eitaa logo
کانال روشنگری‌🇵🇸
19.3هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
13.5هزار ویدیو
71 فایل
🔶پاسخ شبهات(اعتقادی-تاریخی-سیاسی) 🔶تحلیلهای ضروری روز 🔶روشنگرانه ها پیج انگلیسی: @Enlightenment40 عربی: @altanwir40 عبری: @modeut40 اینستا instagram.com/roshangarii5 سروش Sapp.ir/roshangarii توییتر twitter.com/tanvire12 نظرات: @Smkomail کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
⛔️ در #مذاکره و روابط با #آمریکا تا کجا باید عقب برویم؟! 👆 #قرآن #برجام #هسته_ای #موشکی #دین #ناموس #فرهنگ #عقیده #اسلام #توحید #یهود #نصاری #شرک #شیطان 👉 @roshangarii 🌹
🔵 تذکر لسانی، وظیفه همگانی! 😜😄 #همايون_شجريان منتظر جماعت #فحاش_مجازی باش.. #حجاب #تذکر #بیحجاب #کنسرت #آلبوم #شجریان #غیرت #حیا #ناموس #فیک #گشت_ارشاد #زامبی #ایرانی #ناموس_ایرانی #ایران_من #موسیقی #مسلمان 👉 @roshangarii 🌹
🔶 کاش همه #دختران و #زنان و #مردان سرزمین مان این قاعده ساده را خوب می فهمیدند.. ✅ #احترام به تو یعنی: #تن تو ابزار #تحریک و #لذت دیگران نشود.. ✅ احترام به تو یعنی: تن تو فقط باید ابزار #لذت #همسر تو باشد و بس.. #حجاب #انقلاب #اسلام #پهلوی #رقص #هوس #خیابانی #زن_خیابان #مرد_خیابان #هرزه #علینژاد #شرع #زن #مرد #دختر #پسر #حیا #نجابت #ناموس #ایران 👉 @roshangarii 🌹
🔵 #مدیریت_انقلابی ❌ 🔴 #مدیریت_لیبرالی #قالیباف #اصلاحات #خاتمی #لیست_امید #لیست_پوکید #زیباسازی #حجاب #چادر #شهرداری #تهران #شورای_شهر #محسن_هاشمی #بیعرضه #بیغیرت #زن #جنسیت_زدگی #زن_ابزاری #مشکی #سیاه #اصلاحطلب #فاسد #ناموس 👉 @roshangarii 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینو بفرستید برای آن #علینژاد ها و #سلیطه های بهایی ارباب و پیرو او که ببینند چجوری #مردان با #غیرت سرزمین ما روی #حجاب #ناموس #ایرانی حساسند .. تا پای جان.. . واقعا دم و شرف چنین دلیر مردانی گرم.. زنده باد مردان اصیل و نجیب زاده کشورم ایرانم.. #ایران #اهواز #سرباز #خواهر #محمدطه #طه_اقدامی #حمله_تروریستی_اهواز 👉 @roshangarii 🌹
🔴 #قاتل #طلبه_همدانی که میگن بخاطر فتوای جعلی#صیغه، #غیرتی شده بوده! سوابق #تجاوز به عنف و #آدم_ربایی داشته 😐 موندم اینایی که دم از #غیرت میزنن چرا در برابر #بیحجابی و تشویق امثال #مسیح_علینژاد برای لخت کردن #دختران پاک #ایران غیرتی نمیشن.. #ناموس خودشونم آرایش کرده به مردای خیابون نشون میدن؟😕 #مصطفی_قاسمی #بهروز_حاجیلو #قاتل #شهید_همدانی #شهید # #شهید_قاسمی #حجاب #پاکی #تخریب_مقاومت #حشدالشعبی #شایعه #مهناز_افشار #محاکمه_مهناز_افشار #سلبریتی #بازیگران #جهاد_نکاح #وهابی 👉 @roshangarii 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹شعر یک نسل جدید ایران.. خطاب به : من فریاد یه نسل سوخته من نسلی که تن با وصله دوخته من از خط امام تا همت ها من خون چمران تا روشن ها امثال من زیاد تو مملکت.. تو از کمتری پی افسانه شدن نگرد... چون فاحشه تن فروخت... تو خاکتو...تا تیغ حزب الله گلوتو نزده ساکت شو... از ترس نیست رپم...حتاکی به اعتقادم شده... یه خود فروخته باعث دلخوری (س) شده ما خون دادیم خاکمون جون گرفت... این خاک واسه بقا عزیز خونواده هارو گرفت... امثال تو واسه شهرت ناموسم میدین... اینجا ایران به خاکش میگیم... اینجا هر روز مادرا تختی میزان... اینجا خا‌ک نمیفروشن آسایش و بعد از سختی میخوان... تقدیم به که جوونیم به فدای این بانوی دوعالم... شعر :سیناآبگون @sinaabgoun 👉 @roshangarii 🌹
