eitaa logo
کانال روضه دفتری ایتا وتلگرام
4هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
2.3هزار ویدیو
302 فایل
بروزترین کانال روضه دفتری👇 ایتا وتلگرام ••✾•🌿🌺🌿•✾•• @rozeh_daftari1 ارتباط با مدیران کانال👈 @msoghandi@y_a_m_h 👈
مشاهده در ایتا
دانلود
شهادت حضرت محمد صل الله علیه وآله وسلم میری از کنارم طاهری 🏴🏴▪️✨🏴🏴▪️✨ داری میری از کنارم ای پدر دلگیر و خسته فاطمه برات بمیره کی پیشونیتو شکسته یه عمریِ بارِ....محنت میبردی برای دینتِ...هی سنگ میخوردی هر شب اشکاتو میدیدم از اون چشمای ترِت ریخت دیدم تو کوچه خاکستر نامرد روی سرت ریخت من میترسم این جماعت حرمتی نگه ندارند برای بردنِ حیدر تو خونه م طناب بیارن اگه حریفِ...چهل نفر شم باید براش من...سینه سپر شم بابا...بابا....من طاقت ندارم... حیدر رو من اسیر ببینم حتی اگه من تو آتیش رویِ خاک  من از پا بشینم این دم آخر حسینم به روی سینه ت نشسته یادته که روضه خوندی برام از نیزه شکسته یادته گفتی از اون جنایت؟ هزارو نهصد زخم و جراحت از موقعی که روضه شو برام خوندی هر شب خوابشو میبینم رو خاک....داره میره از حال نامرد پیکرِ حسینو پشت و رو کرده تو گودال...‌ شب جمعه خاطراتِ کربلا دل میسوزونه اونام که تازه برگشتن باز دلشون تنگ حرمه....اصلا خاصیت حرم ابیعبدالله همینه... شب جمعه خاطراتِ کربلا دل میسوزونه دوباره کنار گودال فاطمه روضه میخونه با لب عطشان رو خاک رها شد پیکر عریان رو خاک رها شد ای وااای پیرهنش رو بردن ای وااای ای خدا سرش کو هی به سینه میزنه زهرا میخونه: امون ای دل....ای دل....امون ای دل...ای دل....
امام حسن علیه السلام بنی فاطمه ▪️✨🥀▪️✨🥀▪️✨🥀 دوباره با آه و زاری میخونم با بی قراری نوه هاتم با ضریحن تو هنوز حرم نداری هر کی از غمت بمیره به خودت قسم عجیب نیست حتی بینِ اهل بیتم کسی مثل تو غریب نیست تو غریبایِ دوعالم نبود هیچ کسی شبیهت آرزومِ زنده باشم برسم پای ضریخت غریب و تنها و بی یار تو رو دادن خیلی آزار به کی سم دادن به جز تو تو خونش زمانِ افطار تویی اون که توی خونه اش حتی مَحرمی نداره داره از لبت میریزه جگر تو پاره پاره غریب آقام… *امشب شب غریبِ، برات بمیرم آقام….حسین جان! تشنه کُشتنت میدونم،‌ آقا! عزیزات رو کشتن میدونم، سرت رو بالای نیزه زدن میدونم، اما خانومت رباب دائم برات گریه میکرد، میگفت: سه روزِ بدن آقام رو زمین بود، تو مجلس یزید اگه یزید چوب به لب و دندانت زد سرت وقتی ازتشت افتاد رباب اومدبغل گرفت، اما حسن تو خونه ی خودش هم غریب بود، وقتی جگر پاره پاره شد، گفت: دیگه راحت شدم…همچین که زهر رو بالا آوُرد، پاره های جگر رو یه نگاه کرد گفت: زینب دیگه راحت شدم، چشمم دیگه به مغیره نمیوفته…امشب فقط بگو: غریب حسن….* اشکِ روضه های زهرا بوده مهمونِ نگاهت توی خونه مقتلت نیست کوچه بوده قتلگاهت بود توی کوچه ها چی دیدی هیچ کسی خبر نداره یه نفر نبود تو کوچه که بره کمک بیاره شنیدم از گوشه ی ماه تو کوچه ستاره گم‌شد چی بگم روضه ی خطِ تو کوچه گوشواره گم شد .
