇 متن کامل مقاله در فارس نیوز👇 http://fna.ir/dfgmve ☑️ @abdollahy_moh 👉 @roshangarii 🚩
🔴 چهل سال است یک جریان نگذاشته: ❌خیابان ها و کوچه های ما مثل قبل از ، مملو از و توت و انار و نخل و انگور باشند و همه جای ایران پر شده از و و مورت و کهور که ضد طبیعت و خاک هستند. ❌نگذاشته میراث های نحس پهلوی چه در حوزه شهری چه فرهنگی و سیاسی پاک شوند، از کاج و مورت کاری گرفته تا سینمای سکولارزده. ❌ نگذاشته با آموزش و های شغلی به و بقیه جوانان، با کلمه «مناطق محروم» خداحافظی کنیم ❌نگذاشته فارغ التحصیل ما، حتی و دبیرستان ما، بتواند کند و برای کردن احتیاج به پارتی و .. نداشته باشد. ❌نگذاشته مردم ما آموزش درمان با روشهای و طبیعی را بیاموزند تا برای یک دل پیچه صد قرص و شربت نخورند و های ما از میوه فروشی و سبزی فروشی های ما شلوغتر و شلوغ تر نشود. 👈این جریان چه کسانی هستند؟ هدفشان چیست؟ ادامه 👇 متن کامل مقاله در فارس نیوز👇 http://fna.ir/dfgmve ☑️ @abdollahy_moh 👉 @roshangarii 🚩
🔴 چهل سال است یک جریان نگذاشته: ❌جریان که همه های بعد از مدیون وجود آنهاست، امثال ها و ها و قرنی ها و بابایی ها و فلاحی ها که بعضیشان با شهید شده اند، براحتی کار کنند. چه با فشار مالی چه با فشار رسانه ای و روانی، چه با فشار سیاسی و.. ❌چهل سال است یک جریان از سر یا و. هر جا قرار بوده پیشرفت و کار مفید برای مردم و شود، سنگ انداخته 🔰این جریان، نام دارد. مثل موریانه در همه جا کرده اند 🔰تا وقتی این شبکه ، حامیانش و پادوهایش دستشان قطع نشود، نخواهیم توانست را به راحتی داشته باشیم. 🔰این شبکه خیانت را در هر سنگری هستید بشناسید و بشناسانید. هرگاه مانع تراشی بر سر یک حرکت مثبت دیدید، همان جا هستند. این نشان آنهاست.👌 متن کامل مقاله در فارس نیوز👇 http://fna.ir/dfgmve ☑️ @abdollahy_moh 👉 @roshangarii 🚩
🔴به #مارشال_تیتو رهبر #یوگسلاوی سابق خبر دادند که یک #نفوذی سازمان #سیا در #کابینه اش وجود دارد. تمام ارتباطات و مکاتبات را چک کردند چیزی نیافتند. بالاخره خود #شوروی ها گفتند آن #خائن، معاون اول توست. اسلحه را بر شقیقه اش گذاشت و گفت: فقط بگو چگونه #جاسوسی میکردی که هیچ ردی از تو نبود؟ خائن میگوید: «سیا مسئولیتی به من واگذار کرده که وظیفه ام را انجام می دهم بدون اینکه با آنها ارتباط داشته باشم. آن #ماموریت این است که هر کجا قرار بود کار مفیدی انجام شود مانع شوم و افراد غیرمتخصص را بر سر مناصب بیاورم. تحلیل سیا این بود که با این روش، #انقلاب بدون کودتا و حمله خارجی از درون متلاشی می شود.. » آری. #ناکارآمدی، بدترین شکل #براندازی و #مزدوری است. #اصلاحات #رهبر #مجلس #نفوذی #ناکارآمدی #روحانی #اصولگرایان #گاندو #سینما #هنرمندان #شبکه_نفوذ #شهید_سلیمانی #پدافند_خودی #ظریف #ناکارآمدی_عمدی #وطن متن کامل مقاله #محمد_عبدالهی در فارس نیوز👇 http://fna.ir/dfgmve ☑️ @abdollahy_moh 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶باور میکنید روزی شهید قاسم بخاطر پوشیدن پیراهن آستین کوتاه و داشتن موهای وزوزی توسط سپاه رد شده بود؟