eitaa logo
روزنه
6.3هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
260 فایل
دریچه ای به تاریخ، سیاست و اندیشه دینی معاصر ارتباط با ادمین @M_shahidani
مشاهده در ایتا
دانلود
نقدي بر اظهارات آقای سروش محلاتی پیرامون اختصاصی|| حسين عشاقی/استاد فلسفه و عرفان در حوزه ۱۱ @rozaneebefarda 🔻🔻🔻 [صفحه ۱ از ۲] 🔹اخيرا يادداشتي از آقاي سروش محلاتي منتشر شده است كه در آن ايشان در باره آيه «وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى‏ سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنينَ» اظهار نظر كرده و گفته‌اند : «با صرف نظر از ماجرای برجام و مسائل پیرامون آن، آیا بطور کلی قرآن در این باره "دستوری" دارد؟ این دستور در کجای قرآن است و به چه معناست؟» 🔻و بعد اين گونه پاسخ مي‌دهند :‌‌‌ «امر (فَانْبِذْ) در اینجا در مقام "دفع توهّم حظر" و برای زائل کردن این پندار است که نقض عهد حتی پس از خیانت طرف مقابل، ممنوع است. و در علم اصول ثابت شده که امر در چنین موقعیتی به معنی وجوب نیست و صرفا جواز و اباحه را می‌فهماند. پس معنی آیه آن است که با نقض عهد از سوی دشمنان، نقض تعهد از طرف مسلمانان "جایز" است، نه اینکه به آنها دستور داده شود که باید تعهد خود را کنار بگذارید!». ⭕️در پاسخ به اظهارات آقاي سروش بايد گفت: مقتضاي «اصل» تا جائي كاربرد دارد كه دليل و قرينه خاص بر خلاف آن نباشد؛ اما در مورد اين آيه قرينه‌هاي متصل و منفصل زيادي وجود دارد كه دلالت مي‌كند بعد از پيمان شكني از طرف كفار، عدم التزام به پيمان از طرف مسلمانان يك دستور واجب و وظيفه مؤكد براي مسلمانان است؛ از جمله اين قرائن مي‌توان گفت: 1-خداوند در آيه (12توبه)، قتال با مشركان پيمان‌شكن را واجب كرده و دستور جنگ با پيمان‌شكنان را صادر كرده و فرموده است «وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا في‏ دينِكُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ»؛ كه خلاصه معنا اين است كه در صورتي كه كفار پيمان شكستند با آنها وارد جنگ شويد؛ در اين آيه خداوند با آوردن جمله «إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ» علت وجوب اين جنگ را توضيح مي‌دهد و بيان مي‌كند وجوب اين جنگ، بخاطر عدم التزام كفار به پيمانشان است؛ واضح است با دستور وجوب جنگ با پيمان‌شكنان بخاطر پيمان شكني، متعهد بودن مسلمانان به ترك مخاصمه معني ندارد و اصلا با وجوب قتال، التزام به پيمان ترك مخاصمه، امكان ندارد؛ بنابراين اين آيه بخوبي دلالت دارد كه با پيمان‌شكني دشمنان، واجب است كه ما نيز آن پيمان رها كنيم و آنرا بكنار بگذاريم؛ زيرا با واجب بودن جنگ عليه پيمان‌شكنان امكان ندارد، به ترك مخاصمه متعهد بود؛ پس اين آيه بخوبي روشن مي‌كند بعد از پيمان‌شكني كفار وظيفه واجب مسلمانان كنار‌گذاشتن پيمان است. 2- قرينه ديگر اين كه در آيه بعد يعني (13 توبه) خداوند مسلماناني كه در مقابل پيمان‌شكني دشمنان، حاضر به جنگ با آنها نيستند را شديدا توبيخ و نكوهش مي‌كند و مي‌فرمايد : «أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ .... أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ»؛ و نكوهش و توبيخ چنين مسلماناني، بخاطر عدم اقدام به جنگ با پيمان‌شكنان، نشان مي‌دهد دستور وجوب جنگ عليه پيمان‌شكنان، يك دستور جدي و وظيفه مؤكد الهي است؛ با جدي و مؤكد بودن دستور وجوب جنگ عليه پيمان‌شكنان، بسيار روشن است كه التزام به پيمان، امكان وقوع ندارد؛ چگونه ممكن است از يك طرف، جنگ عليه پيمان‌شكنان براي مسلمانان واجب جدي و مؤكد باشد و از طرف ديگر همان مسلماناني كه بايد به جنگ پيمان‌شكنان بروند، بايد به تعهدشان بر ترك مخاصمه باقي باشند؟! @rozaneebefarda ادامه👇
