دیگه غروب شده بود و نمیتونستیم توی جاده بدون تیر چراغ پیادهروی کنیم .🌕
کنار جاده، دو تا از همون آدمایی که تو مسابقهی : همه دارایشونو برای امام حسین بدن شرکت کرده بودن ،ما رو به خونشون بردن .💔
دو تا خونه نسبتاً بزرگ که با یه حیاط دلباز وسطش از همدیگه جدا شده بودن . مال دوتا داداش بود ، قرار شد زن ها یه خونه باشن مردهام یه خونه.
پذیرایی خیلی قشنگ و مفصلی کردن یه عالمه باهاشون گپ زدیم.🥲
اما ،چیزی که نظر به من رو جلب کرد این بود که وقتی وارد خونه شدیم، وسط حیاط چند تا پسر جوون و نوجوان نشسته بودن که وقتی به مدل مو و لباس پوشیدنشون و تاتو های روی دست و پاشون نگاه میکردی، اصلاً فکرشم نمیکردی که با پدرشون همه نظر باشند که زائر بیارن تو خونشون.
اما وقتی مارو دیدن ،شدن یه نوکر دست به سینه برای ما. صبح همین که داشتیم میرفتیم دیدیم چطور از سر تا پایین کارای موکبشون رو انجام میدادند .🥀🍃
اونجا یه تلنگر بهم خورد و دو تا چیزو متوجه شدم ،اول اینو فهمیدم که هیچ وقت نباید از روی ظاهر کسی اعتقاداتشو قضاوت کنم و دومی اینکه، فهمیدم خانوادههای عراقی چطور اصالتو توی بچههای خودشون نقش بستن . هرچقدرم ظاهرشون از عشیرههاشون فاصله بگیره نمیتونن از #تربیت #اصالت و #عشقی که به امام حسین دارند فاصله بگیرند.
ای کاش حداقل منم بتونم مثل نوجوان های عراقی و خیلی از ایرانی ها این #اصالت و #تربیت درست رو در خودم حفظ کنم .👁👤
رفیق رستینویی عزیزمون،
کوثر نوری✨
#باشگاه_رستینو
________________
🪴رستینو؛ رشد تو، به سبکی نو
@rostino_ir