فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃عباس بن علی(علیه سلام)
💢هر چه عباس بن علی نزدیک میشد گرگ ها خودشان را مخفی میکردند، کسی جرئت رویارویی با پسر حیدر کرار را نداشت. به فرات رسید، دستانش را پر از آب کرد اما وقتی خواست آب را بنوشد به یاد طفلان خیمه گاه افتاد و آب را بر روی آب ریخت. مشکش را پر کرد و قصد کرد که برگردد. اما دورش را گرفته بودند. با چند نفر مبارزه کرد و راه را باز کرد تا به سمت خیمه بازگردد که یک نفر از پشت نخل بیرون آمد و با شمشیرش دست حضرت عباس را قطع کرد.
🔺با دستی قطع شده باز به سمت خیمه ها حرکت کرد که یک نفر دیگر دست دیگر ایشان را قطع کردند اما تا وقتی که آب در مشک بود امید در دل عباس بود، اما یک کماندار با پرتاب تیر به مشک امیدش را ناامید کرد و ایشان در همانجا به زمین افتادند.
چند دقیقه بعد امام حسین با قدی خمیده و دلی شکسته به خیمه گاه بازگشتند و عمود خیمه ی عباس را کشیدند تا نشانی باشد بر شهادت سقا...
#فتوکلیپ
#اصحاب_عاشورایی
@rowshangar_ir ☑️
🔴 الگوسازی فرهنگی در کربلا
🌳 صحرایی به وسعت تاریخ
#عکسنوشته
#الگوسازی_فرهنگی_در_کربلا
@rowshangar_ir ☑️
🔴 الگوسازی فرهنگی در کربلا
🌳 مبادا امام خود را رها کنی...
#عکسنوشته
#الگوسازی_فرهنگی_در_کربلا
@rowshangar_ir ☑️
🔴 الگوسازی فرهنگی در کربلا
🌳 انی احامی ابدا عن دینی
#عکسنوشته
#الگوسازی_فرهنگی_در_کربلا
@rowshangar_ir ☑️
🔴 الگوسازی فرهنگی در کربلا
🌳 الصلاة عمود الدین
#عکسنوشته
#الگوسازی_فرهنگی_در_کربلا
@rowshangar_ir ☑️
نشر تولیدات مجموعه، بلامانع می باشد:
تولیدات مجموعه، در دو بخش سفارشی و عادی، ارائه می شود:
تولیدات سفارشی، در کانال https://eitaa.com/joinchat/1390149701C27148282b6 بارگزاری می شود (پیشاپیش از شما بابت نشر این تولیدات در سیما و فضاهای مجازی، متشکریم.)
1) فیلم کوتاه بانی
2) فیلم کوتاه زیبایی
3) نقاشی دیجیتال هیئت شهدایی
4) نقاشی دیجیتال هییت خیابانی
5) داستان مصور حضرت عباس در صفین
6) داستان مصور عزاداری در دوران پهلوی
7) اینفوی تحریفات عاشورا
8) اینفوی عوامل انحراف کوفیان
9) پوستر موشن هیئت شهدایی
10) پوستر موشن هیئت خیابانی
11) داستان مصور پویای حضرت عباس در صفین
12) داستان مصور پویای عزاداری در دوران پهلوی
13) اینفو موشن تحریفات عاشورا
14) اینفو موشن عوامل انحراف کوفیان
تولیدات عادی، در کانال https://eitaa.com/joinchat/1126170669Cad93b4e8cf بارگزاری می شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃سفرنامه اربعین قسمت اول(موشن)
⭕️با شنیدن اسم عراق یاد
داعش و جنگ و انفجار و بمب و … اینجور چیزا افتادم.
گلوریا یک روز تمام بهم توضیح داد و شواهد وقرائن آورد که اونجا امنه
و این سفر جزو بهترین و خاطره انگیز ترین سفرهای عمرمون میشه….
و خلاصه من هم راضی شدم باهم به عراق بریم…
#موشن
#سفرنامه_اربعین
@rowshangar_ir ☑️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃سفرنامه اربعین قسمت اول(فتوکلیپ)
💢به مرز مهران رسیدند، جمعیت موج در موج پشت گیت خروجی ایستاده بودند. پیرزن هم به ناچار وارد خیل جمعیت شد. در آن شلوغی ناگهان کسی انگشت پای پیرزن را ناخواسته له کرد، به طوری که ناله اش بلند شد و با کمک دختری جوان به گوشه ای رفت. پایش خیلی درد میکرد. لنگ لنگان، با کمک دختر به آمبولانسی که در آنجا آماده بود رفتند. پزشک که پای پیرزن را دید، بدون تردید گفت یا در رفته یا شکسته. در هر صورت نمیتوانید به پیاده روی بروید.
با شنیدن این حرف بغض گلوی پیرزن را گرفت و اشک در چشمانش حلقه زد،
🔺دختر جوان سعی کرد او را دلداری بدهد اما بدتر شد وپیرزن زیر گریه زد او میخواست چفیه پسرش را به کربلا برساند اما حالا اینگونه گرفتار شده بود.
آخر سر از دخترک خواهش کرد تا چفیه را به کربلا ببرد و به ضریح برساند، دختر هم برای آرام شدن پیرزن، چفیه را قبول کرد.