امام# حسن مجتبی علیه السلام سیدرضا نریمانی ▪️🍀✨🏴▪️🍀✨🏴 نزن که مادرم جوونه نامرد نزن که بی گناهه نزن عزادارِ باباشه نزن دلش اسیر آهه نزن مادرِ من پا به ماهه خیلی سخت بود دیدم که مادر خورد زمین با سر افتاد، دخترِ ختمُ المُرسلین می سوختم با، دلِ امیرالمؤمنین گفتم برو نامرد عقب تر مگه خودت ناموس نداری؟ ای بی حیا چشماتو واکن ببین پاتو کجا میذاری ای وای ای وای رو چادرش پاتو نذار ای وای ای وای از سَرِ راه برو کنار ای وای ای وای ببین سرش خورد به دیوار تمام عُمر اسیرِ بلای در بودی از آن جماعت نامرد خون جگر بودی از آن مسیر که افتاد مادرت پیشت چنان غریب، چهل سال رهگذر بودی *هروقت از کوچه رد میشد، یه نقطه از کوچه که می رسید، رویِ زمین می نشست، سلمان میگه: شب غسل خانم تو خونه نشسته بودم، تو دل شب دیدم دَرِ خانه رو میزنن، تا در رو باز کردم دیدم امام حسنِ، سر به دیوار گذاشته داره های های گریه می کنه، چی شده حسن جان؟ صدا زد سلمان بدو بیا کمک بابام کن…سلمان میگه: اومدم تو دل شب، تو خونه ی مولا،دیدم چه خبره، حسین یه طرف نشسته زینب یه طرف، امیر المؤمنین سراپا خاکیه، همچین که منو دید بغلم کرد، سلمان دیدی چه خاکی به سرم شد… سلمان میگه: کمک علی کردم زیر این تابوت رو گرفتیم، آروم آروم بلند کردیم بعزت و شرفِ لااله الا الله… اما یه نقطه از کوچه که رسیدیم دیدم امام حسن زمین نشست، دستاشو رو سرش گذاشته، هی میگه: مادر،مادر… زیر بغلای حسن رو گرفتم چی شده حسن جان؟ مگه بابات نگفت کسی بلند بلند گریه نکنه؟ صدا زد: سلمان! دست به دلم نگذار، چیزی که تو این کوچه ها دیدم هیچ کسی ندیده…* ایستادم به رویِ پنجه ی پایم اما دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد *بریم کربلا…ابی عبدالله،شروع کرد گریه کردن بالای بستر امام حسن، یه نگاهی تو چهره ی حسینش کرد، صدا زد: حسین جان چرا گریه می کنی؟ الان شما دور من رو گرفتید، تو هستی، عباسم هست، بچه هام هستن، کمک خواهرم میکنید زیر بغلای خواهرم رو میگیرید، اما «لا یوم کیومک یا اباعبدالله» برا اون لحظه ای گریه کن که هیچکس نیست سرتو بغل بگیره،سرتو باید رویِ خاک گرم کربلا بذاری…
و توسل به امام مجتبی علیه السلام نفس حاج محمود کریمی 🍃✨▪️🍃✨▪️🍃✨▪️ تو در میان امامان چراغ انجمنی تو آفتاب جمال خدای ذوالمننی تبر به دست نداری خلیل بت شکنی تو پاره ی جگر ختم الانبیا ؛ حسنی بقیع توست همیشه حریم اهل البیت امام عالم خلقت کریم اهل البیت تو روی دست پیمبر ، تمام قرآنی تو فوق فوقِ مَلَک در لباس انسانی علی ست جان پیمبر تو بر علی جانی تو تا خداست خداوندگار ، سلطانی سکوت وصبرتو مانند ذوالفقار علی ست به اقتدار تو نازم که اقتدار علی ست بقای دین همه در پرتو امامت توست بهشت اهل قیامت به ظلّ قامت توست کَرَم همیشه گدای در کرامت توست قیام و صلح مطیع خط زعامت توست تو اولین دُر دُرج پیمبری مولا تو میوه ی دل زهرا و حیدری مولا