eitaa logo
کانال روشنگری‌🇵🇸
18.7هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
15.8هزار ویدیو
73 فایل
🔶پاسخ شبهات(اعتقادی-تاریخی-سیاسی) 🔶تحلیلهای ضروری روز 🔶روشنگرانه ها پیج انگلیسی: @Enlightenment40 عربی: @altanwir40 عبری: @modeut40 اینستا instagram.com/roshangarii5 سروش Sapp.ir/roshangarii توییتر twitter.com/tanvire12 نظرات: @Smkomail کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 ما زن‌ها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشته بود که از وحشت اسارت به دست همه تن و بدن‌مان می‌لرزید. اما عمو اجازه تسلیم شدن نمی‌داد که به سمت کمد دیواری اتاق رفت، تمام رخت‌خواب‌ها را بیرون ریخت و با آخرین رمقی که به گلویش مانده بود، صدایمان کرد :«بیاید برید تو کمد!» 💠 چهارچوب فلزی پنجره‌های خانه مدام از موج می‌لرزید و ما مسیر آشپزخانه تا اتاق را دویدیم و پشت سر هم در کمد پنهان شدیم. آخرین نفر زن‌عمو داخل کمد شد و عمو با آرامشی ساختگی بهانه آورد :«اینجا ترکش‌های انفجار بهتون نمی‌خوره!» 💠 اما من می‌دانستم این کمد آخرین عمو برای پنهان کردن ما دخترها از چشم داعش است که نگاه نگران حیدر مقابل چشمانم جان گرفت و تپش‌های قلب را در قفسه سینه‌ام احساس کردم. من به حیدر قول داده بودم حتی اگر داعش شهر را اشغال کرد مقاوم باشم و حرف از مرگ نزنم، اما مگر می‌شد؟ 💠 عمو همانجا مقابل در کمد نشست و دیدم چوب بلندی را کنار دستش روی زمین گذاشت تا اگر پای داعش به خانه رسید از ما کند. دلواپسی زن‌عمو هم از دریای دلشوره عمو آب می‌خورد که دست ما دخترها را گرفت و مؤمنانه زمزمه کرد :«بیاید دعای بخونیم!» در فشار وحشت و حملات بی‌امان داعشی‌ها، کلمات دعا یادمان نمی‌آمد و با هرآنچه به خاطرمان می‌رسید از (علیهم‌السلام) تمنا می‌کردیم به فریادمان برسند که احساس کردم همه خانه می‌لرزد. 💠 صدای وحشتناکی در آسمان پیچید و انفجارهایی پی در پی نفس‌مان را در سینه حبس کرد. نمی‌فهمیدیم چه خبر شده که عمو بلند شد و با عجله به سمت پنجره‌های اتاق رفت. حلیه صورت ظریف یوسف را به گونه‌اش چسبانده و زیر گوشش آهسته نجوا می‌کرد که عمو به سمت ما چرخید و ناباورانه خبر داد :«جنگنده‌ها شمال شهر رو بمبارون می‌کنن!» 💠 داعش که هواپیما نداشت و نمی‌دانستیم چه کسی به کمک مردم در محاصره آمده است. هر چه بود پس از ۱۶ ساعت بساط آتش‌بازی داعش جمع شد و نتوانست وارد شهر شود که نفس ما بالا آمد و از کمد بیرون آمدیم. تحمل اینهمه ترس و وحشت، جان‌مان را گرفته و باز از همه سخت‌تر گریه‌های یوسف بود. حلیه دیگر با شیره جانش سیرش می‌کرد و من می‌دیدم برادرزاده‌ام چطور دست و پا می‌زند که دوباره دلشوره عباس به جانم افتاد. 