#شب_زیارت
روزها را میشمارم...
تا #شب_جمعه!
#مفاتیح را ورق میزنم...
میرسم به #زیارت!
رجب و شعبان ندارد...
همهاش نشانی از تو دارند!
حکایت این عشق...
از کودکی است!
پس قبول کن ماجرای این دلبستگی...
سَرِ دارز دارد!
دست خودم نیست که!
پس قبول کن هرشبِ جمعه...
هر لحظهی من...
هر شبِ من...
با یاد کربلا سپری میشود!
پس قبول کن...
جز تو...
هوای کسی در سَرَم نیست!
#شب_زیارت
روزگار...
دست انداخته دورِ گردنمان...
و دارد ما را با خود میبرد!
زندگی...
سخت شده و از هرسو...
تیر بلا و خطر...
به سویمان میآید!
عُمر....
دارد میگذرد...
و نمیدانم آیا دوباره میتوانم
زائرت شوم یا نه؟!
دل، خوش کردهام به سلامی از دور...
و زیرِ لب میخوانم:
العفو بحق الحسین!