خداست منتظر لحظه ی عبادت تو عنایت و کَرَم و لطف و جود، عادت تو سلام دائم سادات بر سیادت تو محیط جنگ جَمَل شاهد رشادت تو تویی تمام پیمبر ؛ تویی تمام علی به ذوالفقار تو پیروز شد امام علی به وصف مدح تو باید زبان گرفت حسن که در پناه تو ایمان امان گرفت حسن به صلح و صبر تو اسلام جان گرفت حسن چه خوب از تو خدا امتحان گرفت حسن به صبر کار عدو را تمام کردی تو قیام کرب و بلا را قیام کردی تو تو شهریار جهانی ، غریب خانه چرا ؟ غریب تر ز غریبان ، در آشیانه چرا ؟ ز زخم تیغ زبان بر دلت ، نشانه چرا ؟ امام هر دو جهان را غم زمانه چرا ؟ تو وارث غم و اندوه و غربت پدری تو بین خانه ی خود از پدر غریب تری هزار کوه بلا ریخت آسمان به سرت دو بار پاره شد ای پاره ی جگر ، جگرت یکی به کوچه روان گشت خون ز چشم ترت دمی که خورد زمین مادر نکو سیَرت یکی به خانه که خون دل از دهانت ریخت دمی که زهر هلاهل شرر به جانت ریخت تو را که داد نبی بوسه بر لب و دهنت هماره زخم زبان بود ، پاسخ سخنت ز زخم تیر ستم لاله زار شد بدنت گریست بر بدن پاره پاره ات کفنت همین که تیر به سوی جنازه ی تو شتافت دل رسول خدا ، سینه ی حسین شکافت .
امام حسن مجتبی علیه السلام نفس کربلایی محمدحسین پویانفر 🏴🔸🌱🏴🔸🌱🏴🔸🌱 اي دل طوفانيم آرام باش لحظه ای با طبع من همگام باش بشکن ازپایِ قلم زنجیر را واکن این بغضِ شبِ دلگیر را واژه هايم را پر از احساس كن ديده را از اشك چون الماس كن بشکن ازپای قلم زنجیر را واکن این بغضِ شبِ دلگیر را تا نويسم هرچه بی هنگامه ای سوي آن صحرا نشسته نامه اي ای لب و چشمت شراب و شهدِ من ای تو آمین دعایِ عهدِ من كعبه آوازِ حجازِ من توئي مستحباتِ نمازِ من توئي اي تو آرام دل هر بي شكيب مستجابِ آخرين اَمن يجيب يادت اي قامت قيامت هر كجا كرده غوغاي قيامت را به پا چيست اين دلشوره هاي بيكران پشت كاشي هاي سبز جمكران كِشتي اميد در گِل تا به كي بانك اللّهم عجل تا به كي تا به كي از داغ هجران تو صبر جلوه كن اي آفتابِ پشت ابر كاش برگردي كه برگردد بهار كاش گردد دست بوست ذوالفقار کاش گَردی درغبارت میشدم یاچوآهویی نثارت میشدم كاش يكدم ميهمانت مي شدم نيمه ي شب روضه خوانت مي شدم ای ظهور آیۀ ایمان بیا برگُل لب های تو قرآن بیا بانگ هَل من ناصرت کعبه برآر کعبه را بر این سیاه پوشی درآر خيز و بر هم زن همه آرامشان آب شيرين تلخ كن بر كامشان خيمه هاي تشنه را آبي رسان کودک شش ماهه را آبی رسان اهل بيت عشق را درياب زود خيمه عباس مانده بی عمود فاطمه بین درودیوارمیخواند تورا زینب کبری سَرِ بازار میخواند تورا *روزشهادت امام مجتبی ست،اون آقایی که یه عمرصدازد:مادر!….