eitaa logo
روضه دفتری
34.6هزار دنبال‌کننده
257 عکس
14 ویدیو
14 فایل
روضه های آماده و کامل از ابتدا تا انتها بااستفاده از جملات عامیانه و کاربردی ، همراه صوت با متن مداحی نوحه با توجه به مناسبت ها لینک کانال در ایتا👇 #روضه_دفتری @roze_daftari مدیریت @khadeemeh110 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 گروه👆 •
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴 بابا، برلب رسید ازغصه جونم کجـا بـودی بـابـای مهـربونم تمـام دختـران شـامی امروز همه بابا شونو دادن نشونم بیـا بـابـا یتیـم خـویش دریـاب شدم از طعنه های شام بیتاب یکی ازدختران باطعنه می گفت رقیـه، مـن پـدر دارم،دلـت آب پدر داران مرا تحقیر کردند دگر از زنده ماندن سیر کردند همه بر گریه ام خندیده بودند سه ساله دخترت را پیرکردند اگر دردمندی بگو با رقیه اسیری به بندی بگو یا رقیه بکارت گره گر فتاده بگو ز کارت گره وا کند تا رقیه میان خاک ها دادند جایش پر از تیغ مغیلان بود پایش برای دخترک جای عروسک سر ببریده آوردند برایش دهان من ز مشت زجر کج شد تمام دنده هایم رج به رج شد دگـر پاها و دستم حس ندارند رقیـه جـان تـو دیگـر فلج شـد سه ساله بـار غم بـردم بدوشم دگر افتادم از آن جنب وجوشم شکسته پهلـویم بـابـا ، بمـانـد اَمــانـم را بــریـده درد گــوشم به شام و کوفه دلم رامحک زدند ز طعنه زخـم درونـم نمـک زدنـد عـدو بـه خنده مـن و عمه ی مرا چوشکل فاطمه بودیم کتک زدند 🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴 کجایی ای اذان گـوی پیمبر؟ بـلالـم، ای بلنـدگـوی پیمـبر دلم خواهدبه گلبانگ اذانت بخـوانی نــام دلجـوی پیمـبر من آن مرغ شکسته پرو بالم پریشان خاطر و افسرده حالم بیـا بـه خـاطـر زهـرا اذان گـو دلـم تنـگ پـدر شـد ای بلالم الهـی فـاطمه دردت بـه جانم تو که ازاشک دیده ترشدی باز بمیرم چشم هایت گـود رفته تـو از دیـروز لاغـرتر شـدی باز دگـر شـد زنـدگی ام نــا مـرتب دلـم خواهد بمیرم، جان زینب زدست گریه هایت شکوه کردند کـه زهـرا روز نالد یا که در شب بـرای گـریه هـایت من بمیرم ز اشک بچه هایت من بمیرم چه شبهایی نخفتی ناله کردی بـرای نـاله هـایت مـن بمیـرم عزیزم تـا که از من رو گرفتی زجسم و جان من نیرو گرفتی خودم دیدم به وقت راه رفتن کمک از هـر دو تـا زانو گرفتی گل هیجده بهارم در جوانی چرا بگرفته ای رنگ خـزانی؟ دگـر تنهـاتر از اینـم مگردان بمان با من اگر که می توانی چرا با هر چه غصه خو گرفتی؟ چو پیران دست بر پهلو گرفتی مـدینه در حقت بـد کرد، زهرا چرا دیگر تـو از مـن رو گرفتی؟ تـو از مـن رو مگیر ای آفتابم سکوتت کرده دیگر دل کبابم تمام شهر با من قهر هستند تـو لااقـل بـده زهـرا جـوابم تـو را جـان پیمبـر کـن حـلالـم به زینب جانِ اطهر کـن حـلالم توراحق حسین حق حسن جان به اشک چشم حیدر کن حلالم فـــراق دیگـری را دیــد زینـب شب بـی مـادری را دیـد زینـب ازآن شب که علی سر زدبه دیوار غـم بــی یــاوری را دیــد زینـب علـی جـانم ز پیغمـبر شنیدم حسین من شهید دشنه گردد علی شب ها کنارش آب بگذار مبـادا کـه حسینم تشنه گردد 🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴 شدروزوشب ذکرلبت خَلِّصنی یارب ذکـر منـاجـات شبت خَلِّصنی یارب ناله زدی درهرقنوت وسجده هایت مابین هـر یک یاربت خَلِّصنی یارب عمری به پشت درب های بسته بودی ازظلم سندی بن شاهک خسته بودی ورد لبت معصومه جان بودو رضاجان از بس به فرزندان خود دلبسته بودی ای قلب