eitaa logo
روزنه
206 دنبال‌کننده
472 عکس
52 ویدیو
9 فایل
فاطمه رزم خواه می خونم📚 می نویسم📝 استادیار مدرسه نویسندگی مبنا⏺ یادگیرنده مادام العمر👩🏻‍🏫
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از گاه گدار
آقای پزشکیان داستان‌پرداز خوبی است آقای پزشکیان داستان‌پرداز خوبی است. این را من به شما می‌گویم که معلم داستان‌نویسی هستم. توی داستان‌گویی ما یک جرقه داریم، یک تجربه داریم، یک هسته مبتنی بر واقعیت داریم که با خیال خودمان بسطش می‌دهیم و پروارش می‌کنیم و آب و‌ رنگش‌ می‌دهیم‌ و تبدیلش می‌کنیم به انبوهی از شخصیت‌ها و دیالوگ‌ها و موقعیت‌ها و اتفاق‌ها. ما توی داستان تلاش می‌کنیم همه این‌ها را باورپذیر بسازیم و‌ جلو ببریم. خواننده‌های داستان با شخصیت‌های داستانی ذوق می‌کنند، با آن‌ها غمگین می‌شوند، همراه می‌شوند و اصلا یکی خودشان را هم رای و نظر با شخصیت‌ها می‌دانند. آقای پزشکیان توی صحن علنی مجلس، داستان‌سرایی کرد، نماینده‌های ساده و الکی انقلابی هم ذوق کردند و نظرهاشان عوض شد و با شخصیت پشت‌تریبون هم‌ذات‌پنداری کردند و رای دادند. فارغ از جلسات کم‌مایه این روزهای مجلس که به زودی درباره‌اش خواهم نوشت، جلسه پایانی رای اعتماد، نمایشی بود از سادگی، سطحی‌نگری و غیرانقلابی‌گری. من نمی‌دانم سناریونویس جلسه رای اعتماد چه کسی بوده، ولی هر که بوده، خوب نویسنده‌ای بوده. من رهبر انقلاب را می‌شناسم، حرف‌هایشان را دنبال می‌کنم، با نقطه‌های بنیادی نظرهایشان آشنا هستم و رویه حکمرانی و مدیریت‌شان را هم می‌بینم. برایم مثل روز روشن است، بی‌اغراق می‌گویم، مثل روز روشن است که آقای رییس‌جمهور برای رای اعتماد وزیرانش از کاه، کوه ساخت و از هیچ، همه چیز. ادامه دارد ... . «محمدرضا جوان آراسته» zil.ink/mrarasteh
هدایت شده از گاه گدار
آقای پزشکیان داستان‌پرداز خوبی است ادامه قسمت قبل ... اجرای آقای رییس‌جمهور روی سن مجلس طوری بود که انگار یک روز رفته‌اند بیت‌رهبری، دیزی گذاشته‌اند‌ وسط و لیست وزرای پیشنهادی را داده‌اند دست رهبری و رهبری هم هر چه آقای رییس‌جمهور گفته را تایید کرده و تازه روی بعضی‌ها اصرار هم داشته و این وسط حتی اگر کسی خودش هم‌نمی‌خواسته وزیر بشود، زنگ زده‌اند که هی فلانی دستور آقاست که بیا سر فلان وزارت‌خانه. یک‌طوری این کابینه به پای رهبری نوشته شد، که کابینه خود آقای خامنه‌ای در زمان ریاست جمهوری‌شان هم به پای‌شان نوشته نشد. حالا وسط این داستان‌سرایی، اوضاع نماینده‌های مجلس دیدنی است که غرق در داستان آقای رییس‌جمهورند و به به می‌گویند و با داستان هم‌ذات‌پنداری می‌کنند. خیلی از این بزرگواران مجلس‌نشین، از انقلابی‌گری، فقط سلام بر امام و شهدا و رهبر انقلاب را در اول نطق‌های‌شان بلدند. بیشتر از این توی‌شان خبری نیست. کاش می‌شد آن‌ نماینده‌هایی که به همه وزرا رای مثبت دادند را پیدا می‌کردیم، توی بیلبوردهای شهری اسم و عکس‌شان را می‌زدیم و می‌گفتیم این‌ها را ببینید، این‌ها بی‌رای‌ترین و بی‌نظرترین آدم‌های مجلس‌اند، خودشان بلد نیستند چیزی را تحلیل کنند، هر کس بیایید و بگوید از آن بالاها گفته‌اند فلان، این‌ها رای می‌دهند، این‌ها را ببینید، توی زندگی مثل این‌ها نباشید. ماست نباشید، به بچه‌هایتان این‌ها را نشان بدهید و بگویید یاد بگیرند خودشان هم فکر کنند، نظر بدهند، انتخاب کنند. شاید بعدها این نماینده‌ها درس عبرتی بشوند که چهارتا آدم حسابی بیشتر وارد مجلس بشود. . پ.ن: من مخالف کابینه وفاق نیستم. مخالف این هم نیستم که یک بار مجلس بیایید همه کابینه یک رییس‌جمهور را تایید کند. من مخالف تبدیل کردن صحن تصمیم‌های سیاسی کشور به تئاترم. من مخالف زودبارویم. پ.ن: خیلی زود، معلوم می‌شود که این هزینه‌ای که از رهبری شده واقعی نبوده، این حرف‌ها دقیق نبوده، این وسط واسطه‌هایی بوده‌اند که آش را شور کرده‌اند و اصلا ماجرا این‌طوری که در مجلس تصویر شده نبوده. خیلی زود معلوم می‌شود ولی رو سیاهی این ماجرا حالا حالاها به چهره بعضی‌ها باقی می‌ماند. . «محمدرضا جوان آراسته» zil.ink/mrarasteh
بسم الله توی حال و هوای خرابی بودم. بردن و آوردن بچه ها به کلاس های تابستانی توی ظل آفتاب با چاشنی گریه های گاه و بی‌گاه شیرخواره و نبودن های مدام پدرشان حسابی رُسَم را کشیده بود. از همه چیز و همه کس شاکی بودم. از خودم بیشتر از همه. خواندن شماره اول مدام را تمام کرده بودم. آخرین داستانش مال میثاق بود. حسابی دمق شدم. خواستم صفایی به خودم بدهم. رفتم سراغ کتاب نفیسه که طنز است. که بخنداندم. که حالم را خوب کند. تنیدم وسط زندگی حکیمه خانوم. روز اول به اندازه ی سهمیه یک هفته خندیده بودم. «مربای گل» آنقدر به خاطره های مامان قشنگم شبیه بود که حکیمه شد مامانِ قشنگ و من انگار سهیلای کوچولویش. مکان ها، اتفاق ها، آدم ها و عادت هایشان برایم کاملا آشنا بود. بعد از شنیدنِ اپیزود چهارمِ با صدای خودِ نفیسه حالا همه‌ی داستانش باصدا و لحنِ خودش داشت توی مغزم پخش می‌شد. یک هفته خرد خرد خواندمش. همه ی لحظات شیردادن به پسرک و دقایق قبل از خوابم توی هفت روز را با پستی و بلندی های زندگی حکیمه شریک شدم. حالش که گرفته شد بچه هایم بی ناهار ماندند. دلش که کیفور شد هم قدم باهاش بوی قیقاناخ* توی خانه مان بلند شد. جرئتش را که جمع کرد و جواب بی ادبی کارمند بانک را داد، جرئتم را جمع کردم و جواب رفتار بی ادبانه‌ی خانومِ مسئول بهداشت محل را با گزارش به مسئول بالاترش دادم و مودب شدن ناگریزش حالم را جا آورد. رفیقِ کاربلدم «نفیسه شیرین» داستانِ آدم های قصه‌اش را حسابی توی دل و روح مخاطب جاندار کرده و حقِ یک قصه صدادار را خوب ادا کرده است.