* ایستادم به روی پنجۀ پایم اما چه کنم دستش ازروی سرم ردشده برمادرخورد *یه زائر امروز کنار مزارش نیست، نه شمع وچراغی، میدونم همه حاجت دارین… میگه:امام حسن مجتبی، وقتی همه ی کاروان ها برای حج عازم میشدن ، بعد ازچند روز دستور میداد تمام شترها و ناقه ها رو آماده کنند، خودش پای برهنه راه می افتاد تو مسیر، هرکسی جا مونده بود گوشه کنارافتاده بود، امام حسن یاریش میداد، میرسوند به مکه، لذا وقتی کاروان اقا میرسید، بزرگترین کاروان، کاروانِ امام مجتبی بود. آقاجان! ما داریم از اربعین جا میمونیم ، کاری برای شما نداره امضا کنی، این دست جمع اربعین به اسم شما برسیم دَم باب القبله* سلام ای درصبوری بی قرینه غریب دوم شهر مدینه سلام ای برتر از ایوب صبرت که نَبوَدسایبان برروی قبرت مزارت سجده گاه آفتاب است ولی افسوس ویران وخراب است تو را با رنج و غم بسیار کشتند تورابین در و دیوارکشتند *میخوای روضه خون امام حسن بشی بسم الله…* وای من و وای من و وای من… میخ در و سینۀ زهرای من .. در وسط کوچه تو را میزدند کاش به جای تو مرا میزدند مادر این غم کجا برم که تورامردها زدن این غم کجا برم که تورا بی هوازدن *شاید همین موقع ها بود که دیدن چهره اش سرد شده، کبود شده، فرمود: تشتی برام بیارید. گفتن: الحمدالله مثل هربار زهر رو برمیگردونه، اما یه وقت دیدن پاره های جگر… «آی ناله دارها! خریدارِ ناله زدن برای امام حسن، حضرت زهراست…» یه وقت یه غلامی صدا زد: خواهرش داره میاد… امام حسن فرمودند: تشت رو ببرید، نکنه زینبم نگاه کنه، خون های لب و دهانش رو پاک کرد…. میخوام بگم: یا امام حسن! دلت تاب نیاورد پاره های جگر رو میانِ تشت ببینه زینب کبری، اما همین روزا بود… * ناله هاتان به ثریا می رفت خیزران بود که بالا می‌رفت *یه دست چوب خیزران، یه دست جام شراب، نا نجیب با چوب به لب دهان حسین می زد…ای حسین…* در خانه شدی جفای همسر دیدی مسجد رفتی و غربت حیدر دیدی ازخانه و مسجد چو رها میگشتی در کوچه شدی قاتل مادر دیدی یازهرا…..
امام حسن مجتبی علیه السلام نفس حاج میثم مطیعی 🏴🥀🏴🏴🥀🏴🥀 غارت زده ام، مثل همون شبی که دیدم مادر رو خاک کوچه غریبونه نشسته غارت زده ام مثل همون شبی که زینب گفت خبر داری که پهلوی مادر شکسته؟ غارت‌زده ام مثل همون شبی که دیدم دست مادرو گرفتی و آوردی خونه پرسیدم ازت که صورتش چرا کبوده؟ گفتی که آروم بگو! بابا هم نمی‌دونه غارت زده اون نیست که بی دار و نداره غارت زده اونه که برادری مثِ حسن نداره غارت زده ام مثل همون شبی که دیدم با صورت زخمی پدر و آوردی خونه *شب آخره…شب آخر برات میدن…بعضی ها رو قبول می کنند…امشب، هم شب حضرت زهراست…هم شب امیرالمؤمنینِ….* غارت زده ام مثل همون شبی که دیدم با صورت زخمی پدرو آوردی خونه اون لحظه ای که طبیبای کوفه می‌گفتن: بابای شما خیلی تو دنیا نمی‌مونه *اون موقعی که طبیب نگاه کرد…صدا زد:یا امیرالمومنین! اگه وصیتی داری بفرما…به زینبش چی گذشت….