eitaa logo
کانال روشنگری‌🇵🇸
21.7هزار دنبال‌کننده
18هزار عکس
19هزار ویدیو
74 فایل
🔶پاسخ شبهات(اعتقادی-تاریخی-سیاسی) 🔶تحلیلهای ضروری روز 🔶روشنگرانه ها پیج انگلیسی: @Enlightenment40 عربی: @altanwir40 عبری: @modeut40 اینستا instagram.com/roshangarii5 سروش Sapp.ir/roshangarii توییتر twitter.com/tanvire12 نظرات: @Smkomail کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
1.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️چقدر حرفاش شبیه #اصلاحطلب هاس! مگه نه؟! تعامل با دنیا! سرمایه گذاری کنن! پیشرفت کنیم! #بانوی_سردار #بختیاری #شجاع #اجنبی #روشنفکر #غربگدا #لیبرال #اصلاحات #انقلابی #فیلم #سریال #زن #اصلاحطلبان #روحانی #ظریف #مذاکره #آمریکا #سازش #مقاومت #بی_بی_مریم 👉 @roshangarii 🌹
7.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥این تصاویر حیرت انگیز در غالب رسانه های دنیا سانسور میشود...... قیام عجیب و میلیونی مردم #ایران علیه #آشوبگران این تصاویر رو هیچوقت #بی_بی_سی مکار و #منوتو ی #دروغگو و #صدای_آمریکا ی کثیف پخش نمیکنند.. این تصاویر همیشه در رسانه های شیطانی، #سانسور میشود.. تا نفهمند مردم ایران، اهل #خشونت و #ویرانی و توحش نیستند.. #اعتراض هم داشته باشند، اجازه نمیدهند هیچ کشور #بیگانه و #اجنبی خوشحال بشه.. بخدا که این #شعور و این مردم بزرگترین #نعمت انقلاب است 👉 @roshangarii 🌹
هدایت شده از  محمد عبدالهی
10.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞|سفیر انگلیس دلش سوخته و برای عرض تسلیت برای سانحه هوایی اومده جلوی و خیلی اتفاقی از شعارهای ساختارشکنانه فیلم گرفته... برای چی باید بازداشت بشه؟ روایت این ماجرا را در این فیلم کوتاه ببینید. ☑️ @abdollahy_moh
هدایت شده از  محمد عبدالهی
⭕️ از طنزهای جالب روزگار اینه که #سلبریتی ها و #روغنفکران ژست میگیرن میگن: ما در کنار #مردم هستیم ولی واقعیت اینه که : کنار #اجنبی ایستادن.. #بازیگران #اصلاحات #اصلاحطلبان #ژست #روشنفکری #فاز_روشنفکری #طنز #محمد_عبدالهی ☑️ @abdollahy_moh
☄️ 👆 متاسفیم از های بی چشم و رویی که با و ی ، مشهور و پولدار شدن.. از نون درمیارن، خارج حال میکنن، بعد سر هر بزنگاه و به هر بهانه، ادای طلبکار و و ایران سیاه و بدبخت و زندان درمیارن و علیه ایران و جفتک میندازند و کنار می ایستند. حرام باد نعمت این انقلاب اخلاق و پاکی برای شما. مشکلات و و هم اتفاقا بخاطر دخالت ها و رای های احمقانه خود شماست ⭕️ دوستان مطالبه کنید: ، و موظفند همه سلبریتی هایی که خلاف رفتار میکنند، تا 10 سال "ممنوع قراداد" کنند تا ببینیم این جماعت پول پرست که پول میگیرن جفتک بندازن، چطور به شکرخوردن میفتند. 👉 @roshangarii 🚩