💠 با ناامیدی به موبایلم نگاه کردم و دیگر نمی‌دانستم از چه راهی خبری از عباس بگیرم. حلیه هم مثل من نگران عباس بود که یوسف را تکان می‌داد و مظلومانه گریه می‌کرد و خدا به اشک او رحم کرد که عباس از در وارد شد. مثل رؤیا بود؛ حلیه حیرت‌زده نگاهش می‌کرد و من با زبان جام شادی را سر کشیدم که جان گرفتم و از جا پریدم. 💠 ما مثل دور عباس می‌چرخیدیم که از معرکه آتش و خون، خسته و خاکی برگشته و چشم او از داغ حال و روز ما مثل می‌سوخت. یوسف را به سینه‌اش چسباند و می‌دید رنگ حلیه چطور پریده که با صدایی گرفته خبر داد :«قراره دولت با هلی‌کوپتر غذا بفرسته!» و عمو با تعجب پرسید :«حمله هوایی هم کار دولت بود؟» 💠 عباس همانطور که یوسف را می‌بویید، با لحنی مردد پاسخ داد :«نمی‌دونم، از دیشب که حمله رو شروع کردن ما تا صبح کردیم، دیگه تانک‌هاشون پیدا بود که نزدیک شهر می‌شدن.» از تصور حمله‌ای که عباس به چشم دیده بود، دلم لرزید و او با خستگی از این نبرد طولانی ادامه داد :«نزدیک ظهر دیدیم هواپیماها اومدن و تانک‌ها و نفربرهاشون رو بمبارون کردن! فکر کنم خیلی تلفات دادن! بعضی بچه‌ها میگفتن بودن، بعضی‌هام می‌گفتن کار دولته.» و از نگاه دلتنگم فهمیده بود چه دردی در دل دارم که با لبخندی کمرنگ رو به من کرد :«بچه‌ها دارن موتور برق میارن، تا سوخت این موتور برق‌ها تموم نشده می‌تونیم گوشی‌هامون رو شارژ کنیم!» 💠 اتصال برق یعنی خنکای هوا در این گرمای تابستان و شنیدن صدای حیدر که لب‌های خشکم به خنده باز شد. به جوانان شهر، در همه خانه‌ها موتور برق مستقر شد تا هم حرارت هوا را کم کند و هم خط ارتباط‌مان دوباره برقرار شود و همین که موبایلم را روشن کردم، ۱۷ تماس بی‌پاسخ حیدر و آخرین پیامش رسید :«نرجس دارم دیوونه میشم! توروخدا جواب بده!» 💠 از اینکه حیدرم اینهمه عذاب کشیده بود، کاسه چشمم لرزید و اشکم چکید. بلافاصله تماس گرفتم و صدایش را که شنیدم، دلم برای بودنش بیشتر تنگ شد. نمی‌دانست از اینکه صدایم را می‌شنود خوشحال باشد یا بابت اینهمه ساعت بی‌خبری توبیخم کند که سرم فریاد کشید :«تو که منو کشتی دختر!»... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe
‏یه گروه تو کشورمون هستند که؛ خالصانه کارمیکنند؛ عاشقانه میکنند؛ مغضوبانه قضاوت میشوند؛ ظالمانه محکوم میشوند؛ ولی همیشه در همه سختی ها هستند و ممنونیم از این بودنشان مبارک 🌹🌹🇮🇷 👉 @roshangarii 🚩
در جنگ تحمیلی، بیش از 10 هزار تن از مردم ایران در بمباران شهرها به شهادت رسیدند. این همه شهید بخاطر نداشتن قدرت موشکی. رحمت خدا بر شهید که از تا و ماهواره بر و قدرت فضایی، ایران مدیون اوست. سلام خدا بر همه رهروان او. ☑️ @abdollahy_moh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 کارشناس مدعو در دفاع از سیاست منطقه‌ای ایران: ⏺ ادعای مضحکی است که توقع داشته باشید وقتی 60 پایگاه نظامی و دور ایران را گرفته اند، ایران هیچ کاری نکنه و در خانه‌اش بماند و منتظر باشد که خانه بر سرش خراب شود. 