eitaa logo
روشنگر
1.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
374 ویدیو
1 فایل
ارتباطات و انتقادات: @mim_jeem
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃حر بن یزید ریاحی (علیه سلام) 💢خود را در میان راه بهشت و جهنم میدید. به یادش آمد که وقتی با سپاهیانش برای مقابله با امام حسین رسیده بودند، کاروان امام به آنها آب داده بود اما اکنون سپاه عمر سعد راه آب را بر کاروانی که در آن زن و بچه نیز حضور دارد بسته اند. 🔺حر بن یزید ریاحی به شک افتاده بود، او تصورش را هم نمیکرد که کوفیان بخواهند اینگونه جواب مهمانی را که دعوت کرده بودن را بدهند... @rowshangar_ir ☑️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃حضرت علی اصغر (علیه سلام) 💢امام پسر 6 ماهه شان را در آغوش گرفتند و به مقابل سپاه دشمن رفتند. علی اصغر آنقدر کوچک بود که امام او را با یک دست بلند کردند و مقابل سپاه دشمن گرفتند و فرمودند: «ای جماعت! اگر به من رحم نمی‌کنید پس به این کودک شیرخوار رحم کنید» ولوله ای در سپاه دشمن به پا شده بود، 🔺که ناگهان تیری پرتاب شد.تیر، دقیقا بر گلوی کوچک این طفل شش ماهه نشست و ناگهان تمام صحرا را سکوت در بر گرفت کوچکترین فرزند امام در دستانشان جان داد تا نشانه ای شود بر مظلومیت امام و قیامشان. @rowshangar_ir ☑️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃حضرت علی اکبر (علیه سلام) 💢از رخسارش معلوم بود که شوق پرواز دارد، امام اجازه دادند تا علی اکبر به میدان برود. حضرت علی اکبر با چهره ای نبوی و شجاعتی علوی، وارد میدان جنگ شدند، و پس از کشتن تعداد زیادی از افراد دشمن به طرف امام حسین بازگشتند و فرمودند: در جان، تشنگی مرا کشت و سنگینی آهن (زره) بی تابم کرد. آیا آبی هست؟ امام گریست و فرمود: پسرم هیچ آبی برایمان نمانده، اندکی دیگر بجنگ به زودی پیامبر را ملاقات میکنی و از دست ایشان سیراب میشوی و دیگر تشنه نمیشوی 🔺حضرت علی اکبر با تن زخمی دوباره به میدان رفتند و پس از جنگی نمایان منقذ بن نعمان (لعنت الله علیه) ضربه ای بر فرق سر ایشان زدند و حضرت علی اکبر به زمین افتادند. در این زمان سپاه دشمن ایشان را محصاره کردند و با ضربات متعدد بدن این جوان را اربا اربا کردند. @rowshangar_ir ☑️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃عباس بن علی(علیه سلام) 💢هر چه عباس بن علی نزدیک میشد گرگ ها خودشان را مخفی میکردند، کسی جرئت رویارویی با پسر حیدر کرار را نداشت. به فرات رسید، دستانش را پر از آب کرد اما وقتی خواست آب را بنوشد به یاد طفلان خیمه گاه افتاد و آب را بر روی آب ریخت. مشکش را پر کرد و قصد کرد که برگردد. اما دورش را گرفته بودند. با چند نفر مبارزه کرد و راه را باز کرد تا به سمت خیمه بازگردد که یک نفر از پشت نخل بیرون آمد و با شمشیرش دست حضرت عباس را قطع کرد. 🔺با دستی قطع شده باز به سمت خیمه ها حرکت کرد که یک نفر دیگر دست دیگر ایشان را قطع کردند اما تا وقتی که آب در مشک بود امید در دل عباس بود، اما یک کماندار با پرتاب تیر به مشک امیدش را ناامید کرد و ایشان در همانجا به زمین افتادند. چند دقیقه بعد امام حسین با قدی خمیده و دلی شکسته به خیمه گاه بازگشتند و عمود خیمه ی عباس را کشیدند تا نشانی باشد بر شهادت سقا... @rowshangar_ir ☑️