🚩 واکنش برادر یکی از شهدای #هواپیمای_اوکراینی در دیدار با #سردار_حاجی_زاده ☺️😊 این مردم فهمیده. این مردم قدرشناس. این مردم که هرگز #منافع_ملی و حیثیت کشور رو فدای #منافع_شخصی و حتی #احساسات_شخصی شون نمیکنند.. این مردم که مختصات #دشمن_شاد_کنی را در هم میشکنند، بزرگترین نعمت این #انقلاب مقدس اند.. زیباست این #همدلی و #اتحاد برسد دست #سلبریتی های لاشخور .. کاسه های داغتر از آش .. که همیشه در کنار #اجنبی ایستاده اند.. #بازیگران #هواپیمای_مسافربری #سپاه #سلفی #هدیه_تهرانی #روحانی #اصلاحات #ملت_مقاومت #مقاومت #شهدا #داغدار #قهرمان_ملی 👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از  محمد عبدالهی
🔰اینجا است. کشور ویران و تکه پاره شده ای که اول هسته ای اش را داد، بعد موشک هایش را. و بعد برایش آورد! 🔰از سال 2011 به اسم «اعتراضات مردمی» آمریکا و ناتو وارد لیبی شدند. حال بعد از 9 سال، لیبیِ ثروتمند و خیز در کنار دریای مدیترانه، آوردگاه جنگ نیابتی دو محور و با و و و و و و و شده و رژیم هم مانند کفتاری به انتظار نتیجه نزاع نشسته. 🔰این فقط ملت لیبی است که در هرج و مرج، خونش بر زمین ریخته میشود. 🔰عبرتی برای آنانکه برای ساختن کشورشان، به دلخوش میکنند! ✅راستی هیچکس هم در این کشورها عربده نمی کشد، لیبی به ما چه؟! سودان به ما چه؟! آفریقا به ما چه... به هیچ روشنفکر طوطی مسلکی هم یاد نداده اند بگوید: «نه لیبی، نه سودان... جانم فدای ترکیه و امارات و عربستان...» همه مشغول غارتند و این شعارهای "به ما چه"؟ و "چرا جنگ افروزی؟" و "چرا دخالت در امور بقیه کشورها" و "خودمون فقیر داریم" و.. را فقط برای ما ها می سازند! ☑️ @abdollahy_moh
🔰اینجا است. کشور ویران و تکه پاره شده ای که اول هسته ای اش را داد، بعد موشک هایش را. و بعد برایش آورد! 🔰از سال 2011 به اسم «اعتراضات مردمی» آمریکا و ناتو وارد لیبی شدند. حال بعد از 9 سال، لیبیِ ثروتمند و خیز در کنار دریای مدیترانه، آوردگاه جنگ نیابتی دو محور و با و و و و و و و شده و رژیم هم مانند کفتاری به انتظار نتیجه نزاع نشسته. 🔰این فقط ملت لیبی است که در هرج و مرج، خونش بر زمین ریخته میشود. 🔰عبرتی برای آنانکه برای ساختن کشورشان، به دلخوش میکنند! ✅راستی هیچکس هم در این کشورها عربده نمی کشد، لیبی به ما چه؟! سودان به ما چه؟! آفریقا به ما چه... به هیچ روشنفکر طوطی مسلکی هم یاد نداده اند بگوید: «نه لیبی، نه سودان... جانم فدای ترکیه و امارات و عربستان...» همه مشغول غارتند و این شعارهای "به ما چه"؟ و "چرا جنگ افروزی؟" و "چرا دخالت در امور بقیه کشورها" و "خودمون فقیر داریم" و.. را فقط برای ما ها می سازند! ☑️ @abdollahy_moh
🔵 ای همه اش تقصیر تو بود.. ما به نشست و برخاست عادت کرده بودیم.. ما به خفت و خواری و بودن عادت کرده بودیم.. تو آمدی و بیدارمان کردی.. و گفتی و مبارک 🌺 •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• 👉 @roshangarii 🌹
