《رباعیّات بیبی امّکلثوم علیهاسلام》
این قدر بگو غریب و مظلوم چرا؟
از مجلس اوست، شیعه محروم چرا؟
زهرا! تو مگر که چند دختر داری؟
پنهان شده نام «امّکلثوم» چرا؟
#قاسم_صرافان
🥀🥀🥀
غم بر دل هر پیر و جوان است امشب
ماتم زده بغض آسمان است امشب
در سوگ غریبانهی «امّکلثوم»
محزون، دل صاحب الزّمان است امشب
#محمدرضا_یزدی_آینه
🥀🥀🥀
تا آخر خط به خاطر مکتب رفت
جانش اگر آمد از جفا بر لب، رفت
در مهر و وفا بر «امّکلثوم» نگر
دنبال حسین، همره زینب رفت
#سید_محمد_رستگار
🥀🥀🥀
در راه شما هر که قدم بگذارد
پا در حرم جود و کرم بگذارد
فردا نکند شفاعت از او زهرا
در حقّ شما کسی که کم بگذارد
#سید_مجتبی_شجاع
🥀🥀🥀
آن شب که پدر به خانه، مهمان تو بود
تو جان پدر بودی و او جان تو بود
آن کس که تمام خلق مهمان ویاند
آن شب به سر سفرهی احسان تو بود
#میثم_کریمی
🥀🥀🥀
ای مرهم زخم دل و غمخوار پدر!
هم غمخور مادریّ و هم یار پدر
در لیلهی قدرِ آخرِ عمرِ علی
شد مهر تو، سفرهدار افطار پدر
#سید_رضا_مؤید
🥀🥀🥀
داغ است، دل لالهی صد چاک دمشق
زآن گل که بُوَد به تربت پاک دمشق
خورشید به سوگ «امّکلثوم» گریست
تا ماه مدینه خفت در خاک دمشق
#سید_محمد_رستگار
🥀🥀🥀
هم ماه مدینه است و هم زهرهی شام
همه عمّه و هم خواهر و هم دخت امام
ای دوست! اگر سوریه رفتی برسان
از جانب ما به «امّکلثوم»، سلام
#سید_محمد_رستگار
🥀🥀🥀
در دفتر عشق، حرف منظوم شدم
تا آینهدار پنج معصوم شدم
هر کس به ردیف عشق نامی را خواند
من خادم بیت «امّکلثوم» شدم
#حسین_دیلم_کتولی
🥀🥀🥀
هم دختر خورشیدی و هم دختر ماه
هم خواهر مجتبی و هم خواهر شاه
بعد از سخنان تو بگفتا زینب:
لا حول و لا قوّة الّا بالله
#محمدرضا_یزدی_آینه
🥀🥀🥀
باید که تو را به برج دین، کوکب گفت
باید که تو را حافظ این مکتب گفت
در قدر و جلال و عزّت و فضل و شرف
باید که تو را شریکة الزّینب گفت
#حسین_میرزایی
😭یا رب فرج😭
#حضرت_امکلثوم_سلاماللهعليها
#جواد_هاشمی_تربت
کانال روضه دفتری👇👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@rozeh_daftari
❣﷽❣
🎆#زمزمه_حضرت_معصومه_س
اهل قم خیر ببینید که غوغا کردید
احترامی که به این دختر زهرا کردید
اهل قم خیر ببینید پناهم دادید
با سلام و صلوات آمده راهم دادید
همه گفتید به هم عمه سادات آمد
گوییا فاطمه از سوی سماوات آمد
اهل قم خیر ببیند چه مسرور شدید
غیر زنها همه از محمل من دور شدید
اهل قم خیر ببینید گلاب آوردید
تا که دیدید که لب تشنه ام آب آوردید
اهل قم خیر ببینید شما کف نزدید
دور ناموس خدا ساز و نی و دف نزدید
اهل قم خیر ببینید به خواهر نزدید
طعنه ام بر سر هر کوچه و معبر نزدید
اهل قم خیر ببینید مراقب بود
تا نیفتم زروی ناقه مواظب بودید