💠سفرنامه اربعین (قسمت اول) ⭕️مسیر عشق @rowshangar_ir 🍁
💠سفرنامه اربعین (قسمت دوم) ⭕️شروع حماسه @rowshangar_ir 🍁
💠سفرنامه اربعین (قسمت سوم) ⭕️در سرزمین عشاق @rowshangar_ir 🍁
💠سفرنامه اربعین (قسمت چهارم) ⭕️خانه پدری @rowshangar_ir 🍁
💠سفرنامه اربعین (قسمت پنجم) ⭕️طریق العلماء @rowshangar_ir 🍁
💠سفرنامه اربعین (قسمت ششم) ⭕️حب الحسین(علیه سلام) @rowshangar_ir 🍁
💠سفرنامه اربعین (قسمت هفتم) ⭕️صبحانه عاشقانه @rowshangar_ir 🍁
💠سفرنامه اربعین (قسمت هشتم) ⭕️عاشقان حسین(علیه سلام) @rowshangar_ir 🍁
💠سفرنامه اربعین (قسمت نهم) ⭕️شهر عشاق @rowshangar_ir 🍁
💠سفرنامه اربعین (قسمت دهم) ⭕️مقصد عشاق @rowshangar_ir 🍁
🔴 الگوسازی فرهنگی در کربلا 🌳 انی احب الصلاة @rowshangar_ir ☑️
🔴 الگوسازی فرهنگی در کربلا 🌳 درخشش در ظلمت @rowshangar_ir ☑️
🔴 الگوسازی فرهنگی در کربلا 🌳 صحرایی به وسعت تاریخ @rowshangar_ir ☑️
🔴 الگوسازی فرهنگی در کربلا 🌳 مبادا امام خود را رها کنی... @rowshangar_ir ☑️
🔴 الگوسازی فرهنگی در کربلا 🌳 انی احامی ابدا عن دینی @rowshangar_ir ☑️
🔴 الگوسازی فرهنگی در کربلا 🌳 السنا علی الحق؟ @rowshangar_ir ☑️
🔴 الگوسازی فرهنگی در کربلا 🌳 زیبا شناسی @rowshangar_ir ☑️
🔴 الگوسازی فرهنگی در کربلا 🌳 الصلاة عمود الدین @rowshangar_ir ☑️
نشر تولیدات مجموعه، بلامانع می باشد: تولیدات مجموعه، در دو بخش سفارشی و عادی، ارائه می شود: تولیدات سفارشی، در کانال https://eitaa.com/joinchat/1390149701C27148282b6 بارگزاری می شود (پیشاپیش از شما بابت نشر این تولیدات در سیما و فضاهای مجازی، متشکریم.) 1) فیلم کوتاه بانی 2) فیلم کوتاه زیبایی 3) نقاشی دیجیتال هیئت شهدایی 4) نقاشی دیجیتال هییت خیابانی 5) داستان مصور حضرت عباس در صفین 6) داستان مصور عزاداری در دوران پهلوی 7) اینفوی تحریفات عاشورا 8) اینفوی عوامل انحراف کوفیان 9) پوستر موشن هیئت شهدایی 10) پوستر موشن هیئت خیابانی 11) داستان مصور پویای حضرت عباس در صفین 12) داستان مصور پویای عزاداری در دوران پهلوی 13) اینفو موشن تحریفات عاشورا 14) اینفو موشن عوامل انحراف کوفیان تولیدات عادی، در کانال https://eitaa.com/joinchat/1126170669Cad93b4e8cf بارگزاری می شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃سفرنامه اربعین قسمت اول(موشن) ⭕️با شنیدن اسم عراق یاد داعش و جنگ و انفجار و بمب و … اینجور چیزا افتادم. گلوریا یک روز تمام بهم توضیح داد و شواهد وقرائن آورد که اونجا امنه و این سفر جزو بهترین و خاطره انگیز ترین سفرهای عمرمون میشه…. و خلاصه من هم راضی شدم باهم به عراق بریم… @rowshangar_ir ☑️