عالم سوخت آقـا جان برایت تـو نـاله ها کـردی و نشنیدند صدایت زنجیر از مظلومیت خـون گـریه میکرد یاحضرت موسی بن جعفرجان فدایت روزه بـودی خـون دل افـطار تو لحظــه لحظـه داده انـد آزار تو جز غُل و زنجیر ودلتنگی و زهـر هیـچ کس آنجـا نگشته یـار تو چشـم انتظاری گفت مـولایم بیاید هــر دم رضـا می گفت آقـایم بیاید تاخواستگار از بهرمعصومه می آمد مـی گفت بگذارید کـه بـابـایم بیاید ای میــوه ی قلب پیمــبر دردمندم ذُریّـــه ی زهـــرا و حـیدر دردمندم هجررخ صاحب زمان بیچاره ام کرد یاحضرت موسی بن جعفردردمندم تیره گشته روز و ماه و سال من در قفس بشکسته پـر و بال من غـــیر تــازیـانه و دشـنام خصم کس نپرسیداست اینجاحال من مـرا در بند هـم زنجیر کردند و بـا زخـم زبان تحقیر کردند زبس به مادرم دشنام دادند مـرا ایـن نـانجیبان پیر کردند پیغمبرازمظلومیت درپیچ وتاب است قلب جهان شیعه ازداغت کباب است فـــرزنــد زهـرا کـن دعـا مهدی بیـاید باب الحوائج تودعایت مستجاب است ای مـادر تو فـاطمه هم مادر ما ای سایهٔ لطفت همیشه برسرما تامهدی ازپرده ی غیبت به درآید باب الحوائج، حفظ فرما رهبر ما 🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴 شدروزوشب ذکرلبت خَلِّصنی یارب ذکـر منـاجـات شبت خَلِّصنی یارب ناله زدی درهرقنوت وسجده هایت مابین هـر یک یاربت خَلِّصنی یارب عمری به پشت درب های بسته بودی ازظلم سندی بن شاهک خسته بودی ورد لبت معصومه جان بودو رضاجان از بس به فرزندان خود دلبسته بودی ای قلب عالم سوخت آقـا جان برایت تـو نـاله ها کـردی و نشنیدند صدایت زنجیر از مظلومیت خـون گـریه میکرد یاحضرت موسی بن جعفرجان فدایت روزه بـودی خـون دل افـطار تو لحظــه لحظـه داده انـد آزار تو جز غُل و زنجیر ودلتنگی و زهـر هیـچ کس آنجـا نگشته یـار تو چشـم انتظاری گفت مـولایم بیاید هــر دم رضـا می گفت آقـایم بیاید تاخواستگار از بهرمعصومه می آمد مـی گفت بگذارید کـه بـابـایم بیاید ای میــوه ی قلب پیمــبر دردمندم ذُریّـــه ی زهـــرا و حـیدر دردمندم هجررخ صاحب زمان بیچاره ام کرد یاحضرت موسی بن جعفردردمندم تیره گشته روز و ماه و سال من در قفس بشکسته پـر و بال من غـــیر تــازیـانه و دشـنام خصم کس نپرسیداست اینجاحال من مـرا در بند هـم زنجیر کردند و بـا زخـم زبان تحقیر کردند زبس به مادرم دشنام دادند مـرا ایـن نـانجیبان پیر کردند پیغمبرازمظلومیت درپیچ وتاب است قلب جهان شیعه ازداغت کباب است فـــرزنــد زهـرا کـن دعـا مهدی بیـاید باب الحوائج تودعایت مستجاب است ای مـادر تو فـاطمه هم مادر ما ای سایهٔ لطفت همیشه برسرما تامهدی ازپرده ی غیبت به درآید باب الحوائج، حفظ فرما رهبر ما 🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴 @roze_daftari
🌴🍀🌴🍀🌴🍀🌴🍀 کـربلا بـر حـرم نـور دو عینت صلوات به صفای توو بین الحرمینت صلوات ای بـه قـربان دو آقـای غریب و تشنه هم به عباس علمداروحسینت صلوات 🌴🍀🌴🍀🌴🍀🌴🍀
🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴 بابا، برلب رسید ازغصه جونم کجـا بـودی بـابـای مهـربونم تمـام دختـران شـامی امروز همه بابا شونو دادن نشونم بیـا بـابـا یتیـم خـویش دریـاب شدم از طعنه های شام بیتاب یکی ازدختران باطعنه می گفت رقیـه، مـن پـدر دارم،دلـت آب پدر داران مرا تحقیر کردند دگر از زنده ماندن سیر کردند همه بر گریه ام خندیده بودند سه ساله دخترت را پیرکردند اگر دردمندی بگو با رقیه اسیری به بندی بگو یا رقیه بکارت گره گر فتاده بگو ز