✍️ 💠 در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان، هرآنچه از او در خاطرم مانده بود، روی سرم خراب شد. حدود یک ماه پیش، در همین باغ، در همین خانه برای نخستین بار بود که او را می‌دیدم. 💠 وقتی از همین اتاق قدم به ایوان گذاشتم تا برای میهمان عمو چای ببرم که نگاه خیره و ناپاکش چشمانم را پُر کرد، طوری که نگاهم از پشت پلک‌هایم پنهان شد. کنار عمو ایستاده و پول پیش خرید بار انگور را حساب می‌کرد. عمو همیشه از روستاهای اطراف مشتری داشت و مرتب در باغ رفت و آمد می‌کردند اما این جوان را تا آن روز ندیده بودم. 💠 مردی لاغر و قدبلند، با صورتی به‌شدت سبزه که زیر خط باریکی از ریش و سبیل، تیره‌تر به نظر می‌رسید. چشمان گودرفته‌اش مثل دو تیلّه کوچک سیاه برق می‌زد و احساس می‌کردم با همین نگاه شرّش برایم چشمک می‌زند. از که همه وجودم را پوشانده بود، چند قدمی عقب‌تر ایستادم و سینی را جلو بردم تا عمو از دستم بگیرد. سرم همچنان پایین بود، اما سنگینی حضورش آزارم می‌داد که هنوز عمو سینی را از دستم نگرفته، از تله نگاه تیزش گریختم. 💠 از چهارسالگی که پدر و مادرم به جرم و به اتهام شرکت در تظاهراتی علیه اعدام شدند، من و برادرم عباس در این خانه بزرگ شده و عمو و زن‌عمو برایمان عین پدر و مادر بودند. روی همین حساب بود که تا به اتاق برگشتم، زن‌عمو مادرانه نگاهم کرد و حرف دلم را خواند :«چیه نور چشمم؟ چرا رنگت پریده؟» رنگ صورتم را نمی‌دیدم اما از پنجه چشمانی که لحظاتی پیش پرده صورتم را پاره کرده بود، خوب می‌فهمیدم حالم به هم ریخته است. زن عمو همچنان منتظر پاسخی نگاهم می‌کرد که چند قدمی جلوتر رفتم. کنارش نشستم و با صدایی گرفته اعتراض کردم :«این کیه امروز اومده؟» 💠 زن‌عمو همانطورکه به پشتی تکیه زده بود، گردن کشید تا از پنجره‌های قدی اتاق، داخل حیاط را ببیند و همزمان پاسخ داد :«پسر ابوسیفِ، مث اینکه باباش مریض شده این میاد واسه حساب کتاب.» و فهمید علت حال خرابم در همین پاسخ پنهان شده که با هوشمندی پیشنهاد داد :«نهار رو خودم براشون می‌برم عزیزم!» خجالت می‌کشیدم اعتراف کنم که در سکوتم فرو رفتم اما خوب می‌دانستم زیبایی این دختر شیعه، افسار چشمانش را آن هم مقابل عمویم، اینچنین پاره کرده است. 💠 تلخی نگاه تندش تا شب با من بود تا چند روز بعد که دوباره به سراغم آمد. صبح زود برای جمع کردن لباس‌ها به حیاط پشتی رفتم، در وزش شدید باد و گرد و خاکی که تقریباً چشمم را بسته بود، لباس‌ها را در بغلم گرفتم و به‌سرعت به سمت ساختمان برگشتم که مقابم ظاهر شد. لب پله ایوان به ظاهر به انتظار عمو نشسته بود و تا مرا دید با نگاهی که نمی‌توانست کنترلش کند، بلند شد. شال کوچکم سر و صورتم را به درستی نمی‌پوشاند که من اصلاً انتظار دیدن را در این صبح زود در حیاط‌مان نداشتم. 💠 دستانی که پر از لباس بود، بادی که شالم را بیشتر به هم می‌زد و چشمان هیزی که فرصت تماشایم را لحظه ای از دست نمی‌داد. با لبخندی زشت سلام کرد و من فقط به دنبال حفظ و بودم که با یک دست تلاش می‌کردم خودم را پشت لباس‌های در آغوشم پنهان کنم و با دست دیگر شالم را از هر طرف می‌کشیدم تا سر و صورتم را بیشتر بپوشاند. 