هدایت شده از داستانهای ممنوعه (رمانهای جبهه مقاومت)
✍️ شبی در سوریه، من بودم و بانوی اهل سنت...
#قسمت_دوم
💠 در برابر حالت مظلوم و وحشت زده اش نمی دانستم چه کنم و همان اندک اندوخته زبان عربی هم از یادم رفته بود که فقط توانستم اسلحه ام را پایین بیاورم تا کمتر بترسد و با دست چپم چراغ قوه را از میان دو لبم برداشتم بلکه به کلامی آرامَش کنم، ولی تنهایی و تاریکی این خرابه و ترس از تروریست ها امانش را بریده بود که خم شده و با هر دو دست به زمین خاکی خانه چنگ می زد و هر چه به انگشتان لرزانش می رسید به سمتم پرتاب می کرد و پشت سر هم جیغ می کشید: «حرومزاده تروریست! از خونه من برو بیرون!»
لباس ارتش سوریه به تنم نبود تا قلبش قدری قرار بگیرد، نمی توانستم به خوبی عربی صحبت کنم تا مجابش کنم که من تروریست نیستم و می دیدم با هر قدمی که به سمتش می روم، تمام تن و بدنش به لرزه می افتد که چراغ قوه را مستقیم رو به سمت صورتم گرفتم تا چهره ام را ببیند و بفهمد هیچ شباهتی به تروریست های تکفیری ندارم و فریاد کشیدم: «من شیعه ام!»
دوباره چراغ قوه را به سمتش گرفتم، چهره استخوانی اش از ترس زرد شده و چشمان گود رفته اش از اشک پُر شده بود و می دیدم هنوز هم از هیبت نظامی ام می ترسد که با کلماتی دست و پا شکسته شروع کردم: «نترس! من تروریست نیستم! از نیروهای ایرانی هستم! برای کمک به شما اومدم!»
کلماتم هر چند به لهجه محلی ادا نمی شد و فهمش برای او چندان ساده نبود، اما ظاهراً باور کرده بود قصد آزارش را ندارم که مقاومت مظلومانه اش شکست و همانجا پای دیوار به زمین افتاد.
پیراهن بلند مشکی اش غرق خاک بود و از صورت در هم تکیده اش پیدا بود که در این چند روز، از ترس تجاوز تروریست ها به جانش، در غربتکده این خرابه پنهان شده و حالا می خواست همه حجم ترس و تنهایی اش را پیش چشمان این مدافع شیعه ضجه بزند که همچنان میان گریه ناله می زد تا بلاخره بقیه بچه ها هم خبر دار شدند و آمدند.
از میان ما، افسر سوری او را شناخت؛ همسر عبدالله بود، مدافع اهل #سنت زینبیه ☘️ که غروب دیروز در دفاع از حرم به شهادت رسید.
سلام خدا به همه مدافعان حرم چه #شیعه و چه #سنی🌹
#پایان
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️ کانال #داستانهای_ممنوعه
@dastanhaye_mamnooe
هدایت شده از داستانهای ممنوعه (رمانهای جبهه مقاومت)
✍️ #نامزد_شهادت
#قسمت_هفتم
💠 نمی دانستم چه بلایی سرش آمده تا داخل دفتر شدم و ردّ #خون را روی زمین دیدم. وقتی مقابلش رسیدم تازه گوشه سمت راست پیشانی و چشمش را دیدم که از خون پر شده و باریکه ای از خون تا روی پیراهن سپیدش جاری بود که وحشتزده صدایش زدم.
تا آن لحظه حضورم را حس نکرده بود که تازه چشمانش را باز کرد و نگاهم کرد، دلخوری نگاهش از پشت پرده خون هم به خوبی پیدا بود! انگار می خواست با همین نگاه خونین به رخم بکشد که جراحت هایی که بر جانش زدم از زخمی که پیشانی اش را شکسته، بیشتر آتشش زده است که اینطور دلشکسته نگاهم می کرد.
