.
#دوبیتی
#رحلت_حضرت_خدیجه
#حاج_رضا_یعقوبیان
منم دلبسته کویت خدیجه
که مستم ز عطردلجویت خدیجه
در این ماه خدایی ماه رحمت
دو دست من بودسویت خدیجه
خدیجه گلبن باغ ولایی
تو آرامش برای مصطفایی
نمودی یاری از دین خداوند
خدیجه مادر خیرالنسایی
خدیجه مظهر ایمان و تقوا
خدیجه همسر والای طاها
نموده یاری دین محمد
خدیجه مادر دلبند زهرا
ز غم امشب جهان ماتم سرا شد
مدینه شور و غوغایی به پا شد
برفت از عالم هستی خدیجه
در این ماتم جگرخون مصطفی شد
باشد به جهان خدیجه نور برکات
بر شیعه بود مهر ولایش حسنات
امشب که بودشب وفاتش بفرست
برروح مقدسش درود و صلوات
شهر مکه در عزا و غم شده
خانه احمدپرازماتم شده
درغم سوک خدیجه مادرش
قامت زهرای اطهر خم شده
#رحلت_حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#حضرت_خدیجه
#صلواتی
#مشهد_مقدس
@roze_daftari
#روضه_دفتری
#روضه_حضرت_خدیجه_س_
وگریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س)
حضرت خدیجه (س) به اسماء فرمود اسماء تو برا زهرای من مادری کن.
اسماء هم همهجا با بیبی حضرت زهرا بود، همه جا براش مادری کرد.
هم شب زفاف، هم پشت درِ خونه؛ این دو جا برای این خانم مادری کرد.
هر مادری بود همین دوجا میومد، چون اولی شب زفافه، مادرا دوست دارن همه شب زفاف باشن، دومیش هم موقع وضع حمله، دوست دارن باشن، نوهشون رو بغل بگیرن...
اما یه جاست مادرا نمیان، میدونی کجاست؟
اونجاییه که میخوان بدن دخترو غسل بدن؛ اما اونجا هم اسماء اومد کمک امیرالمؤمنین، گفت آقا تنهاست...
"اسماء بریز آب روان
بر روی گلبرگ گلم"
امشب از طرف خدا کفن اومد، پیغمبر خودش بدن حضرت خدیجه رو غسل داد و کفن کرد.
اما.. پیغمبر یه بدن سالم رو غسل داد.
قربون اون آقایی برم که یهیهو اسماء دید امیرالمؤمنین سربهدیوار گذاشت، دیگه غسل نمیده...
چی شد آقاجان؟!
اسماء دست به دلم نذار، هرچی آب میریزم خودت نگاه کن داره هنوز خونآبه میاد.....
از این ناراحتم فاطمهم هیچی بهم نمیگفت، هی میدیدم شبا از این پهلو به اون پهلو میشه، هی میدیدم میخواست دستشو بیاره بالا موهای زینبو شونه کنه نمیشه، اما حالا دلیلشو فهمیدم...
یازهرا....
#حضرت_خدیجه
@roze_daftari
#روضه_دفتری
#روضه_حضرت_خدیجه_س_
«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ رَسُولِ اللَّهِ یا أم الزَهرا یا أم المؤمِنين یا خَدیجَه الکُبری»
همسنگر بی مثل و مانندم خدیجه
بر عشق تو یک عمر پابندم خدیجه
ای در تمام عرصه ها سنگِ صبورم
ای یاورِ دیرینه ام ، کوهِ غرورم
ای تکیه گاه شانه زخمی احمد
ای هرقدم تصدیق تو یار محمد
شد پشت گرمی ام همیشه همتِ تو
ترویج دین آغاز شد با ثروتِ تو
سرمایۀ اصلیِ آئین پیمبر
مال حلالت بوده با شمشیر حیدر
تو اولین زن در دیار مسلمینی
منصوب حق بر نامِ اُم المومنینی
تو پابه پایم درد و محنت می کشیدی
بار رسالت را به دوشت می کشیدی
تو آبرویِ سرزمین هایِ حجازی
هم سفرۀ من بوده ای در عشق بازی
تو حامیِ زحمت کش دین خدائی
تنها پرستار مناجات حرائی
حالا دگر گیسو سپید و قد کمانی
در هر نوائی اشهدِ خود را بخوانی
دستانِ پر مهر تو دیگر پینه بسته
گرد غریبی بر سر و رویت نشسته
هی پلک هایِ بسته را وا میکنی تو
رخسار زهرا را تماشا می کنی تو
در این دیار بی کسی جان می سپاری
سر رویِ خاک سرد قبرستان گذاری
تو واسطه کردی به سویم دخترت را
تا بینِ پیراهن بپیچم پیکرت را
*همچین که گفت من کفن ندارم ، جبرئیل کفن آورد ..*