💠 آشکارا مقابل پله ایوان ایستاده بود تا راهم را سد کرده و معطلم کند و بی‌پروا براندازم می‌کرد. در خانه خودمان اسیر هرزگی این مرد شده بودم، نه می‌توانستم کنارش بزنم نه رویش را داشتم که صدایم را بلند کنم. دیگر چاره‌ای نداشتم، به سرعت چرخیدم و با قدم‌هایی که از هم پیشی می‌گرفتند تا حیاط پشتی تقریباً دویدم و باورم نمی‌شد دنبالم بیاید! 💠 دسته لباس‌ها را روی طناب ریختم و همانطور که پشتم به صورت نحسش بود، خودم را با بند رخت و لباس‌ها مشغول کردم بلکه دست از سرم بردارد، اما دست‌بردار نبود که صدای چندش‌آورش را شنیدم :«من عدنان هستم، پسر ابوسیف. تو دختر ابوعلی هستی؟» دلم می‌خواست با همین دستانم که از عصبانیت گُر گرفته بود، آتشش بزنم و نمی‌توانستم که همه خشمم را با مچاله کردن لباس‌های روی طناب خالی می‌کردم و او همچنان زبان می‌ریخت :«امروز که داشتم میومدم اینجا، همش تو فکرت بودم! آخه دیشب خوابت رو می دیدم!» 💠 شدت طپش قلبم را دیگر نه در قفسه سینه که در همه بدنم احساس می‌کردم و این کابوس تمامی نداشت که با نجاستی که از چاه دهانش بیرون می‌ریخت، حالم را به هم زد :«دیشب تو خوابم خیلی قشنگ بودی، اما امروز که دوباره دیدمت، از تو خوابم قشنگتری!» نزدیک شدنش را از پشت سر به‌وضوح حس می‌کردم که نفسم در سینه بند آمد... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe
🔴 یه زمانی به کسی میگفتن که به خدمت نکنه. را به اخم و لبخند نفروشه.. برای خارجی غش و ضعف نره.. اما حالا نشسته جای روشنفکر.. اگه به کشورش خوش خدمتی نکرده باشی، توی خونه ات چکار میکنه؟! راستی این رو از کجا آوردی؟ حقوق ویلا میاره یا زلزله زده های یا جاهای دیگه م هست؟! اف بر دانشگاهی که به این مزدور حقوق و کرسی درس میده؟ اگه یک جو غیرت داشت این و امثالش رو برای همیشه از دانشگاههای اخراج میکردن توی خود اگه یه استاد دانشگاه فقط و فقط یک جمله علیه و در دفاع از بگه، اخراج میشه.. اما ما به این بی وطن ها حقوق میدیم تا ژست بگیریم.. •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• روشنگری = گسترش آگاهی 👇👇 👉 @Roshangarii 🚩
من به انتقاد دارم. به گرانی و فساد انتقاد دارم. ولی حاضر نیستم با این جانورهای وطنفروش👆 توی یه جبهه باشم. من کنار نمی ایستم و به سفارتخانه های دشمن سواری نمیدم.. من تو جبهه جمهوری اسلامی می ایستم 💚اگر فقط توی سیاست به یک اصل یعنی " وطن دوستی " معتقد باشی، هرگز کنار "اجنبی" نمی ایستی و راه رو گم نمیکنی. اسلام و قرآن و مقدسات دیگه بحثش جداس •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• کپی همه مطالب آزاد است روشنگری = گسترش آگاهی 👇👇 👉 https://eitaa.com/joinchat/1244856320Ccc8cd009b9 🚩