💠 هنوز از تب و تاب درگیری با بچه ها، نفس نفس می زد و دیگر حرفی با من نداشت که حتی نگاهش را از چشمانم پس گرفت، دستش را از روی میز برداشت و با قامتی شکسته از دفتر بیرون رفت...
▫️▪️▫️
💠 آن نفس نفس زدن ها، آخرین حرارتی بود که از احساسش در آن سالها به خاطرم مانده بود تا امشب که باز کنار پیکر غرق خونش، نجوای نفس هایش را شنیدم. تمام آن لحظات سخت ده سال پیش، به فاصله یک نفس سختی که با خِس خِس از میان حنجره خونینش بالا می آمد، از دلم گذشت و دوباره جگرم را خون کرد.
انگار من هم جانی به تنم نمانده بود که با چشمانی خیس و خمار از عشقش تنها نگاهش می کردم. چهره اش همیشه زیبا و دیدنی بود، اما در تاریکی این شب و در آخرین لحظه های حضورش در این عالَم، آیینه صورتش زیر حریری از خون طوری می درخشید که دلم نمی آمد لحظه ای از تماشایش دست بردارم.
💠 ده سال پیش بر سر بازی کثیفی که عده از #سیاسیون کشورم با عروسک گردانی ما دانشجوها به راه انداختند، عشقم را از دست دادم و امشب با نقشه شوم دیگری، عشقم را کشتند.
در میان همهمه مردمی که مدام با اورژانس تماس می گرفتند و کسی جرأت نداشت او را به بیمارستان برساند، من سرم را کنار سرش به دیوار نهاده و همچنان حسرت احساس پاکش را می خوردم که از دستم رفت.
💠 مثل دیگران تقلّایی نمی کردم چون کنار شیشه ماشین خودم به قدری با قمه او را زده بودند که می دانستم این نفس های آخرش خواهد بود و همین هم شد. زیرلب زمزمه ای کرد که نفهمیدم و مثل گُلی که از ساقه شکسته باشد، روی زمین افتاد.
اینبار هم او را غریب گیر آوردند و مظلومانه زدند، مثل ده سال پیش در دانشکده، مثل همه #بسیجی ها و بچه مذهبی هایی که ده سال پیش در جریانات #اغتشاشات88 ، غریبانه و مظلومانه #شهید شدند.
💠 آن سال من وقتی به خود آمدم و فهمیدم بازی خورده ام که دیگر دیر شده بود، که دیگر عشقم رهایم کرده بود و امشب هم وقتی او را شناختم که دیگر از نفس افتاده بود. من باز هم دیر فهمیدم، باز هم دیر رسیدم و باز عشق پاکم از میان دستانم پر کشید و رفت...
▫️▪️▫️
💠 حالا بیش از سه ماه از آن شب می گذرد و #انتخابات دیگری در پیش است. در این ده سال گذشته از آشوب های #خرداد88 و در این سه ماه گذشته از اغتشاشات بنزینی #آبان98 ، نمی دانم چند مَهدی مثل مَهدی من به خاک افتادند تا با خون پاک شان، نقش نحس و نجس #خائنین را از دامن کشورم پاک کنند، اما حداقل میدانم که تنها چهل روز از شهادت مردی گذشته که عشق این ملت بود.
فاصله #شهادت مظلومانه مَهدی پیش چشمانم تا داغ رفتن #حاج_قاسم، دو ماه هم نشد و همین مُهر داغ هایی که پی در پی بر پیشانی قلبم نشسته برایم بس است تا دیگر #بازی نخورم.
💠 بگذار بگویند انتخابات #تشریفات است، بگذار مدام با واژه های #جمهوریت و #اسلامیت بازی کنند و به خیال شان #مردم را در برابر #حاکمیت قرار دهند؛ انگار پس از شهادت #سردار، به راستی بیشه را خالی ز شیران دیده اند که دوباره هوایی #فتنه شده اند!
