eitaa logo
کانال روشنگری‌🇵🇸
19هزار دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
14.6هزار ویدیو
71 فایل
🔶پاسخ شبهات(اعتقادی-تاریخی-سیاسی) 🔶تحلیلهای ضروری روز 🔶روشنگرانه ها پیج انگلیسی: @Enlightenment40 عربی: @altanwir40 عبری: @modeut40 اینستا instagram.com/roshangarii5 سروش Sapp.ir/roshangarii توییتر twitter.com/tanvire12 نظرات: @Smkomail کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  محمد عبدالهی
این روزها چقدر جای خالی مجلسی که پای کار باشد و رئیس جمهور را وادار به جدی گرفتن کند؛ وزارت صمت را مکلف به تامین مایحتاج بیمارستان ها کند؛ وزارت کشور را مجبور به محدودیت شدید عبور و مرور شهرها کند... خالیست! اما چه توقعی ست از مجلسی که در چنین شرایطی تعطیل است؟! https://twitter.com/AbdollahyM ☑️ @abdollahy_moh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایشون یک سوئیسی است! میخواهد اثبات کند نیامده است! قابل توجه اون عزیزانی که ضریح توسط اون گوساله هم وطن رو پیرهن عثمان کردند و ربط دادند به کل ، حالا کجایین ای که کار ایشون رو تقبیح کنید، یا اینکه ایشون چون خارجیه کارشون باید سرمشق بشه؟؟؟ 👉 @roshangarii 🚩
✍️ 💠 در این قحط ، چشمانم بی‌دریغ می‌بارید و در هوای بهاری حضور حیدرم، لب‌هایم می‌خندید و با همین حال به‌هم ریخته جواب دادم :«گوشی شارژ نداشت. الان موتور برق اوردن گوشی رو شارژ کردم.» توجیهم تمام شد و او چیزی نگفت که با دلخوری دلیل آوردم :«تقصیر من نبود!» و او دلش در هوای دیگری می‌پرید و با بغضی که گلوگیرش شده بود نجوا کرد :«دلم برا صدات تنگ شده، دلم می‌خواد فقط برام حرف بزنی!» و با ضرب سرانگشت طوری تار دلم را لرزاند که آهنگ آرامشم به هم ریخت. 💠 با هر نفسم تنها هق هق گریه به گوشش می‌رسید و او همچنان ساکت پای دلم نشسته بود تا آرامم کند. نمی‌دانستم چقدر فرصت دارم که جام ترس و تلخی دیشب را یکجا در جانش پیمانه کردم و تا ساکت نشدم نفهمیدم شبنم اشک روی نفس‌هایش نم زده است. 💠 قصه غم‌هایم که تمام شد، نفس بلندی کشید تا راه گلویش از بغض باز شود و نازم را کشید :«نرجس جان! می‌تونی چند روز دیگه تحمل کنی؟» از سکوت سنگین و غمگینم فهمید این تا چه اندازه سخت است که دست دلم را گرفت :«والله یه لحظه از جلو چشمام کنار نمیرید! فکر اینکه یه وقت خدای نکرده زبونم لال...» 💠 و من از حرارت لحنش فهمیدم کابوس ما آتشش می‌زند که دیگر صدایش بالا نیامد، خاکستر نفسش گوشم را پُر کرد و حرف را به جایی دیگر کشید :«دیشب دست به دامن (علیه‌السلام) شدم، گفتم من بمیرم که جلو چشمت به (سلام‌الله‌علیها) جسارت کردن! من نرجس و خواهرام رو دست شما می‌سپرم!» از و توکل عاشقانه‌اش تمام ذرات بدنم به لرزه افتاد و دل او در آسمان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) پرواز می‌کرد :«نرجس! شماها امانت من دست امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هستید، پس از هیچی نترسید! خود آقا مراقبتونه تا من بیام و امانتم رو ازش بگیرم!» 