قیقاناخ:(خاگینه) نوعی شیرینی خانگی تبریزی
هدایت شده از KHAMENEI.IR
26.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📢 رهبر انقلاب: اگر به لایه‌های زیرساختی هوش مصنوعی نرسیم ممکن است در دنیا آژانسی برای هوش مصنوعی مثل انرژی اتمی تشکیل دهند و مانع پیشرفت کشور شوند 📩 رهبر انقلاب در نخستین دیدار اعضای هیئت دولت چهاردهم: ✏️ امروز هوش مصنوعی با یک شتاب حیرت‌دهنده‌ای یعنی انسان متحیر می‌شود از شتابی که این فناوری عجیب در دنیا پیدا کرده و دارد پیش میرود. خب، دستگاه‌های ما، الان دستگاه‌های مختلف ما، نظامی و غیرنظامی از هوش مصنوعی دارند استفاده میکنند بهره‌برداری میکنند اما این ما را فریب ندهد. در مسئله‌ی هوش مصنوعی بهره‌بردار بودن امتیاز نیست، لایه‌های عمیقی دارد این فناوری باید در آن لایه‌ها مسلط شد. آن لایه‌ها دست دیگران است. ✏️ اگر شما نتوانید لایه‌های عمیق و متنوع هوش مصنوعی را، این فناوری را تأمین کنید فردا اینها یک ایستگاهی مثل ایستگاه اتمی، آژانس اتمی درست می‌کنند برای هوش مصنوعی که الان دارند مقدماتش را فراهم میکنند، که اگر چنانچه به آن ایستگاه رسیدید باید اجازه بگیرید در فلان بخش از هوش مصنوعی استفاده کنید در فلان بخش دیگر حق ندارید استفاده کنید اینجوری. زرنگ‌های دنیا دنبال این چیزها هستند. فرصت‌طلب‌ها و قدرت‌طلب‌های دنیا یک آژانس هوش مصنوعی هم به وجود می‌آید آن وقت اجازه نمی‌دهند شما از این  منطقه عبور کنید. ✏️ خودتان باید برسید به فناوری‌های عمیق و ژرف این مسئله‌، لایه‌های زیرساختی. لایه‌های زیرساختی هوش مصنوعی را باید در کشور دنبال کنید. ۱۴۰۳/۶/۶ 🖼 💻 Farsi.Khamenei.ir
هدایت شده از نفیس
زن بعد از جاروکشی و گردگیری کتاب را باز می کند. تمام سلول هایش تشنه خواندن است. «لوکاس لباس مبدل پوشید. یک پیراهن اشرافی با سنگهای گرانقیمت...» پسر: «مامان ببین پرنده ام را خوب کشیدم؟» زن سرش را از کتاب بلند نمی کند. «خوبه آفرین» پسر:«مامان نگاه کن. ببین چه رنگی کنم خوبه؟» «آبی کن» «لوکاس لباس..‌.» «مامان نگام کن یک چیز باحال تعریف کنم.» زن زل می زند توی چشمهای پسرک. «مامان این کارتون که دیدم را تعریف کنم؟» «همه شو؟» زن به فکر می رود. «اگر تعریف نکنه بعدا دچار خلل روحی میشه. وای نکنه بعدا سیگاری بشه.» «باشه بگو.» پسرک یک ربع حرف می زند. «لوکاس لباس...» «وای لوکاس کدام خری بود؟ از اول صفحه باید بخونم.» دختر:«مامان حوصله ام سر رفته. برام کیک می پزی؟» «بذار به وقتش» «لوکاس لباس مبدل...» «مامان زهرا چه لباسی دوخته بود! کاش تو هم بلد بودی...» «وای من چه مامان بدی هستم. نکنه دخترم سرخورده بشه. نکنه بره سراغ دوستهای بد. نکنه بعدا بگه مامانم ...» «لوکاس لباس مبدل» «یادم رفت. لوکاس مرد بود یا زن....» تلفن زنگ می خورد. «خانم چرا یواش حرف می زنی؟ باز چی شده؟ حوصله نداری؟! همه اش از بیکاری یه.» «نکنه زن بدی هستم. وای زندگی ام از دستم نره. نکنه جهنمی شدم...» «خانم پشت خط دارم دوباره زنگ می زنم.» «لوکاس لباس مبدل پوشید....» پسر:«مامان کتری روی گاز چس چس کرد.» «وای!!!» زن می رود و برای دم کردن چای قوری را می شوید. همراه آن شش بشقاب پنج قاشق و بیست و چهار لیوان آب می کشد. با کمری دوتا شده برمی گردد. «لوکاسس...» «چرا این کتاب تمام نمیشه.» صدای تلفن دوباره بلند می شود. «خانم از اون لوبیا پلوهات بذار‌. با ته دیگ. خوش به حالت خونه ای. قشنگ راحت...» «لوکاس...» «کاهوها ته یخچال خراب نشن! باید سالاد درست کنم.» «لباس او از سنگهای...» «سنگ دستشویی را نسابیدم. فردا یکی بیاد نمیگه چه زنی؟!» «سنگهای...» پسر:«مامان بیا با من کشتی بگیر.» دختر:«مامان فقط کتاب می خونی. چه خبره!» «سنگهای ...» زن بلند می شود تا بساط ناهار را بچیند. وقتی گوشی را باز می کند پیام بلند بالایی می بیند. «برای موفقیت باید شما مطالعه مستمر و هدفمند داشته باشی. روزانه بنویسی. بر متنهای کهن...» «من از صبح چه غلطی کردم؟ از صبح پنج صفحه...!» مرد از راه می رسد. کتاب را گوشه مبل می بیند. «برای امروز بسه. باید برای خانواده وقت بذاری. چطوره یک برنامه بچینیم برای مهمانی...» دختر:«وای مامان من چی بپوشم؟» پسر:«یک توپ دیدم باید بریم بخریم.» «لوکاس لباس مبدل پوشید و لوبیا پلو خورد و با تماشای کشتی توپ را بالا انداخت....!» تا خرخره زن دریده نشده و کمرش راست مانده، این قصه ادامه دارد...