اماکجایی تا ببینی نور دیده
در کربلا یک پیکری را سربریده
مادر بزرگِ کربلایی ها کجایی
در لحظۀ سختِ جدایی ها کجایی
بر آبرویت حق درِ رحمت گشوده
از آسمان بهرت کفن نازل نموده
تنها در عالم یک بدن عریان بماند
در دشت بی غسل و کفن عریان بماند
بی سر به خون غلطیده در گودال گردد
در زیرِ سم اسب ها پامال گردد
گیسو پریشان زینبت از تل ببیند
راس حسنت بر سر نیزه نشیند
*یکم روضه بخوانم ان شالله بریم مدینه اونجا عرضِ ادب کنیم .. چنان بالاسرِ حضرتِ خدیجه گریه می کرد .. مادر .. مادر .. خدا خیر بده اسماء رو ، صداش زد بیا ؛ وصیتی دارم بهت ، خیلی حواست به این دخترِ من باشه .. مخصوصاً شبِ عروسی یادت نره .. دختر که عروس بشه به مادر احتیاج داره .. برا دخترم مادری کن .. اسماء اونجا بود ، یه جا دیگه هم اسما حاضر بود .. اون شبی که علی بدنِ فاطمه رو غسل میداد .. اسما آب میریخت .. علی بدن رو شستشو می داد .. اینجا زهرا پنج ساله بود بالاسرِ مادر ناله میزد .. آی شبِ مدینه یه دختر پنج سالۀ دیگه رم دید .. دخترِ دنبالِ جنازۀ مادر میدوید ..*
#حضرت_خدیجه
@roze_daftari
#روضه_دفتری
#روضه_حضرت_خدیجه_س_
سنگ صبوره قلبِ طاهایی خدیجه
آرامشِ پیغمبرِ مایی خدیجه
کی میرسد دستِ کسی بر رتبۀ تو
از بس که بالایی و والایی خدیجه
خیرالنساها را اگر که بر شمارند
قطعاً تو جزء بهترین هایی خدیجه
درکِ مقاماتِ تو کارِ هر کسی نیست
چون مادرِ اُم ابیهایی خدیجه
بر تارُکِ اسلام نامت می درخشد
اول مسلمان ، قبلِ مولایی خدیجه
مثلِ تو را بانو خدا کی آفریده ؟
تنها تویی که مصلِ زهرا پروریده
بانو تو با آسیه و مریم قرینی
ای آسمانی پس چرا رویِ زمینی؟
اسلام با دارایی تو قد علم کرد
تو اولین حامیِ این دینِ مبینی
ما را به مجهول الهُویت ها چه کاری است؟
تنها خودت هستی که اُم المومنینی
شعبِ ابیطالب تو را در خود نگه داشت
تا بر همه ثابت شود ، تنها ترینی
از حرمتِ داغِ تو عام الحزن فرمود
خیلی عزیزی رکنِ ختم المرسلینی
بانو برو بعد از تو خیلی سخت باشد
با حیدر از زهرا خیالت تخت باشد
در روضۀ تو دیدۀ تر احتیاج است
هر مرد را همواره یاور احتیاج است
با این که زهرا هست ، حیدر هست اما
مثله تویی پیشِ پیمبر احتیاج است
ای کاش مادر جان پسر هم داشتی تو
بعضی مکان ها یک برادر احتیاج است
گاهی میاید نیست حتی جایِ شوهر
یک موقعی بر شخصِ دیگر احتیاج است
فضه میاد پشت در ، اما به قرآن
در وضع حملِ زن به مادر احتیاج است
زهرا چه حالی بود پشتِ در خدیجه
جایِ تو خالی بود پشتِ در خدیجه
*فرمودند چهار تا ناله زد پشتِ در ، اول صدا زد یا رسول الله .. بابا ببین اُمتت با دخترت دارن چه می کنن .. نالۀ دوم علی رو صدا زد .. تو نالۀ سوم دیگه کار از علی ام بر نمیاد .. لذا صدا زد یا «فضه خذینی ..» فضه تو به فریادم برس .. به خدا بچه مُ کشتن .. اما تو نالۀ چهارم یه وقت صداش بلند شد پسرم .. مهدی جان ...*
خوب است بانو قبرِ تو دور از وطن نیست
جز فاطمه در ماتمت یک سینه زن نیست
بگذار مادرجان کمی روضه بخوانم
تا که نگویی هیچ کس هم دردِ من نیست
گفتی به پیغمبر لباست را بیاور
چون در بساط خالی ام حتی کفن نیست
چندین کفن روح الامین آورد و دیدی
تعداد آنها جز به قدرِ پنج تن نیست
وقتی تو هم از آن کفن ها سهم بردی
کم شد یکی و چاره غیر از پیرهن نیست
بانو نه تنها نورِ عینت بی کفن ماند
گرگی رسید و یوسفت بی پیرُهن ماند
#حضرت_خدیجه
@roze_daftari
#روضه_دفتری