💠 همین عهد آخرین حرفش بود، خبر داد با شروع عملیات شاید کمتر بتواند تماس بگیرد و با چه حسرتی از هم خداحافظی کردیم. از اتاق که بیرون آمدم دیدم حیدر با عمو تماس گرفته تا از حال همه باخبر شود، ولی گریه‌های یوسف اجازه نمی‌داد صدا به صدا برسد. حلیه دیگر نفسی برایش نمانده بود که عباس یوسف را در آغوش کشید و به اتاق دیگری برد. 💠 لب‌های روزه‌دار عباس از خشکی تَرک خورده و از رنگ پژمرده صورتش پیدا بود دیشب یک قطره آب نخورده، اما می‌ترسیدم این یوسف چهار ماهه را تلف کند که دنبالش رفتم و با بی‌قراری پرسیدم :«پس هلی‌کوپترها کی میان؟» دور اتاق می‌چرخید و دیگر نمی‌دانست یوسف را چطور آرام کند که دوباره پرسیدم :«آب هم میارن؟» از نگاهش نگرانی می‌بارید، مرتب زیر گلوی یوسف می‌دمید تا خنکش کند و یک کلمه پاسخ داد :«نمی‌دونم.» و از همین یک کلمه فهمیدم در دلش چه شده و شرمنده از اسفندی که بر آتشش پاشیده بودم، از اتاق بیرون آمدم. 💠 حلیه از درماندگی سرش را روی زانو گذاشته و زهرا و زینب خرده شیشه‌های فاجعه دیشب را از کف فرش جمع می‌کردند. من و زن‌عمو هم حیران حال یوسف شده بودیم که عمو از جا بلند شد و به پاشنه در نرسیده، زن‌عمو با ناامیدی پرسید :«کجا میری؟» 💠 دمپایی‌هایش را با بی‌تعادلی پوشید و دیگر صدایش به سختی شنیده می‌شد :«بچه داره هلاک میشه، میرم ببینم جایی آب پیدا میشه.» از روز نخست ، خانه ما پناه محله بود و عمو هم می‌دانست وقتی در این خانه آب تمام شود، خانه‌های دیگر هم اما طاقت گریه‌های یوسف را هم نداشت که از خانه فرار کرد. 💠 می‌دانستم عباس هم یوسف را به اتاق برده تا جلوی چشم مادرش پَرپَر نزند، اما شنیدن ضجه‌های کافی بود تا حال حلیه به هم بریزد که رو به زن‌عمو با بی‌قراری ناله زد :«بچه‌ام داره از دستم میره! چیکار کنم؟» و هنوز جمله‌اش به آخر نرسیده، غرش شدیدی آسمان شهر را به هم ریخت. به در و پنجره خانه، شیشه سالمی نمانده و صدا به‌قدری نزدیک شده بود که چهارچوب فلزی پنجره‌ها می‌لرزید. 💠 از ترس حمله دوباره، زینب و زهرا با از پنجره‌ها فاصله گرفتند و من دعا می‌کردم عمو تا خیلی دور نشده برگردد که عباس از اتاق بیرون دوید. یوسف را با همان حال پریشانش در آغوش حلیه رها کرد و همانطور که به‌سرعت به سمت در می‌رفت، صدا بلند کرد :«هلی‌کوپترها اومدن!» 💠 چشمان بی‌حال حلیه مثل اینکه دنیا را هدیه گرفته باشد، از شادی درخشید و ما پشت سر عباس بیرون دویدیم. از روی ایوان دو هلی‌کوپتر پیدا بود که به زمین مسطح مقابل باغ نزدیک می‌شدند. عباس با نگرانی پایین آمدن هلی‌کوپترها را تعقیب می‌کرد و زیر لب می‌گفت :«خدا کنه نزنه!»... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe
🔴یک نوشته: دیدید در برابر زانو زد! خانه خدا را بستند، نمازش را تعطیل کردند، شان دیگر نمیداد! پاسخ👆 ✅1. چه کسی به این زندیق (خدانشناس) گفته که ضریح شفا میدهد؟! شفا میدهند. نه طلا و نقره!! ✅ 2. اعتقاد این است: ، قوانینی دارد: قوانین مادی+قوانین معنوی هیچیک قابل انکار نیست. کسی که یکی را انکار کند، در است 👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از روشنگری عبری
🔶 אולי תמצאו רק אלה שמאמינים שהם נבחרים על ידי האל ! וגם הם מעריצים (חמור)! וזה קדוש 😄 🔷 only consider themselves as chosen people. and they recieve thier blessing from an animal ( ) 🔶فقط تو ه که خودشونو خدا میدونن و از یه حیوان ( ) برکت میگیرن! ________ ✅پیج تلاش میکند با زبان برای اسرائیلی ها روشنگری کند. شاید حقیقت و ، یکی را بیدار کرد. با بازنشر پستها، به آرمان مقدس کمک فرمایید👇👇 🔸 https://eitaa.com/Modeut40 🔹 https://www.instagram.com/Modeut40/ 👉 @modeut40 🚩
هدایت شده از روشنگری عبری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 #صهیونیست ها درباره #شهید_سلیمانی چه فکر میکنند؟👆 او یک استراتژیست بانفوذ بود که بلد بود چگونه #شیعیان را برای جنگ با #اسرائیل آماده کند رابطه او و دیگر #فرمانده های شیعی با هم مثل #برادر است. هم در فکر و هم در عمل با هم مثل برادر رفتار میکنند خوب فهمیدید.. ما با همین دلهای پاک مان با همین #عاطفی بودنمان، شما سنگدلهای جنایتکار و آدمکش را نابود خواهیم کرد به اذن خدا #גזעני #הנאצים #אנושיות #פלשתינה #אמת #מצחיק #צבא #ישראל #ישראל #שחקנית #Palestine #Israel #FreePlaestine #BDS #Israeli #Zionaism #Human 🔸 https://eitaa.com/Modeut40 🔹 https://www.instagram.com/Modeut40/ 👉 @modeut40 🚩 🆔 @Kavoshmedia
هدایت شده از کانال روشنگری‌🇵🇸
🔴یک نوشته: دیدید در برابر زانو زد! خانه خدا را بستند، نمازش را تعطیل کردند، شان دیگر نمیداد! پاسخ👆 ✅1. چه کسی به این زندیق (خدانشناس) گفته که ضریح شفا میدهد؟! شفا میدهند. نه طلا و نقره!! ✅ 2. اعتقاد این است: ، قوانینی دارد: قوانین مادی+قوانین معنوی هیچیک قابل انکار نیست. کسی که یکی را انکار کند، در است 👉 @roshangarii 🚩
شبهه ای که زیاد در حال مانوره. بی بی سی هم درش می دمد. لطفا جوابشو منتشرکنید 👆
هدایت شده از  محمد عبدالهی
برنامه های تلویزیونی مثل دورهمی و پنج ستاره با جمعیت بالای صد نفر، با رعایت تمهیدات بهداشتی پیشگیری از برگزار می شود؛ چون در این روزهای سخت مردم باید در خانه سرگرم شوند. اما جانشان عزیز است؛ باید در خانه بمانند تا مبادا مریض شوند. امور ملت هم لابد مهم نیست! https://twitter.com/AbdollahyM ☑️ @abdollahy_moh
هدایت شده از  محمد عبدالهی
رئیس جمهوری داریم که همیشه از کمبود اختیارات می نالد؛ ولی وسط بحران عرصه را خالی کرده و پس از سه هفته که علی رغم مجاهدت وزارت بهداشت و کادر درمان، ناهماهنگی ها غوغا می کند، باید پای درخواست رئیس مجلس و دستور رهبری از خانه بیرون بیاید و به وظیفه اش در مدیریت بحران بپردازد! https://twitter.com/AbdollahyM ☑️ @abdollahy_moh