⬛️ عوامل انحراف کوفیان @rowshangar_ir 🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃سفرنامه اربعین قسمت اول(فتوکلیپ) 💢به مرز مهران رسیدند، جمعیت موج در موج پشت گیت خروجی ایستاده بودند. پیرزن هم به ناچار وارد خیل جمعیت شد. در آن شلوغی ناگهان کسی انگشت پای پیرزن را ناخواسته له کرد، به طوری که ناله اش بلند شد و با کمک دختری جوان به گوشه ای رفت. پایش خیلی درد میکرد. لنگ لنگان، با کمک دختر به آمبولانسی که در آنجا آماده بود رفتند. پزشک که پای پیرزن را دید، بدون تردید گفت یا در رفته یا شکسته. در هر صورت نمیتوانید به پیاده روی بروید. با شنیدن این حرف بغض گلوی پیرزن را گرفت و اشک در چشمانش حلقه زد، 🔺دختر جوان سعی کرد او را دلداری بدهد اما بدتر شد وپیرزن زیر گریه زد او میخواست چفیه پسرش را به کربلا برساند اما حالا اینگونه گرفتار شده بود. آخر سر از دخترک خواهش کرد تا چفیه را به کربلا ببرد و به ضریح برساند، دختر هم برای آرام شدن پیرزن، چفیه را قبول کرد. @rowshangar_ir 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃سفرنامه اربعین قسمت دوم(فتوکلیپ) 💢نرگس چفیه را از پیرزن گرفت و دور شانه اش انداخت، برای احتیاط از جلو گره اش زد تا در شلوغی از شانه اش نیفتد. بعد از کمی معطلی از مرز رد شد و همراه همسرش سوار یک ون شدند و به سمت نجف رفتند. در نجف به موکبی نزدیک حرم رفتند، نرگس سعی میکرد همیشه چفیه همراهش باشد، چرا که هم میخواست خواسته پیرزن را اجابت کند و هم حس خوبی به او میداد. 🔺شب دومی که نجف بودند، هنگام خواب، سردرد همیشگی سراغش آمد و به شدت آزارش میداد. هر کاری کرد دردش آرام نمیگرفت حتی قرص های قوی هم کارساز نشد. @rowshangar_ir 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃سفرنامه اربعین قسمت سوم(فتوکلیپ) 💢ساعت پنج صبح وارد مسیر پیاده روی شدند. کمی سردش بود. همسرش که متوجه شد چفیه اش را به او داد تا دور گردنش ببند. رضا چفیه را دور گردنش بست و آرام گرفت. عطر خوش چفیه ی سفید مشامش را پر کرده بود و انگار با هر نفس جانی تازه میگرفت. 🔺دور و بر ظهر به یک موکب رفتند، قبل از اینکه غذا را پخش کنند، میخواستند چند دقیقه ای روضه بخوانند، رضا هم چفیه را روی سرش انداخت تا راحت تر باشد. @rowshangar_ir 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃سفرنامه اربعین قسمت چهارم(فتوکلیپ) 💢نگاهی به دور و بر انداخت، چفیه اش را دید که روی زمین افتاده،فکری به سرش زد، پیشنهاد داد او را درون چفیه بگذارند و مثل گهواره تابَش دهند تا بخوابد. مادر نوزاد، علی را درون چفیه گذاشت و همراه زینب مشغول تاب دادن او شدند. بعد از چند لحظه علی آرام گرفت و گریه اش بند آمد. کم کم چشم هایش بسته شد و با لبخندی شیرین به خواب فرو رفت. زینب هم وقتی دید علی آرام به خواب رفته، به کنار مادرش رفت و خوابید. صبح وقتی میخواستند حرکت کنند، چفیه هنوز زیر علی بود. 🔺زینب مردد بود که چفیه را بردارد یا نه. مادر علی از خواب بیدار شد. وقتی زینب را دید که آماده رفتن است، دست برد تا چفیه را بردارد اما زینب گفت نمیخواهد، چفیه باشد برای علی. @rowshangar_ir 🔰