◆◇ یادداشت یازدهم ◇◆
﷽
◦•●◉✿نقشخواصدرهدایتجامعه✿◉●•
#نقش_خواص_در_مقابل_فتنهها
#حُجربنعَدی
✳️طلحه و زبیر پس از آنکه از امیر المؤمنین(ع) سهم خواهی کردند و حضرت امیرالمؤمنین صراحتا درخواست آنها را رد کردند؛ بیعت شکنی کرده و به فکر کودتا افتادند. آنها در پی مکانی مناسب برای شکل گیری کودتا بودند.
1⃣مکّه جای مناسبی برای انان نبود؛ زیرا علاوه بر آنکه نزدیک مدینه بود، حضور بنی هاشم نیز مانع از کودتا می شد؛ زیرا برای آنها کسر شأن حساب می شد که در خانهی خودشان علیه یک نفر از قبیله آنها کودتا شود. مضاف بر آن مکّه جای مقدّسی بود و هیچ کسی دوست نداشت در آنمکان خونریزی صورت بگیرد؛ چون ننگ ابدی پیدا میشد.
2⃣در مدینه نیز حکومت امیر المؤمنین شروع شده بود و فرصت چنین کاری برای انان فراهم نبود.
لذا به سمت عراق آمدند.
3⃣اما کوفه نیز جای خوبی نبود؛ زیرا چند نفر ار خواص حضور داشتند و اجازه نمیدادند در کوفه چنین کودتایی صورت بگیرد.
و این موضوع نقش مهم خواص را نشان میدهد.
✅ #حجربنعدی یکی از آن خواص بود که در کوفه زندگی میکرد. او ذوب در ولایت حضرت امیر بود و از یاران خاص و علاقهمندان وفادار امیرمؤمنان محسوب میشد، ولی علاقه او به علی(ع) و جاذبه علی در دل او، مثل سایر علاقهها و مانند سایر جاذبهها نبود، بلکه این پیوند و کشش ورای همه پیوندها و کششهای عادی بود.
چون در عراق میزیست، از حوادث مدینه که مرکز خلافت بود، کمی دور بود؛ اما در جریان حق و باطل بیتفاوت نبود. وی اجازه نمی داد تا سخنی علیه امیرالمومنین گفته شود.
🔹حُجر کسی بود که وقتی امیر هم شهید شد نبض کوفه را در خود و یارانش گرفته بود و نمیگذاشتند کارها طبق دلخواه والی پیش برود.
در زمان زیاد بن ابیه ،حجر و یارانش در مسجد کوفه مینشستند و مراقب اوضاع بودند. یک بار زیاد در سخنرانیاش مکرر از معاویه به عنوان «امیرالمؤمنین» یاد میکند و حجر بن عدی که این لقب را ویژه و شایسته حضرت علی(ع) میداند به زیاد اعتراض کرده و میگوید که دروغ میگویی، چنان نیست. این صحنه بار دیگر تکرار میشود. حجر، مشتی ریگ بر میدارد و به سوی او پرتاب میکند و میگوید دروغ میگویی، لعنت خدا بر تو.
🔹در مسجدی که صد هزار نفر جمع می شدند و زیاد بن ابیه به عنوان والی کوفه روی منبر مینشست و شروع به توهین علیه امیر المؤمنین میکرد؛ حجر که وارد میشد زیاد سخن خود را عوض میکرد.
🔹پس از شهادت حجر عدهای از چاپلوسان دربار معاویه، به او تبریک گفتند که یکی از سرسخت ترین دشمنانش در کوفه از میان رفت؛ اما در همان مجلس، سخن از صلابت و پایداری حجر بود و لحظات قبل از شهادتش را بازگو میکردند. معاویه لب به سخن گشود و گفت: اگر من در میان یارانم چند نفر همچون حجر داشتم، دامنه حکومت امویان را تا همه جای دنیا میگستراندم؛ ولی... حیف و هیهات! کجا من امثال حجر را دارم؟ کسانی که در راه باورهایشان با تمام صلابت، فداکاری میکنند. و پس از درنگی آمیخته به غصه و حسرت گفت: روز من با حجر، بسی طولانی خواهد بود!
✅حجر نه پادشاه بود، نه حاکم بود ؛ فقط شخصی بود که با صراحت حق را بیان می نمود و سکوت نمی کرد.
✍ادامه دارد...
【روشـــــنــا☜حسین محمدی】⇙⇙⇙
http://eitaa.com/joinchat/2852388898C3bcd6d4e0f