🔵 تصویری از #نگاه ها به #ایوانکا_ترامپ در حاشیه G20 که در فضای مجازی درحال چرخیدن است.. 💢 نکته جالب اینکه: در تمام کشورهای این #مردان #گرسنه، #حجاب آزاد است.. آیا بشر روزی با عقل خود خواهد فهمید که #زن تنها با حجاب و مرد با چشم فرو بستن میتواند شخصیت #انسانی خود را حفظ کند و از نگاه #ابزاری دیگران در امان بماند؟ #آزادی #شهوت #غیراخلاقی #ناموس #غیرت #ارضای_چشمی #لذت #لذت_چشمی #آمریکا #ترامپ #TRUMP #Hijab 👉 @roshangarii 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دیدن این فیلم برای فریب خوردگانی که در روزهای اخیر دل #ترامپ را شاد کردند، ضروری است. 🚩 روایت #شهید_سلیمانی از جنایت های عجیب #داعش در #عراق و #سوریه.. من دیدم کودکی را در همین #دیاله سر بریدند.. روی آتش پختند و لای پلو گذاشتند و برای مادرش فرستادند.. 😭 دو هزار #زن جوان #ایزدی را بین خودشان فروختند و دست به دست کردند.. از #طفل سوال میکردند سرت را ببریم یا با تیر تو را بکشیم.. 💚سلام خدا بر روح پاک #شهید #سردار_سلیمانی.. نماد #غیرت و عزت #ایران و #اسلام.. سلام بر تو ای #قهرمان #انسانیت #آمریکا #مرگ_بر_آمریکا #داعشی #ناموس #زنان #کودک #امنیت #هواپیمای_مسافربری #آمریکا #بازیگران #سلبریتی ☑️ @abdollahy_moh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹🔞 اگه یه آب به آسیاب دشمن می‌ریزه، اگه یه با دشمن هم‌نوا می‌شه، اگه یه چوب حراج به عرض و این مملکت می‌زنه، باید مثل سگ بیرون‌ش کرد. تعارف کنیم از این برو؟! 👉 @roshangarii 🚩
✍️ 💠 نزدیک شدنش را از پشت سر به وضوح حس می‌کردم که نفسم در سینه بند آمد و فقط زیر لب می‌گفتم تا نجاتم دهد. با هر نفسی که با وحشت از سینه‌ام بیرون می‌آمد (علیه‌السلام) را صدا می‌زدم و دیگر می‌خواستم جیغ بزنم که با دستان نجاتم داد! 💠 به‌خدا امداد امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بود که از حنجره حیدر سربرآورد! آوای مردانه و محکم حیدر بود که در این لحظات سخت تنهایی، پناهم داد :«چیکار داری اینجا؟» از طنین صدایش، چرخیدم و دیدم عدنان زودتر از من، رو به حیدر چرخیده و میخکوب حضورش تنها نگاهش می‌کند. حیدر با چشمانی که از عصبانیت سرخ و درشت‌تر از همیشه شده بود، دوباره بازخواستش کرد :«بهت میگم اینجا چیکار داری؟؟؟» 💠 تنها حضور پسرعموی مهربانم که از کودکی همچون برادر بزرگترم همیشه حمایتم می‌کرد، می‌توانست دلم را اینطور قرص کند که دیگر نفسم بالا آمد و حالا نوبت عدنان بود که به لکنت بیفتد :«اومده بودم حاجی رو ببینم!» حیدر قدمی به سمتش آمد، از بلندی قد هر دو مثل هم بودند، اما قامت چهارشانه حیدر طوری مقابلش را گرفته بود که اینبار راه گریز او بسته شد و خوبی بابت بستن راه من بود! 💠 از کنار عدنان با نگرانی نگاهم کرد و دیدن چشمان معصوم و وحشتزده‌ام کافی بود تا حُکمش را اجرا کند که با کف دست به سینه عدنان کوبید و فریاد کشید :«همنیجا مثِ سگ می‌کُشمت!!!» ضرب دستش به‌ حّدی بود که عدنان قدمی عقب پرت شد. صورت سبزه‌اش از ترس و عصبانیت کبود شد و راه فراری نداشت که ذلیلانه دست به دامان حیدر شد :«ما با شما یه عمر معامله کردیم! حالا چرا مهمون‌کُشی می‌کنی؟؟؟» 💠 حیدر با هر دو دستش، یقه پیراهن عربی عدنان را گرفت و طوری کشید که من خط فشار یقه لباس را از پشت می‌دیدم که انگار گردنش را می‌بُرید و همزمان بر سرش فریاد زد :«بی‌غیرت! تو مهمونی یا دزد ؟؟؟» از آتش غیرت و غضبی که به جان پسرعمویم افتاده و نزدیک بود کاری دستش بدهد، ترسیده بودم که با دلواپسی صدایش زدم :«حیدر تو رو خدا!» و نمی‌دانستم همین نگرانی خواهرانه‌، بهانه به دست آن حرامی می‌دهد که با دستان لاغر و استخوانی‌اش به دستان حیدر چنگ زد و پای مرا وسط کشید :«ما فقط داشتیم با هم حرف می‌زدیم!» 