روزنه
زن بعد از جاروکشی و گردگیری کتاب را باز می کند. تمام سلول هایش تشنه خواندن است. «لوکاس لباس مبدل پوش
دیروز یکی از دوستام می‌گفت تو هرچقدم سرشلوغ باشی خیلی بهتر از ما کتاب میخونی! اینه وضعیت ما بالام جان👆🏻🤪
جنگل ارسباران🌳
آنباکسینگ بلوطی🫒
مزه اش؟! تلخ اما چیزی از ارزشهای ما کم میکنه مگه؟ ابدا😌 فلذا به خوردن ادامه میدن🙃
آقای بلوط🥹
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 انتقاد اخیر رهبر انقلاب از کسانی که به استفاده از یک لغت فرنگی در حرف یا نوشته‌ی خود افتخار میکنند! 📲 💻 Farsi.Khamenei.ir
آجرک الله یا صاحب الزمان😔
هدایت شده از کانال حمید کثیری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جنگ در روزهای آتی برای حزب‌الله سخت و سخت‌تر خواهد شد، اما ببینید منطق یک در این شرایط چگونه است ... 👈 ببینیم و خودمان را در این شرایط تصور کنیم. آیا ما مسئله را اینگونه می‌بینیم؟! برای رزمندگان و مجاهدان جبهه مقاومت دعا کنیم 🤲 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
هدایت شده از مدرسه نویسندگی مبنا
فصل ثبت‌نام پاییز هم شروع شد! 🍂 دوره‌ نویسندگی خلاق با استاد جوان آراسته برای ثبت‌نام به این لینک سر بزنین: https://B2n.ir/a26370 ✍ [اگه درمورد جزئیات دوره سؤال دارین، تصویر بالا رو باز کنید.] ظرفیت محدوده:) مراقب باشین:) @nevisandegi_mabna
آيا پنداشته‌ايد در حالى كه هنوز حادثه‌هايى مانند حوادث گذشتگان شما را نيامده، وارد بهشت مى‌شويد؟! به آنان سختى‌ها و آسيب‌هايى رسيد و چنان متزلزل و مضطرب شدند تا جايى كه پيامبر و كسانى كه با او ايمان آورده بودند مى‌گفتند: يارى خدا چه زمانى است‌؟ گفتیم: يقيناً يارى خدا نزديك است! ‌ ...
بسم الله یک روزی این رویارویی آخرالزمانی باید انجام بشود. انجام بشود که بتوانیم سگ هار صهیونیسم را، یهودی‌های صهیونیسم آدمخوار را از روی کره‌ی‌زمین محوشان کنیم. انتقام همه‌ی بشریت را، همه‌ی چندهزار پیغمبر را که کشته اند، انتقام همه‌ی سختی هایی که پیامبر رحمتمان از این قوم پلید کشیده. همه‌ی سختی هاییکه به جان مولایمان نشانده اند. خون دل مادرمان فاطمه سلام الله علیها، همه‌ی نوزادان در رحم کشته شده را، همه کودکان سلاخی شده را، همه‌ی زنان بی‌شوهر شده، همه‌ی مادران بی‌فرزند شده، همه‌ی فرزندان بی پدر یا مادر شده را که با هر توپ و تانک و موشک و حتی زبان الکنشان آزرده اند بگیریم. انتقام همه‌ی گریه‌های مادران و همسران و فرزندان شهدایمان را. چه چیزی بهتر از این که این رویارویی در زمانه‌ای باشد که ما نفس می‌کشیم؟ جان من و ما و فرزندانمان به فدای این راه و این آرمان
https://farsnews.ir/fatemeh_nasrollahi/1727544219622078150 شهادت سید حسن نصرالله را برای فرزندانمان چطور روایت کنیم؟
هدایت شده از گاه گدار
ما برای این روزها باید پیش خدا جواب بدهیم. . «محمدرضا جوان آراسته» zil.ink/mrarasteh
هدایت شده از گاه گدار
هدایت شده از گاه گدار
هدایت شده از گاه گدار
هدایت شده از گاه گدار
هدایت شده از گاه گدار
هدایت شده از گاه گدار