نقدي بر اظهارات آقای سروش محلاتی پیرامون [صفحه ۲ از ۲] 3- از قرائن ديگر وجوب نقض عهد از طرف مسلمانان، تعبير «عَلى‏ سَواءٍ» در جمله «فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى‏ سَواءٍ» است در آيه مورد استناد آقاي سروش؛ تعبير «عَلى‏ سَواءٍ» يعني بايد عكس العمل مسلمانان همسان كار كفار باشد؛ به اين شكل كه همانگونه كه كفار با نقض عهد، به مسلمانان بي‌توجهي كرده و تعهدشان را ملغا كردند مسلمانان نيز به اندازه برابر، به كفار پيمان‌شكن، بي‌توجهي كرده و تعهدشان به كفار را رها كرده و به سوي آنان پرتاب كنند؛ و در آخر آيه نيز با جمله «إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنين» حكمت و مصلحت اين حكم مقابله به مثل كردن را اشاره مي‌كند؛ مي‌گويد نقض عهد كفار، خيانت است و خداوند خائنان و كارهاي خائنانه آنها را دوست نمي‌دارد؛ و لذا بايد مقابله به مثل شود؛ تا از كارهاي خائنانه مشابه جلوگيري شود؛ روشن است اگر كنارگذاشتن معاهده، واجب نباشد، در اين صورت نه به مفاد «عَلى‏ سَواءٍ» عمل شده است (چون تعهد، يك‌طرفه و فقط بسود كفار خيانكار بوده، و همساني شكل نمي‌گيرد) و نه مصلحت مورد نظر در جمله «إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنين» بدست‌ آمده است؛ زيرا اگر به خيانت عكس العمل مناسب نشان داده نشود خيانت كه مطرود خداوند است باز بارها تكرار مي‌شود؛ و عامل تكرار خيانت مطرود خداوند بي‌تفاوتي مسلمانان مقابل آن خيانت است؛ پس آخر آيه مورد بحث، قرينه روشني است كه با نقض عهد مشركان، رها كردن پيمان از طرف مسلمان واجب است نه صرفا يك كار جايز دو سويه. 🔹اينها از قرائني است كه نشان مي‌دهد «اصل» مورد ادعاي آقاي سروش در اينجا كاربرد ندارد. آقاي سروش در ادامه يادداشت خود، كلام شيخ طوسي در كتاب مبسوطش را تأييدي بر برداشت ناصواب خود قرار داده است؛ حال آن كه چيزي كه شيخ طوسي در آنجا گفته، مسئله ديگري است و ربطي به مدعاي آقاي سروش ندارد؛ توضيح اين كه در مورد كلمه «تَخافَنَّ» دو تفسير مطرح است برخي اين خوف را ترس از پيمان‌شكني احتمالي گرفته‌اند و برخي با توجه به نون تأكيدي كه در كلمه هست خوف را به معناي ترس از پيمان‌شكني قطعي معني‌ كرده‌‌اند؛ شيخ طوسي در مبسوط با توجه به معني اول، در ادامه عبارت مورد استناد آقاي سروش مي‌گويد: «و لاتنقض الهدنة بنفس الخوف بل للامام نقضها» يعني به صرف چنين ترسي (كه خيانت كفار، در حد يك احتمال است نه قطعي)، مسلمانان حق نقض عهد ندارند بلكه اين در اختيار رهبر مسلمانان است كه تصميم به نقض عهد بگيرد يا معاهده را ادامه دهد. اين است چيزي كه شيخ طوسي در مبسوط گفته است؛ اما متأسفانه آقاي سروش يا عمدا عبارت شيخ را تقطيع و تحريف كرده يا بدون اين كه منظور شيخ طوسي را درك كرده باشد سخن شيخ طوسي را در فرض قطعي بودن نقض عهد كفار معني‌كرده و تصور كرده شيخ مي‌گويد وقتي نقض عهد از ناحيه كفار رخ داده نقض عهد براي امام مسلمانان جايز است و او مي‌تواند تصميم به نقض عهد بگيرد يا معاهده را ادامه دهد؛ حال آن كه جوازي كه شيخ طوسي مطرح كرده مربوط به نقض احتمالي است، نه نقض عهدي كه قطعا واقع شده است؛ و بين دو مطلب، فاصله زياد است. @rozaneebefarda