کارت گره وا کند تا رقیه میان خاک ها دادند جایش پر از تیغ مغیلان بود پایش برای دخترک جای عروسک سر ببریده آوردند برایش دهان من ز مشت زجر کج شد تمام دنده هایم رج به رج شد دگـر پاها و دستم حس ندارند رقیـه جـان تـو دیگـر فلج شـد سه ساله بـار غم بـردم بدوشم دگر افتادم از آن جنب وجوشم شکسته پهلـویم بـابـا ، بمـانـد اَمــانـم را بــریـده درد گــوشم به شام و کوفه دلم رامحک زدند ز طعنه زخـم درونـم نمـک زدنـد عـدو بـه خنده مـن و عمه ی مرا چوشکل فاطمه بودیم کتک زدند 🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴
🏴😭🏴😭🏴😭🏴😭 امیــد  قلـب  پیغمبر خدیجه برایش همدم وهمسرخدیجه ز بعـد او پیمبر مـاند و دردش نبـی را بهتـرین یــاور خــدیجه خـدیجه تـا حقیقت را یقین کرد خودش را وقف اسلام مُبین کرد همـه تـا پشت کـردند بـه پیمبر خـدیجه رو بـه پیغمبر دیـن کرد تـاکـه پیمبر مانده تنها بین مردم آنـدم خـدیجه شـدمسلمان پیمبر دار و نـدارش راکه در راه خدا داد گفتا که جـان من به قربان پیمبر همیشه بود غمخوار پیمبر بـه تنهـایی شده یـار پیمبر تمـام آرزویـش بـود بینـد گـل لبخند بـه رخسار پیمبر شبی ازغصه حیدر گریه می کرد و زهـرا بهـر مـادر گـریه می کرد مـدینـه دیـد از داغ خـدیجـه به سر می زد پیمبر گریه می کرد رسـد از خـانه ی عشـق پیمـبر صـدای نــالـه ی ای وای مـادر خدیجه مرغ جانش کرده پرواز شـده بـی همنوا دیگر پیمبر مـدینه پر شده از آه و ناله دگـر بهـر نبی شادی محاله ز بیتش بانگ مادر مادر آید عزا بگرفته زهرای سه ساله مرو از پیشم ای مظلومه مادر تـویـی تنهـا پـدر را یـار و یـاور غمت سنگین بُـوَد بر جان بابا بـرایت مـی زنـد بـر سـر پیمـبر بنال ای دل کـه زهرابی قـرار است بسوزای دل که دردش بیشماراست چــه  جـانسـوز  و  یتیمـانـه  بنـالد بـرای   مـادر  خـود  داغـدار  است مــرا در سینه داغی دیگر افتاد که پیغمبربه حال مضطر افتاد خدارحمی کند،طفلی سه ساله بـه نـاله روی نعش مـادر افتاد یـا  رسـول الله  گشتـه  بـاورم وقـت رفتن شـد دگر پیغمبرم خواهشی دارم اجابت کن مرا جان  تو  و  جان  زهرا  دخترم الـوداع ای حضـرت مـولای من الـوداع ای یـار بـی همتای مـن بـا عبـا کـردی کفـن جسـم مـرا می شود روزی حسینم بی کفن 🏴😭🏴😭🏴😭🏴😭
🏴😭🏴😭🏴😭🏴😭 وقتی خدیجه حرف ترک ازخانه میزد مـرغ دلش آهسـته پـر از لانـه میزد آن روز آخــر دیـد پیغمبر کـه یـارش بـا اشـک بـر موهای زهرا شانه میزد 🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀
🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴 بابا، برلب رسید ازغصه جونم کجـا بـودی بـابـای مهـربونم تمـام دختـران شـامی امروز همه بابا شونو دادن نشونم بیـا بـابـا یتیـم خـویش دریـاب شدم از طعنه های شام بیتاب یکی ازدختران باطعنه می گفت رقیـه، مـن پـدر دارم،دلـت آب پدر داران مرا تحقیر کردند دگر از زنده ماندن سیر کردند همه بر گریه ام خندیده بودند سه ساله دخترت را پیرکردند اگر دردمندی بگو با رقیه اسیری به بندی بگو یا رقیه بکارت گره گر فتاده بگو ز کارت گره وا کند تا رقیه میان خاک ها دادند جایش پر از تیغ مغیلان بود پایش برای دخترک جای عروسک سر ببریده آوردند برایش دهان من ز مشت زجر کج شد تمام دنده هایم رج به رج شد دگـر پاها و دستم حس ندارند رقیـه جـان تـو دیگـر فلج شـد سه ساله بـار غم بـردم بدوشم دگر افتادم از آن جنب وجوشم شکسته پهلـویم بـابـا ، بمـانـد اَمــانـم را بــریـده درد گــوشم به شام و کوفه دلم رامحک زدند ز طعنه زخـم درونـم نمـک زدنـد عـدو بـه خنده مـن و عمه ی مرا چوشکل فاطمه بودیم کتک زدند 🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴
4_5807737709174723767.ogg
زمان: حجم: 1.83M
برخیز، ای علی اکبرم داغ، تو شکسته کمرم ‍ 🏴😭🏴😭🏴😭🏴😭 بر خیز، ای علیِ اکبرم(۲) داغ، تو شکسته کمرم(۲) باتو ، کشته اند دیگر مرا(۲) جسمت، چون سوی خیمه برم(۲) یاعلی گو ای شبهه پیغمبرم برخیز داغ تـو نَبوَد ای پسر باورم برخیز کن تَـرحُّم بـر دیدگان ترم برخیز درخون، نعش تو چون بنگرم              بر خیز ای علیِ اکبرم آتش داغت زد به جان من شراره آیه هایت ای  قرآنم شد پاره پاره داغ رسـول الله شده تـازه دوباره مُردم ، بعد تو ای پسرم «۲»             بر خیز ای علیِ اکبرم داغ تو کرده، ای علی جان دگر پیرم زهـر فـراقِ  تـو نمـوده زمیـن گیرم دارم از غصه پیش نعش تو میمیرم خاکِ ، غم بریزم بر سرم«۲»               بر خیز ای علیِ اکبرم بخاک و خون افتاده تمام امیدم آمد به سرم از آنچه که می ترسیدم ای علی اکبر، عاقبت داغ تو دیدم جوان مُرده میداند که من چه کشیدم ای وای ، سوزد از غم جگرم«۲»                بر خیز ای علیِ اکبرم چون ببینم غرق بخون قدِ رسایت جان به لب آمد، دیده ام اِرباً اربایت یک پدرگو تا خوش کنی قلب بابایت «مداح» ، ناله زد از جگرم برخیز، ای علیِ اکبرم 🥀😭🥀😭🥀😭🥀😭
4_5909084785443083140.ogg
زمان: حجم: 416.1K
🥀😭🥀😭🥀😭🥀😭 کنار نعشت ببین علی جان«۲» فتادم از پا «۲» مرا که کُشتی چرا خموشی«۲» بگو تو بابا «۲» علی به رویم دو دیده بسته غم دو عالم به دل نشسته عصای پیری من شکسته قدم خمیده از این مصیبت آه و واویلا «۲» حرم نشسته به انتظار تو نازنینم برای من سخت وناگواره غمت ببینم غبارپیری نشسته یک لحظه برجبینم جواب اهلِ حرم چه گویم عزیز لیلا «۲» چراعلی جان بروی بابا تو دیده بستی نفس بکش تاببینم اکبرکه زنده هستی فدای آن قدِ نازنینت ز هم گُسستی چسان ببینم که جسم پاکت شد اِرباً اربا «۲» به جرم اینکه علی بُوَد اسم نازنینت نشسته اندکوفیان بی دین ودرکمینت که تا دوباره زخون سررنگ کنندجبینت شدی فداییِ راه دین و علی اعلا «۲» فدایت ای آنکه ارغوانی و لاله رویی تمام آمال و آرزویم بُوَد به نوعی دراین دم آخرین مرا یک پدر بگویی بُوَد امیدم که آخرین دم بگویی بابا«۲» 🥀😭🥀😭🥀😭🥀😭
🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴 بابا، برلب رسید ازغصه جونم کجـا بـودی بـابـای مهـربونم تمـام دختـران شـامی امروز همه بابا شونو دادن نشونم بیـا بـابـا یتیـم خـویش دریـاب شدم از طعنه های شام بیتاب یکی ازدختران باطعنه می گفت رقیـه، مـن پـدر دارم،دلـت آب پدر داران مرا تحقیر کردند دگر از زنده ماندن سیر کردند همه بر گریه ام خندیده بودند سه ساله دخترت را پیرکردند اگر دردمندی بگو با رقیه اسیری به بندی بگو یا رقیه بکارت گره گر فتاده بگو ز کارت گره وا کند تا رقیه میان خاک ها دادند جایش پر از تیغ مغیلان بود پایش برای دخترک جای عروسک سر ببریده آوردند برایش دهان من ز مشت زجر کج شد تمام دنده هایم رج به رج شد دگـر پاها و دستم حس ندارند رقیـه جـان تـو دیگـر فلج شـد سه ساله بـار غم بـردم بدوشم دگر افتادم از آن جنب وجوشم شکسته پهلـویم بـابـا ، بمـانـد اَمــانـم را بــریـده درد گــوشم به شام و کوفه دلم رامحک زدند ز طعنه زخـم درونـم نمـک زدنـد عـدو بـه خنده مـن و عمه ی مرا چوشکل فاطمه بودیم کتک زدند 🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