💠 نگاه حیدر به سمت چشمانم چرخید و من شهادت دادم :«دروغ میگه پسرعمو! اون دست از سرم برنمی‌داشت...» و اجازه نداد حرفم تمام شود که فریاد بعدی را سر من کشید :«برو تو خونه!» اگر بگویم حیدر تا آن روز اینطور سرم فریاد نکشیده بود، دروغ نگفته‌ام که همه ترس و وحشتم شبیه بغضی مظلومانه در گلویم ته‌نشین شد و ساکت شدم. مبهوت پسرعموی مهربانم که بی‌رحمانه تنبیهم کرده بود، لحظاتی نگاهش کردم تا لحظه‌ای که روی چشمانم را پرده‌ای از اشک گرفت. دیگر تصویر صورت زیبایش پیش چشمانم محو شد که سرم را پایین انداختم، با قدم‌هایی کُند و کوتاه از کنارشان رد شدم و به سمت ساختمان رفتم. 💠 احساس می‌کردم دلم زیر و رو شده است؛ وحشت رفتار زشت و زننده عدنان که هنوز به جانم مانده بود و از آن سخت‌تر، که در چشمان حیدر پیدا شد و فرصت نداد از خودم دفاع کنم. حیدر بزرگترین فرزند عمو بود و تکیه‌گاهی محکم برای همه خانواده، اما حالا احساس می‌کردم این تکیه‌گاه زیر پایم لرزیده و دیگر به این خواهر کوچکترش اعتماد ندارد. 💠 چند روزی حال دل من همین بود، وحشتزده از نامردی که می‌خواست آزارم دهد و دلشکسته از مردی که باورم نکرد! انگار حال دل حیدر هم بهتر از من نبود که همچون من از روبرو شدن‌مان فراری بود و هر بار سر سفره که همه دور هم جمع می‌شدیم، نگاهش را از چشمانم می‌گرفت و دل من بیشتر می‌شکست. انگار فراموشش هم نمی‌شد که هر بار با هم روبرو می‌شدیم، گونه‌هایش بیشتر گل انداخته و نگاهش را بیشتر پنهان می‌کرد. من به کسی چیزی نگفتم و می‌دانستم او هم حرفی نزده که عمو هرازگاهی سراغ عدنان و حساب ابوسیف را می‌گرفت و حیدر به روی خودش نمی‌آورد از او چه دیده و با چه وضعی از خانه بیرونش کرده است. 💠 شب چهارمی بود که با این وضعیت دور یک سفره روی ایوان می‌نشستیم، من دیگر حتی در قلبم با او قهر کرده بودم که اصلا نگاهش نمی‌کردم و دست خودم نبود که دلم از همچنان می‌سوخت. شام تقریباً تمام شده بود که حیدر از پشت پرده سکوت همه این شب‌ها بیرون آمد و رو به عمو کرد :«بابا! عدنان دیگه اینجا نمیاد.» شنیدن نام عدنان، قلبم را به دیوار سینه‌ام کوبید و بی‌اختیار سرم را بالا آورد. حیدر مستقیم به عمو نگاه می‌کرد و طوری مصمم حرف زد که فاتحه را خواندم. ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و می‌خواست قصه را فاش کند... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe
✍️ 💠 گریه یوسف را از پشت سر می‌شنیدم و می‌دیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشک‌هایش می‌کند که مستقیم نگاهش کردم و بی‌پرده پرسیدم :«چی شده؟» از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچه‌ها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوش‌خیالی می‌تواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش شده!» 💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو .» از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زن‌عمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم. 💠 دیگر نمی‌شنیدم رزمنده از حال عباس چه می‌گوید و زن‌عمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه می‌دویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدم‌هایم رمقی مانده بود نه به قلبم. دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس می‌کردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم. 💠 تخت‌های حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. به‌قدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر به رگ‌هایش نمانده است. چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده می‌شد و بالای سرش از افتادم. 💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمی‌زد. رگ‌هایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، عباس من شده است. زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این به چشمم نمی‌آمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود. 💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی به‌قدری روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد. شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه می‌دیدم نگاهم نمی‌شد. 