امروز وقتی می بینم #سرلیست انتخاباتی شان #مجید_انصاری همانی است که سال 88 صحنه گردان اغتشاشات بود، وقتی می بینم هنوز از تَکرار #خاتمی خط می گیرند که آن روزها و هنوز ارباب فتنه است، وقتی می بینم همچنان لقلقه زبان #رئیس_جمهور منتخب شان سلام بر خاتمی، حمله به #شورای_نگهبان و سیستم انتخابات کشور و مخالفت صریح با نصّ #رهبری است، چرا باور نکنم که دوباره آتش بیار معرکه ای دیگر شده اند و اگر کار به دست این ها باشد، باز هم باید مَهدی های زیادی را به پای فتنه های شان فدا کنیم تا #ایران باقی بماند؟
💠 هنوز دلم از درد دوری مَهدی در همه این سال ها می سوزد! هنوز از آن شبی که در پهلویم غریبانه جان داد، آتشی به جانم افتاده که آرامش ندارد! به خدا همچنان از داغ فراق حاج قاسم پَرپَر می زنم و از آن روزی که پس از شهادت سردار، #ظریف باز هم حرف از #مذاکره با #آمریکا زد، پیر شدم!
پس به خدا دیگر به این جماعت #رأی نخواهم داد، انگشت من نه از جوهر که از خون شهیدانم سرخ است و این انگشت را جز به نام #نمایندگانی که پاسدار #پایداری ایران باشند، بر برگه رأی نخواهم زد.
#پایان
#انتخابات
#آبان98
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️ کانال #داستانهای_ممنوعه
@dastanhaye_mamnooe
هدایت شده از محمد عبدالهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰کرونا شمارش معکوس شکست #اتحادیه_اروپا که مدعی نمایش بهترین الگوی همگرایی و تحقق فرایند #جهانی_شدن بود را آغاز کرده.
🔰بعد از موفقیت جنبش #برگزیت، حالا ایتالیایی ها که از همسایگانشان و اتحادیه اروپا به خاطر تنها گذاشتنشان در بحران #کرونا به شدت گله مندند، پرچم اتحادیه اروپا را آتش زدند. فرانسوی ها پرچم اتحادیه را از برخی ساختمان ها پایین کشیدند. دولت اسپانیا به خاطر عدم اجماع وزرای اتحادیه اروپا در حمایت مالی از اقتصادهای آسیب دیده از کرونا درباره آینده این اتحادیه هشدار داد.
🔰کشورهای اروپایی در بحران کرونا به جای همگرایی شعار «اول کشور خودم» سر می دهند؛ و این یعنی اتحادیه اروپا به #پایان سلام کن!
#محمد_عبدالهی
☑️ @abdollahy_moh
🔴 #روزه گرفتن از نظر علم #پزشکی
🔸در #شش روز نخست ماه مبارک رمضان:👇
حرارت بدن 5/1 درجه پایین می آید که افرادی که دارای عفونت هستند، عفونت بدن کاهش پیدا می کند.
🔸از روز #ششم ماه مبارک رمضان تا #دهم:👇
عفونت های بدن دفع پیدا می کنند و همچنین کلسیم مازاد از بدن خارج می شود، معده شروع به پاکسازی می کند و مواد زائد را خارج می کند.
🔸از روز #دهم تا #چهاردهم ماه مبارک رمضان:👇
پاکسازی سیستم عصبی و تقویت سیستم عصبی انجام می گیرد.
🔸از روز #چهاردهم تا #بیست_و_یکم ماه مبارک رمضان:👇
پاکسازی عروق و قلب انجام می گیرد. غلظت خون در این روز ها پاکسازی و تخلیه می شود.
🔸از روز #بیست_و_یکم تا #سی_ام ماه مبارک رمضان:👇
تمامی عفونتها و مواد زائد از بدن بیرون می رود.
🔸در #پایان ماه مبارک رمضان:👇
با بدنی سالم و تصفیه شده از مواد زائد روبرو هستیم، به شرط تغذیه ای صحیح در ماه رمضان
👉 @roshangarii 🚩