اهل قم خیر ببینید خدایی مردید
چقدر چادر و پوشیه نثارم کردید
اهل قم خیر ببینید محبت کردید
کوچه را وقت ورودم همه خلوت کردید
اهل قم خیر ببینید که همت دارید
سر ناموس خدا این همه غیرت دارید
شاد کردید شما قلب رضا را به خدا
همچو زینب سر بازار نبردید مرا
اینکه با گریه معصومه مدارا کردید
همه جبران غم زینب کبری کردید
بعد از آن خستگی راه توانم دادید
بهترین نقطه این شهر مکانم دادید
به خدا حق مرا خوب رعایت کردید
روز و شب از من بیمار عیادت کردید
زحمتی بود اگر غرق ملالم نکنید
من دگر رفتنی هستم ،حلالم بکنید
غربت و درد و غم و غصه هماهنگ شده
بهر بابای غریبم دلم تنگ شده
بعد مرگم اگر از کوی رضا میگذرید
کمی از خاک مزارم به خراسان ببرید
تا که در قبر شود یار من و همسخنم
نامه اش را بگذارید درون کفنم
اهل قم اجر شماها همگی با زهرا
وقت تشییع بگویید فقط یا زهرا
مادرم فاطمه شب دفن شد و یار نداشت
به جز از هفت نفر او که عزادار نداشت
نیمه ی شب چه غریبانه و مظلومانه
بدن مادر ما رفت برون از خانه
لرزه ها بود که بر عرش برین می افتاد
پی تابوت علی هی به زمین می افتاد
(#حسین_میرزایی)
🎆🎇🎆🎇🎆🎇
ای رئوفه که در تمام سفر
در امام رئوف گُم بودی
هیجده روز بیشتر نشده
میهمان دیار قم بودی
آری حق داشتی مریضه شوی
یا شهیده شوی به زهر ستم
معجر اما ندیده ای، غارت
نشدی تو اسیر شهر ستم
داغ دیدی به روی داغ اما
یاد زینب ز خاطر تو نرفت
هیجده کشته دادی اما باز
سرِ نیزه برادر تو نرفت
در مدینه اگر چه، ای بانو
همه جا با برادرت بودی
همسفر تا به قتلگاه آیا
شاهد قتل سَرورت بودی
قسمتت تل زینبیه نشد
و ندیدی هجوم نامردان
زیر شمشیرها امامت را
که ندیدی تو پاره پاره دهان
تو ندیدی سه شعبه بر قلبش
لحظۀ آخرِ برادر را
تو ندیدی، بریده ، ای خواهر
از قفایش سر برادر را
تو ندیدی میان گودالی
که رضا زیر سم اسب رود
تو ندیدی امام معصومت
طعمۀ گرگهای کوفه شود
تو اسیری نرفته ای بانو
تو نرفتی خرابه با حرَمت
تازه موسی بن خزرج آمد و گفت:
همۀ خانه های ما حرمت
در قم آیا در آستان ورود
هیچ جا سنگ بر سرت بارید
از سرِ بامهایشان آیا
شعله بر روی چادرت بارید
هیچ آیا شبیه کوفه و شام
نان و خرما به تو تعارف شد
بُردنَت مجلس شراب اصلاً
سیلی آیا به تو تعارف شد
وای از درد غربت زینب
اینهمه غربتِ تماشایی
همه را دید و عاقبت هم گفت:
من ندیدم به غیر زیبایی
(#محمود_ژولیده)
🎆🎇🎆🎇🎆
گرچه از دوریِ برادر خود
ذره ذره مریض تر می شد
عوضش میهمان مردم قم
لحظه لحظه عزیزتر می شد
تا بیایی تبرکی ببرند
همه درهای خانه ها وا بود
در میان اهالی این شهر
سر مهمانی تو دعوا بود
خوب شد پرده های محمل تو
هر کجا رفته ای حجابت شد
خوب شد با محارمت بودی
زانویی خم شد و رکابت شد
