eitaa logo
روشنگری
83 دنبال‌کننده
75 عکس
46 ویدیو
0 فایل
مطالب به روز سیاسی و امنیتی ایران و جهان
مشاهده در ایتا
دانلود
💥درویشی تهی‌‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: این اشاره‌ های تو برای چه بود؟ درویش گفت: نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده و به من چقدر؟ کریم خان در حال کشیدن قلیان بود،گفت چه می‌خواهی؟ درویش گفت: همین قلیان مرا بس است! کریم خان قلیان را به او داد. چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و آن را فروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌ خواست نزد کریم خان رفته و تحفه ای برای خان ببرد! پس جیب درویش را پر از سکه کرد و قلیان را نزد کریم خان برد! روزگار سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان کرد و گفت: نه من کریمم،نه تو... کریم فقط خداست که هم جیب مرا پر از پول کرد، هم قلیان تو را برگرداند... @roshangarijahanoiran