🔴 پیام سرگشاده کارمند اورژانس از در بیمارستان! ◽️ ...وقتی بمب خبری گسترش شدید در قم منفجر شد، خانواده، دوستان و نزدیکان، همه واکنش نشان دادند و نگران حال من شدند. خیلی ها بهم گفتن جانت مهمتر است از شغلت! و میخواستند که ترک پست کنم! از بس نگرانم بودند یادشان رفت که من نه تنها منبع درآمد و امرار معاش خانواده‌ام، دریافتی از این شغل درمانی است، بلکه متعهد هستم به حضور! ◽️ اما در این روزها افرادی رو دیدم، که بدون نصب اتیکت و نام و نشان، بدون هیچ تظاهر و و منت، کار و خانواده خودرا ترک کردند... اما بجای گریز از مهلکه و پناه بردن به فضای امن تر، به خط مقدم درگیری با بیماری کرونای بیمارستان‌های سانتر کرونا آمدند... هرکاری که از دستشان برمی‌آمد، از جابجایی بیماران کرونایی در تخت...😥 تا بردن آنان برای انجام تصویربرداری ها و سی تی اسکن ها و جابجایی نمونه های آزمایشگاهی...😳 تا گندزدایی تخت ها و فضا عمومی اتاق ها و تهیه ویلچر و جابجایی بیماران و کمک به حراست و انتظامات بیمارستان و کمک به خدمات و دستگیری از بیماران نیازمند کرونایی و ایجاد ارتباط بین خانواده های نگران خارج از بخش قرنطینه بابیمار...( چون حضور همراه کنار بیمار ممنوع شده بود) تا رساندن وسایل و لوازم مورد نیاز برای بیماران در فضای قرنطینه...😊 ◽️ این که همگی های های علمیه قم بودند، گاه که بیماران متوجه می شدند اینها که درسکوت و آرامش و با محبت، فقط دارند خدمت میکنند؛ کمک ، نیروی خدماتی یا همراه بیمار.. نیستند بلکه طلبه هستند، دست به دعا بر می‌داشتند... ◽️ دلداری این ، هم به بیمار وهم به خانواده ها، واقعا تاثیر شگرفی در اون لحظه بحرانی داشت. ◽️ بدور از همه تملق‌ها و اغراق‌ها، اصلا قصد چاپلوسی ندارم، اما در خدمت دکتر عاملی -متخصص طب اورژانس- بودم که میگفت درسهای زیادی از این عزیزان گرفتم، چقدر بی منت، رو به تصویر کشیدند.🌸 ◽️ حاضرم قسم بخورم که مواردی از خدمتگزاری این عزیزان شاهدبودم که اگر کسی جایی برایم تعریف میکرد که گروهی ، اینچنین فداکاری میکردند، شاید تمام و کمال، حرفش را باورنمیکردم! ◽️ این دوستان که اکثرا" متاهل و صاحب فرزند هستند، شب تا صبح را بدون استراحت، در کنار کرونایی سپری کردند. ◽️ آقای بشارتی -از کارشناسان اتاق عمل- میگفت اینقدر از آخوندها برایم بدگفته‌اند و در ذهنم تصویر بدی ازشون ساخته شده که وقتی این افراد که حتی از نصب اتیکت و انداختن عکس هم خودداری میکردن را دیدم، به شدت حیرت کردم و تصویری از نهایت سادگی و یک طلبه در ذهنم نقش بست. ◽️ کاش این احساس وظیفه و خدمت رسانی در دیگر اقشار هم به همین اندازه تقویت میشد. ◽️ زیرا مطمئن هستم این حس و حال از روی جوگیری و یا تظاهر، بوجود نیامده بلکه حاصل فرهنگ حوزوی و کار فرهنگی عزیزانی در آن محیط معنوی بوده است. ◽️ من بعنوان یکی از عوامل کادر درمان، از گروه جهادی جوان و امدادگران که در این ایام کنار ما هستند کمال تشکر رو دارم و بهشون دستمریزاد میگم. ✍️ حمیدشیرانی از بیمارستان شهید بهشتی قم 👉 @roshangarii 🚩