آب پاشیده اند و خاک مسیر
ذره ای روی چادرت ننشست
رد نشد ناقه ی تو از بازار
محمل چوبی ات سرت نشکست
کوچه ها ازدحام داشت اما
سرِ این شهر رو به پایین است
می روی کوچه کوچه می گویی
ضربِ شامی عجب سنگین است
می رسی و حواس مردم هست
آب در دلت تکان نخورد
از کنارِ خرابه رد نشوی
یا نگاهت به خیزران نخورد
دختری بود با شما یا نه؟
که اگر بود غصه ای کم داشت
جای زنجیر و خار و نامحرم
گرد خود چند چشم محرم داشت
معجرت احترام خود دارد
چه خیالی اگر برادر نیست
روی سرهایشان طبق آمد
ولی اینبار روی آن سر نیست
آه بیماری و همه بیمار
شهر قم شد مریضِ روضه ی تو
حرف دختر شد و دلت لرزید
شده وقت گریز روضه ی تو
عمه اش گفت خوب شد خوابید
چند شب بود تا سحر بیدار
کمکم کن رباب جای زمین
سر او را به دامنت بگذار
آمد از بین بازوان سر را
تا که بردارد عمه اش ای داد
یک طرف دخترک سرش خم شد
یک طرف سر به روی خاک افتاد
(#حسن_لطفی )
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@rozeh_daftari
❣﷽❣
🎆#زمزمه_حضرت_معصومه_س
اهل قم خیر ببینید که غوغا کردید
احترامی که به این دختر زهرا کردید
اهل قم خیر ببینید پناهم دادید
با سلام و صلوات آمده راهم دادید
همه گفتید به هم عمه سادات آمد
گوییا فاطمه از سوی سماوات آمد
اهل قم خیر ببیند چه مسرور شدید
غیر زنها همه از محمل من دور شدید
اهل قم خیر ببینید گلاب آوردید
تا که دیدید که لب تشنه ام آب آوردید
اهل قم خیر ببینید شما کف نزدید
دور ناموس خدا ساز و نی و دف نزدید
اهل قم خیر ببینید به خواهر نزدید
طعنه ام بر سر هر کوچه و معبر نزدید
اهل قم خیر ببینید مراقب بود
تا نیفتم زروی ناقه مواظب بودید
اهل قم خیر ببینید خدایی مردید
چقدر چادر و پوشیه نثارم کردید
اهل قم خیر ببینید محبت کردید
کوچه را وقت ورودم همه خلوت کردید
اهل قم خیر ببینید که همت دارید
سر ناموس خدا این همه غیرت دارید
شاد کردید شما قلب رضا را به خدا
همچو زینب سر بازار نبردید مرا
اینکه با گریه معصومه مدارا کردید
همه جبران غم زینب کبری کردید
بعد از آن خستگی راه توانم دادید
بهترین نقطه این شهر مکانم دادید
به خدا حق مرا خوب رعایت کردید
روز و شب از من بیمار عیادت کردید
زحمتی بود اگر غرق ملالم نکنید
من دگر رفتنی هستم ،حلالم بکنید
غربت و درد و غم و غصه هماهنگ شده
بهر بابای غریبم دلم تنگ شده
بعد مرگم اگر از کوی رضا میگذرید
کمی از خاک مزارم به خراسان ببرید
تا که در قبر شود یار من و همسخنم
نامه اش را بگذارید درون کفنم
اهل قم اجر شماها همگی با زهرا
وقت تشییع بگویید فقط یا زهرا
مادرم فاطمه شب دفن شد و یار نداشت
به جز از هفت نفر او که عزادار نداشت
نیمه ی شب چه غریبانه و مظلومانه
بدن مادر ما رفت برون از خانه