💠 دلم می‌خواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع می‌کردم و زیر لب التماسش می‌کردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند. با همین چشم‌های به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود. 💠 با هر دو دستم به صورتش دست می‌کشیدم و نمی‌خواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس می‌زدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!» دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس می‌دونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، کردن، الان نمیدونم زنده‌اس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم می‌خواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت می‌کشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق می‌کنم!» 💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره برای کشتن دل من کافی بود. اجازه نمی‌داد نغمه ناله‌هایم را بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار می‌دادم و بی‌صدا ضجه می‌زدم. 💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث می‌شد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در جا شده‌ام که ناله مردی سرم را بلند کرد. عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی دست روی سینه گرفته و قدم‌هایش را دنبال خودش می‌کشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر ناله‌ای برایش نمانده بود که با نفس‌هایی بریده نجوا می‌کرد. 💠 نمی‌شنیدم چه می‌گوید اما می‌دیدم با هر کلمه رنگ از صورتش می‌پَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد. پیکر پاره‌ پاره عباس، عمو که از درد به خودش می‌پیچید و درمانگاهی که جز پرستارانش وسیله‌ای برای مداوا نداشت. 💠 بیش از دو ماه درد و مراقبت از در برابر و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود. هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی می‌خواستند احیایش کنند، پَرپَر می‌زدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت کشیدن جان داد... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe
🔶 یعنی یک مرد جان خود را میدهد تا دخترش و دختران یک ملت عفیف بمانند.. سلام خدا بر شهدا خصوصا شهدای مدافع حرم که جنگیدند و جان دادند تا دست حرامیان به ناموس مسلمانان و حتی مسیحیان نرسد.. 👉 @roshangarii 🚩
شهید امر به معروف ... شهید دفاع از ناموس .. شهید حقوق زن نفرین بر آنان که برای قاتلان و جنایتکاران آبغوره میگیرند و حالا در برابر شهید تو زبان به کام گرفته اند.. 🚩 👉 @roshangarii 🚩
🔺 گفت چرا این خون فقط به خانمها حساسه! به دزدیا حساس نیست؟! گفتم: میدونی چرا؟ چون آدما فقط برای و حاضرن از جون شیرین بگذرن.. البته که شهدا از دزدا و خائن ها و بی کفایت ها هم نمیگذرن.. _____ روشنگری = گسترش آگاهی 👇👇 👉 https://eitaa.com/joinchat/1244856320Ccc8cd009b9 🚩
🔶 به خودتون احترام بگذارید پدر و مادر عزیز .. رقصیدن با آهنگ یه حیوون معتاد، اسمش شادی نیست.. اسمش بی شخصیتی و بی شرفیه •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• روشنگری = گسترش آگاهی 👇👇 👉 https://eitaa.com/joinchat/1244856320Ccc8cd009b9 🚩