#فتوکلیپ
#سفرنامه_اربعین
@rowshangar_ir 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃سفرنامه اربعین قسمت دوم(فتوکلیپ)
💢نرگس چفیه را از پیرزن گرفت و دور شانه اش انداخت،
برای احتیاط از جلو گره اش زد تا در شلوغی از شانه اش نیفتد.
بعد از کمی معطلی از مرز رد شد و همراه همسرش سوار یک ون شدند و به سمت نجف رفتند.
در نجف به موکبی نزدیک حرم رفتند، نرگس سعی میکرد همیشه چفیه همراهش باشد،
چرا که هم میخواست خواسته پیرزن را اجابت کند و هم حس خوبی به او میداد.
🔺شب دومی که نجف بودند، هنگام خواب،
سردرد همیشگی سراغش آمد و به شدت آزارش میداد.
هر کاری کرد دردش آرام نمیگرفت حتی قرص های قوی هم کارساز نشد.
#فتوکلیپ
#سفرنامه_اربعین
@rowshangar_ir 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃سفرنامه اربعین قسمت سوم(فتوکلیپ)
💢ساعت پنج صبح وارد مسیر پیاده روی شدند.
کمی سردش بود. همسرش که متوجه شد چفیه اش را به او داد تا دور گردنش ببند.
رضا چفیه را دور گردنش بست و آرام گرفت.
عطر خوش چفیه ی سفید مشامش را پر کرده بود و انگار با هر نفس جانی تازه میگرفت.
🔺دور و بر ظهر به یک موکب رفتند، قبل از اینکه غذا را پخش کنند،
میخواستند چند دقیقه ای روضه بخوانند،
رضا هم چفیه را روی سرش انداخت تا راحت تر باشد.
#فتوکلیپ
#سفرنامه_اربعین
@rowshangar_ir 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃سفرنامه اربعین قسمت چهارم(فتوکلیپ)
💢نگاهی به دور و بر انداخت،
چفیه اش را دید که روی زمین افتاده،فکری به سرش زد،
پیشنهاد داد او را درون چفیه بگذارند و مثل گهواره تابَش دهند تا بخوابد.
مادر نوزاد، علی را درون چفیه گذاشت و همراه زینب مشغول تاب دادن او شدند.
بعد از چند لحظه علی آرام گرفت و گریه اش بند آمد.
کم کم چشم هایش بسته شد و با لبخندی شیرین به خواب فرو رفت.
زینب هم وقتی دید علی آرام به خواب رفته، به کنار مادرش رفت و خوابید.
صبح وقتی میخواستند حرکت کنند، چفیه هنوز زیر علی بود.
🔺زینب مردد بود که چفیه را بردارد یا نه. مادر علی از خواب بیدار شد.
وقتی زینب را دید که آماده رفتن است، دست برد تا چفیه را بردارد اما زینب گفت نمیخواهد،
چفیه باشد برای علی.
#فتوکلیپ
#سفرنامه_اربعین
@rowshangar_ir 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃سفرنامه اربعین قسمت پنجم (فتوکلیپ)
🍁ابوخالد
💢تقریبا تمام ریش های ابوخالد سفید شده بود و
با بالا رفتن سنش مریضی های زیادی سراغش آمده بودند.
به همین دلیل این سفر کربلا را همراه با پسرش خالد و همسرش و تنها نوه اش علی آمده بود.
صبح که میخواستند شروع به پیاده روی کنند،
🔺کمی کلیه هایش درد میکرد. اما هرچقدر بیشتر پیش میرفتند دردش بیشتر میشد.
سعی میکرد دردش را پنهان کند اما چهره زردش قضیه را برای همه آشکار کرده بود.
عروسش چفیه ای که زینب به او هدیه داد بود را به ابوخالد داد تا دور پهلوهایش ببندد...
#فتوکلیپ
#سفرنامه_اربعین
@rowshangar_ir 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃سفرنامه اربعین قسمت ششم (فتوکلیپ)
🍁سهیل
💢قصد داشت شب ها حرکت کند و روز ها بخوابد.
اما نیمه های شب دوم تب و لرز شدیدی گرفت و نمیتوانست یک قدم بردارد.
تمام موکب ها پر شده بود و جایی برای خواب نبود.
به ناچار گوشه ای نشست و زانوهایش را بغل گرفت تا خوابش ببرد.
هر از چند گاهی چشمانش گرم خواب میشدند
اما ناگهان لرز به بدنش می افتاد و از خواب میپرید.
🔺در تلاش برای خواب بود که یک پیرمرد عراقی
یک چفیه به او داد تا روی خود بی اندازد و بعد رفت.
چفیه را روی خودش انداخت. عطر خوشی داشت...
#فتوکلیپ
#سفرنامه_اربعین
@rowshangar_ir 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃سفرنامه اربعین قسمت هفتم (فتوکلیپ)
🍁درخت
💢پزشک چفیه ی خونی رو از دور دست مجید باز کرد.
نیاز به بخیه نبود، با بانداژ هم میشد جلوی خونریزی را گرفت تا وقتی که زخم دوباره جوش بخوره.
چفیه خونی شده بود. سهیل چفیه را برداشت تا آن را بشورد.
🔺جلوی بهداری یک شیر آب بود، همانجا چفیه را شست
و روی درخت خشکی که جلوی بهداری بود پهنش کرد.
وقتی مجید با دست باندپیچی شده بیرون آمد...
#فتوکلیپ
#سفرنامه_اربعین
@rowshangar_ir 🔰