لرزه ها بود که بر عرش برین می افتاد
پی تابوت علی هی به زمین می افتاد
(#حسین_میرزایی)
🎆🎇🎆🎇🎆🎇
ای رئوفه که در تمام سفر
در امام رئوف گُم بودی
هیجده روز بیشتر نشده
میهمان دیار قم بودی
آری حق داشتی مریضه شوی
یا شهیده شوی به زهر ستم
معجر اما ندیده ای، غارت
نشدی تو اسیر شهر ستم
داغ دیدی به روی داغ اما
یاد زینب ز خاطر تو نرفت
هیجده کشته دادی اما باز
سرِ نیزه برادر تو نرفت
در مدینه اگر چه، ای بانو
همه جا با برادرت بودی
همسفر تا به قتلگاه آیا
شاهد قتل سَرورت بودی
قسمتت تل زینبیه نشد
و ندیدی هجوم نامردان
زیر شمشیرها امامت را
که ندیدی تو پاره پاره دهان
تو ندیدی سه شعبه بر قلبش
لحظۀ آخرِ برادر را
تو ندیدی، بریده ، ای خواهر
از قفایش سر برادر را
تو ندیدی میان گودالی
که رضا زیر سم اسب رود
تو ندیدی امام معصومت
طعمۀ گرگهای کوفه شود
تو اسیری نرفته ای بانو
تو نرفتی خرابه با حرَمت
تازه موسی بن خزرج آمد و گفت:
همۀ خانه های ما حرمت
در قم آیا در آستان ورود
هیچ جا سنگ بر سرت بارید
از سرِ بامهایشان آیا
شعله بر روی چادرت بارید
هیچ آیا شبیه کوفه و شام
نان و خرما به تو تعارف شد
بُردنَت مجلس شراب اصلاً
سیلی آیا به تو تعارف شد
وای از درد غربت زینب
اینهمه غربتِ تماشایی
همه را دید و عاقبت هم گفت:
من ندیدم به غیر زیبایی
(#محمود_ژولیده)
🎆🎇🎆🎇🎆
گرچه از دوریِ برادر خود
ذره ذره مریض تر می شد
عوضش میهمان مردم قم
لحظه لحظه عزیزتر می شد
تا بیایی تبرکی ببرند
همه درهای خانه ها وا بود
در میان اهالی این شهر
سر مهمانی تو دعوا بود
خوب شد پرده های محمل تو
هر کجا رفته ای حجابت شد
خوب شد با محارمت بودی
زانویی خم شد و رکابت شد
آب پاشیده اند و خاک مسیر
ذره ای روی چادرت ننشست
رد نشد ناقه ی تو از بازار
محمل چوبی ات سرت نشکست
کوچه ها ازدحام داشت اما
سرِ این شهر رو به پایین است
می روی کوچه کوچه می گویی
ضربِ شامی عجب سنگین است
می رسی و حواس مردم هست
آب در دلت تکان نخورد
از کنارِ خرابه رد نشوی
یا نگاهت به خیزران نخورد
دختری بود با شما یا نه؟
که اگر بود غصه ای کم داشت
جای زنجیر و خار و نامحرم
گرد خود چند چشم محرم داشت
معجرت احترام خود دارد
چه خیالی اگر برادر نیست
روی سرهایشان طبق آمد
ولی اینبار روی آن سر نیست
آه بیماری و همه بیمار
شهر قم شد مریضِ روضه ی تو
حرف دختر شد و دلت لرزید
شده وقت گریز روضه ی تو
عمه اش گفت خوب شد خوابید
چند شب بود تا سحر بیدار
کمکم کن رباب جای زمین
سر او را به دامنت بگذار
آمد از بین بازوان سر را
تا که بردارد عمه اش ای داد
یک طرف دخترک سرش خم شد
یک طرف سر به روی خاک افتاد
(#حسن_لطفی )
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@rozeh_daftari