اونایی بودن هشتگ میزدن نیست، حالا بعد از قتل یک زن توسط شوهرش هشتگ میزنن ! خدا شفا بده.. خیلی سخته فرق ناموس دوستی و شرف و غیرت و حفاظت از زن در برابر بیگانه، رو با خشونت و وحشی گری بفهمن؟! احتمالا دفعه سوم هشتگ میزنن چون و هستم، زنم تقدیم بقیه بی ناموسها.. خروس از شماها عاقلتر و باشرفتره. 😐 👉 @roshangarii 🚩
اگه یادتون باشه ❌اولش میگفتند: آدم باید دلش پاک باشه، بی حجابها را نکنید!! 😶🤫 ❌بعد گفتند: دگرباشهای جنسی مریضن! مریضیه! انحراف جنسی نیست. (الان دارن تو امریکا میگن بچه بازی و تجاوز هم مریضیه! ورژن جدیدش) ❌ بعد گفتند: .. ببین چقدر سگ ملوسه! 🐶باوفااااس! کی گفته نجسه اصلا!! از تنهایی و افسردگی درتون میاره (روانشناسهای قلابی و ) سگبازها را قضاوت نکنید! مهربونن! حیوان دوستن! اصلا حیوان دوستی یعنی سگ دوستی فقط!!!🙁 ❌بعد گفتند: بخور! حق مردم را نخور! خدا مجلس شراب رو بیش از مجلس دعا دوست داره!! والا!! (آخوندهای انگلیسی مثل و هم اومدن وسط و ظاهر شرعی دادن بهش)! (نگفتن حالا کی گفته هر کی شراب بخوره، حق مردمو نمیخوره؟!)😏 ❌بعد یه زد زنشو کشت، بهانه کردند هشتگ زدند: ! من بی غیرتم! من ناموس کسی نیستم و اینا!! انگار نه انگار تو امریکا که همه بی غیرتن، سالی 800 زن رو شوهرشون با اسلحه میکشه! انگار نه انگار که اصلا یعنی حفظ ! نه کشتن ناموس!💍 ❌حالا هم راه افتادند که «بچه عشق» و «ازدواج بدون صیغه» رو بهش نگیم ! حرامزاده ها را قضاوت نکنید.. 😳😐 کسی هم نمیگه این چه است که حتی تا یه توک پا محضر رفتن، احساس نداره!🧐 ✅شاید اولش فکر کنید ها و اکانتهایی که این پستها رو میذارن، میخوان شرابخوری یا همجنسبازی یا سگبازی یا هرزگی خودشون و خواهر و مادرشونو توجیه کنند.. یه عقده ای چیزی دارن.. 🔴 اما حقیقت اینه که این «کلمات زهرآگین با ماسک عشق و مهربانی و قضاوت نکن و..» همگی تکه پازل های طرح نابودی هویت ایرانی اسلامی است که دستورکارش از سفارت و میاد 🇬🇧🇺🇸 و مثل یه زنجیره پخشش میکنن💥 و ذهن ها را مسموم میکنن.. تو این پروژه باید همه ها و های شیطانی قبحش شکسته بشه، هویت اسلامی و ایرانی ما شکسته بشه.. تا ایران هم برده بشه.. تا ایران هم بره زیر پرچم اردوگاه شیطان.. 🔵هشیار باشیم و هشیار سازیم.. نگذاریم هویت و فرهنگ اصیل مون رو بدزدن.. نگذاریم مهمترین میراث پدران مونو بدزدن. نگذاریم رمز قدرت و ایستادگی مونو بشکنن. اینجا آندلس نیست. اینجا هند نیست. اینجا تاجیکستان و ترکمنستان نیست که حالا به جایی رسیدن که گذاشتن اسم مسلمان بر نوزاد را جرم کردند! اینجا کشور است. اینجا کشور امام رضاست.. اینجا است. •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• کپی کن روشنگری = گسترش آگاهی 👇👇 👉 https://eitaa.com/joinchat/1244856320Ccc8cd009b9 🚩
فردای آزادی‌شون... را دیدین یا بیشتر نشون بدن ذات پلیدشونو؟ 👆 اینها اگر دستشون برسه هزاران بدتر از داعش و بیرحمتر از صدام اند.. کسانیکه نه میشناسن، نه ، نه ، نه ... قراره با چه مایه ای رفتار کنند.. جز توحش و وحشت👆 •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• کپی کن روشنگری = گسترش آگاهی 👇👇 👉 https://eitaa.com/joinchat/1244856320Ccc8cd009b9 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تجمع خودجوش مردم در برخی شهرها (کرمان، مشهد، قم و....) علیه آشوبگران و دیوثان ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند سلام بر مردان غیرتمند ایران.. سلام بر آنان که برایشان مقدس است.. و بنده هستند، نه دشمن 👉 @roshangarii 🚩
همون جوون باغیرتی که بهش می گفتین «هیز تویی هرزه تویی... » جونشو داد تا ناموس شما رو از چنگال لاشخورای هرزه بکشه بیرون! •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• کپی کن = گسترش آگاهی 👇👇 👉 @Roshangarii 🚩