😳😄 حاج قاسم که طعمِ تلخِ قضاوتِ افراد براساس ظاهرشان را چشیده بود، به ما توصیه میکرد که با مردم درست برخورد کنیم؛ و میگفت «همون دختر کم‌حجاب دختر منه، دختر ما و شماست»😊 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴افشاگری » جنجالی شبکه مجری درباره چک سفید امضای بن سلمان برای شاهزاده اماراتی همه پولها را خرج میکند، حال میکنه! پول میده، میرقصه! 🔹۸۰ درصد عربستانی ها هستند و پولشان هدر داده می شود. بفرستین برای اونایی که فکر میکنن مردم ماهی چند میلیون میگیرن😐😐 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺مزدوران رژیم کودک کش ، یک معترض رو اینگونه وحشیانه با لودر شهید کردند و با جنازه اش هم رفتار غیر انسانی داشتند. تا یک فلسطینی دستش رو بسمت سنگی میبره رسانه های غربی روش مانور میدن و میشه خطرناکتر از بمب اتم، اما در مقابل این های کر و کور و لال میشوند و حامیانش 👉 @roshangarii 🚩
✍️ 💠 در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان، هرآنچه از او در خاطرم مانده بود، روی سرم خراب شد. حدود یک ماه پیش، در همین باغ، در همین خانه برای نخستین بار بود که او را می‌دیدم. 💠 وقتی از همین اتاق قدم به ایوان گذاشتم تا برای میهمان عمو چای ببرم که نگاه خیره و ناپاکش چشمانم را پُر کرد، طوری که نگاهم از پشت پلک‌هایم پنهان شد. کنار عمو ایستاده و پول پیش خرید بار انگور را حساب می‌کرد. عمو همیشه از روستاهای اطراف مشتری داشت و مرتب در باغ رفت و آمد می‌کردند اما این جوان را تا آن روز ندیده بودم. 💠 مردی لاغر و قدبلند، با صورتی به‌شدت سبزه که زیر خط باریکی از ریش و سبیل، تیره‌تر به نظر می‌رسید. چشمان گودرفته‌اش مثل دو تیلّه کوچک سیاه برق می‌زد و احساس می‌کردم با همین نگاه شرّش برایم چشمک می‌زند. از که همه وجودم را پوشانده بود، چند قدمی عقب‌تر ایستادم و سینی را جلو بردم تا عمو از دستم بگیرد. سرم همچنان پایین بود، اما سنگینی حضورش آزارم می‌داد که هنوز عمو سینی را از دستم نگرفته، از تله نگاه تیزش گریختم. 💠 از چهارسالگی که پدر و مادرم به جرم و به اتهام شرکت در تظاهراتی علیه اعدام شدند، من و برادرم عباس در این خانه بزرگ شده و عمو و زن‌عمو برایمان عین پدر و مادر بودند. روی همین حساب بود که تا به اتاق برگشتم، زن‌عمو مادرانه نگاهم کرد و حرف دلم را خواند :«چیه نور چشمم؟ چرا رنگت پریده؟» رنگ صورتم را نمی‌دیدم اما از پنجه چشمانی که لحظاتی پیش پرده صورتم را پاره کرده بود، خوب می‌فهمیدم حالم به هم ریخته است. زن عمو همچنان منتظر پاسخی نگاهم می‌کرد که چند قدمی جلوتر رفتم. کنارش نشستم و با صدایی گرفته اعتراض کردم :«این کیه امروز اومده؟» 