|⇦•روضه و توسل به ساحتِ مقدس مادرِ ادب حضرت اُم البنین سلام الله علیها تقدیم روح ملکوتی امام راحل و همۀ مادرانِ شهدا •✾•
┅═•┄⊰↭⊱•┄═┅
گویند فقیری به مدینه به دلی زار
آمد به در خانه ی عباس علمدار
زد بوسه بر ان درگه و استاد مؤدب
گفتا به ادب با پسر حیدر کرار
کی صاحب این خانه یکی مرد فقیرم
بیمار و تهیدست و گرفتار و دل افکار
هر سال در این فصل از این خانه گرفتم
بر خرجی یکسالۀ خود هدیۀ بسیار
گفتا به زنان اُم بنین مادرِ عباس
با سوزِ دلِ سوخته و دیدۀ خون بار
کز زیور و زر هر چه که دارید بیارید
بخشید بر این مردِ فقیر از ره ایثار
خود سائل هر سالۀ عباس من است این
عباس دل آزرده شود گر برود زار
دادند بدو زیور و زر هر چه که می بود
از لطف و کرم عترت پیغمبر مختار
سائل که نگاهش به زر و سیم بیفتاد
بگذاشت ز غم گریه کنان چهره به دیوار
گفتند همه هستیِ این خانه همین بود
ای مرد عرب اشک مَیَفشان تو به رخسار
آن سائلِ دلباخته با گریه چنین گفت:
کی در همه جا بوده به خیل ضعفا یار
بر من در این خانه گدائیست بهانه
من عاشقِ عباسم ، نه عاشق دینار
من آمده ام بازویِ عباس ببوسم
من در پی گل روی نهادم سوی گلزار
هر سال زدم بوسه بر آن دستِ مبارک
هر بار شدم محو رخِ صاحب این دار
یک لحظه بگوئید که عباس بیاید
باشد که برم فیض از آن چهره دگر بار
ناگاه زنان شیونشان رفت به گردون
گفتند : فروبند لب ای مرد گرفتار
ای عاشق دلسوخته ، ای محو رخ دوست
ای سائل دلباخته ، ای طالب دیدار
دستی که زدی بوسه جدا گشت زِ پیکر
ماهی که تو دیدی به زمین گشت نگونسار
آن دست کزو خرجی یکساله گرفتی
شد قطع زِ تیغ ستم دشمن خونخوار
سر بر سر نی، دست جدا، تن به روی خاک
لب تشنه، جگر سوخته، دل شعله ای از نار
این طایفه هستند در این خانه سیه پوش
این خانه بود در غم عباس عزادار
این مادر پیری که قدش گشته خمیده
سر تا به قدم سوخته، چون شمع شب تار
این مادر دلسوختۀ چهار شهید است
گردیده دو تا قامتش از ماتم آن چهار
این مادر عباس همان اُم بنین است
دادند بنینش همه جان در ره دادار
دیگر مرا اُم البنین مخوانید
زیرا که من دیگر پسر ندارم
#روضه_حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#هیئت_بین_الحرمین_شهرگلستان
@rozeh_bh