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ افغانستان، قندهار 2020.10.08 . انتقال تجهیزات نظامی آمریکایی به طرف پاکستان! . (بعد از 19 سال جنگ، که آخرش به مذاکرات صلح ختم شد،درحالی که 55% افغانستان دست طالبانه،ترامپ گفته تا کریسمس همه نظامیهای آمریکایی باید برگردونده بشن. بی آبرویی از این بزرگتر برای آمریکا سراغ ندارم.) ⭕️ کیا یادشونه 19 سال پیش که آمریکا به افغانستان حمله کرد یه عده خودباخته در داخل میگفتن بزودی انقدر اونجا آباد میشه که ما ایرانیا حسرتش رو میخوریم...!؟ جز جنگ، تجاوز، ویرانی و چندین برابر شدن تولیدات مواد مخدر چیزی برای افغان ها نبردن آخرم زندانیای طالبان رو آزاد کردن و بیشتر خاک کشور هم دادن دستشون و رفتن... 👉 @roshangarii 🚩
🔴 سالی که احتمال حمله به ایران میرفت، امیرکبیر یک مهندس اتریشی را استخدام کرد تا برای ایران توپ جنگی بسازد. اما فلز مورد نیاز موجود نبود و راه واردات هم به علت تحریم مثل امروز بسته بود. امیرکبیر فراخوان عمومی به مردم داد که مردم دیگ های اضافه خود را بیاورید برای ساخت توپ و دفاع از میهن. نفوذی های انگلیس در شهر و «روزنامه‌ها» که تازه راه افتاده بود بین مردم شایعه کردند که میرزا تقی خان می‌خواهد ظرف غذای شما را بگیرد و جنگ راه بیاندازد! او جنگ طلب است! طرح امیرکبیر شکست خورد. و چند وقت بعد انگلیس به ایران حمله کرد. جزیره خارک را اشغال کرد و افغانستان تحت فشار از ایران جدا شد و آغازی بود بر دوره قحطی و آبله اواخر قاجار که ۱۰میلیون ایرانی جان دادند. آری. مردمی که دیگ‌های خود برای بازدارندگی از جنگ ندادند، هم جنگ سراغشان آمد هم گرسنه ماندند هم خاک شان رفت. تاریخ تکرار میشود، امروز همان تفکر میگوید موشک برای ما آب و نان نمی‌شود و انرژی هسته ای میخواهیم چکار؟! و جالب آنکه برای امیرکبیر بزرگداشت هم میگیرند! -•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• کانال روشنگری را به دوستان خود معرفی کنید👇👇 🌹 روشنگری = گسترش آگاهی 🌹 👉 eitaa.com/roshangarii 🚩
هدایت شده از کتاب شایعات
37.mp3
7.22M
🔴 شایعه 37: انقلاب نتیجه ناآگاهی بود، جنگ نتیجه انقلاب بود، عقب ماندگی نتیجه جنگ، تحریم و. ✅ پاسخ: از کتاب شایعات رایج فضای مجازی 👆 به همراه مستندات 🔰 انقلاب نتیجه و ایمان و استقامت مردم بود. آگاهی از قانونی که شاه ایران را با سگ آمریکایی همسنگ کرده بود. آگاهی از وابستگی کشور به ۶۰ هزار مستشار آمریکایی آگاهی از وضع شاهانی که با کودتا و زور آمدند نه با انتخابات و گل و صلوات 🔰 ما جنگ نکردیم که برایش جواب پس بدهیم. ما کردیم. جنگ، تحریم و همه دشمنی ها تاوان استقلال ما بود، تاوان اینکه خواستیم خودمان باشیم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• 🔶 کتاب را میتوانید مستقیم از نشر معارف تهیه بفرمایید👇 https://nashremaaref.ir/product/441389/ 🔶 کتاب صوتی رایگان در این کانال 👇 📘 @ketab_shayeat 📘