💠 زن‌عمو همانطورکه به پشتی تکیه زده بود، گردن کشید تا از پنجره‌های قدی اتاق، داخل حیاط را ببیند و همزمان پاسخ داد :«پسر ابوسیفِ، مث اینکه باباش مریض شده این میاد واسه حساب کتاب.» و فهمید علت حال خرابم در همین پاسخ پنهان شده که با هوشمندی پیشنهاد داد :«نهار رو خودم براشون می‌برم عزیزم!» خجالت می‌کشیدم اعتراف کنم که در سکوتم فرو رفتم اما خوب می‌دانستم زیبایی این دختر شیعه، افسار چشمانش را آن هم مقابل عمویم، اینچنین پاره کرده است. 💠 تلخی نگاه تندش تا شب با من بود تا چند روز بعد که دوباره به سراغم آمد. صبح زود برای جمع کردن لباس‌ها به حیاط پشتی رفتم، در وزش شدید باد و گرد و خاکی که تقریباً چشمم را بسته بود، لباس‌ها را در بغلم گرفتم و به‌سرعت به سمت ساختمان برگشتم که مقابم ظاهر شد. لب پله ایوان به ظاهر به انتظار عمو نشسته بود و تا مرا دید با نگاهی که نمی‌توانست کنترلش کند، بلند شد. شال کوچکم سر و صورتم را به درستی نمی‌پوشاند که من اصلاً انتظار دیدن را در این صبح زود در حیاط‌مان نداشتم. 💠 دستانی که پر از لباس بود، بادی که شالم را بیشتر به هم می‌زد و چشمان هیزی که فرصت تماشایم را لحظه ای از دست نمی‌داد. با لبخندی زشت سلام کرد و من فقط به دنبال حفظ و بودم که با یک دست تلاش می‌کردم خودم را پشت لباس‌های در آغوشم پنهان کنم و با دست دیگر شالم را از هر طرف می‌کشیدم تا سر و صورتم را بیشتر بپوشاند. 💠 آشکارا مقابل پله ایوان ایستاده بود تا راهم را سد کرده و معطلم کند و بی‌پروا براندازم می‌کرد. در خانه خودمان اسیر هرزگی این مرد شده بودم، نه می‌توانستم کنارش بزنم نه رویش را داشتم که صدایم را بلند کنم. دیگر چاره‌ای نداشتم، به سرعت چرخیدم و با قدم‌هایی که از هم پیشی می‌گرفتند تا حیاط پشتی تقریباً دویدم و باورم نمی‌شد دنبالم بیاید! 💠 دسته لباس‌ها را روی طناب ریختم و همانطور که پشتم به صورت نحسش بود، خودم را با بند رخت و لباس‌ها مشغول کردم بلکه دست از سرم بردارد، اما دست‌بردار نبود که صدای چندش‌آورش را شنیدم :«من عدنان هستم، پسر ابوسیف. تو دختر ابوعلی هستی؟» دلم می‌خواست با همین دستانم که از عصبانیت گُر گرفته بود، آتشش بزنم و نمی‌توانستم که همه خشمم را با مچاله کردن لباس‌های روی طناب خالی می‌کردم و او همچنان زبان می‌ریخت :«امروز که داشتم میومدم اینجا، همش تو فکرت بودم! آخه دیشب خوابت رو می دیدم!» 💠 شدت طپش قلبم را دیگر نه در قفسه سینه که در همه بدنم احساس می‌کردم و این کابوس تمامی نداشت که با نجاستی که از چاه دهانش بیرون می‌ریخت، حالم را به هم زد :«دیشب تو خوابم خیلی قشنگ بودی، اما امروز که دوباره دیدمت، از تو خوابم قشنگتری!» نزدیک شدنش را از پشت سر به‌وضوح حس می‌کردم که نفسم در سینه بند آمد... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe
🔶 بلند شده سرزده رفته ، کانون ، ببینه به مردم میرسن یا نه! 😳😳 بابا دمت گرم.. جیگرتو🙃 هم از ترس رفته ور دل ننه ش!😐 شون که دیگه اثری ازش نیس😐😐 👉 @roshangarii 🚩
🔶این چه وضعیه آخه!! مدارس و دانشگاه هارو تعطیل کردن بعد ملت پاشدین دارین میان شمال!؟😳😐 شهرهای شمالی، وضعیت اضطراری اعلام کردن ملت بی خیالی داریم.. 😐 👉 @roshangarii 🚩