* غارت زده‌ام مثل همون شبی که دیدم چشمایِ پدر خیره شده به سمت اون در لبخندی زد و چشماشو بست و گفت: یازهرا پیچید توی خونمون یه لحظه بویِ مادر غارت زده اون نیست که بی دار و نداره غارت زده اونه که برادری مث حسن نداره *شب شهادت آقامونه…کربلا هر کس نرفته از حسن خواهش کند…حسن جان…ای غریب مدینه…شاید سال بعد زنده نباشم شب شهادتت…* غارت زده‌ام مثل همین لحظه که داری جون میدی جلو چشامو من آتیش می‌گیرم *شیخ صدوق نوشته در امالی:یه وقت امام حسین وارد شد…دید تشت مقابل برادره…از این جا به بعد برا تو روضه نمی خونم… از این جا مادرش رو دعوت می کنم…کاری به کار تو ندارم…شنونده روضه یه نفر باشه“فَلَمّا نَظَر الیه بَکا…”وقتی برادر رو به این حال دید که لخته های خون از کنار دهان مبارکش داخل تشت می ریزه شروع کرد گریه کردن…صدا زد “ما یُبکیک یا اباعبدالله…؟! “ حسینم چرا گریه می کنی؟!عرضه داشت” اَبکی لِما یُصنَعُ بِک…”مگه می تونم گریه نکنم؟!این حالت رو می بینم…این منظره رو می بینم… فرمود:چیزی نشده…اتفاقی نیفتاده“ان الذی یُعطی الیَّ سَمُّ یُدَسُّ الَیَّ فَاُقتَلُ به” داداشم فقط زهر به کام من ریختن…راحت جون میدم…نه خبری از نیزه هست…نه شمشیری هست…این جا چوب نمی زنن…عصا نمی زنن…کسی به دخترام چپ نگاه نمی کنه…“و لکن لایوم کیومک یا اباعبدالله…”* دارم به دلم آه سینه سوزی چون روز حسین نیست روزی… *بعد شروع کرد مقتل خوندن…“يَزْدَلِفُ إِلَيْكَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ…”یه روزی می رسه سی هزار نفر دورت رو می گیرند…” يَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّةِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله…وَ يَنْتَحِلُونَ دِينَ الْإِسْلَامِ …”همه شون ادعای مسلمونی دارند…همه میگن ما اهل پیغمبریم….ما امت پیغمبریم… ” فَيَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِكَ وَ سَفْكِ دَمِكَ”همه جمع میشن تو رو بکشند…خونت رو بریزند…از اینجا به بعد امام حسن دیگه روضه اهل حرم خوند…“وَ انْتِهَاكِ حُرْمَتِكَ …”حرمتت رو میشکنند…“وَ سَبْيِ ذَرَارِيِّكَ وَ نِسَائِكَ…”دخترات و زن ها رو به اسارت می برند…” وَ انْتِهَابِ ثَقَلِكَ…”خیمه هات رو غارت می کنند… ” تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً “حسینم! وای از اون روزی که از آسمان خون و خاکستر می باره…{اگه این جمله امام حسن رو شنیدی و اشک چشم نداشتی؛ اولین کاری که می کنی بگو:”استغفرالله ربی و اتوب الیه” }“وَ يَبْكِي عَلَيْكَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ …”عالم و آدم برات گریه می کنند…همه چی برات گریه می کنه…“حَتَّى الْوُحُوشُ فِي الْفَلَوَاتِ وَ الْحِيتَانُ فِي الْبِحَارِ…”گرگای بیابون برات گریه می کنند…ماهی های دریا برات گریه می کنند… طبری نقل می کنه زینب از خیمه ها بیرون آمد،صدا زد:“اَ یُقتَلُ ابوعبدالله و انت تَنظُرُ الیک…”دارند برادر من رو می کشند تو داری نگاه می کنی؟!راوی میگه: “فَکَاَنّی اَنظُرُ الی دُموعِ عمر و هی تَسیلُ علی خَدَّی و لِحیَتِه….”میگه دیدم این گرگ بیابون شروع کرد اون چنان گریه کردن که اشک روی محاسن نحسش جاری شد “وَ صَرف وجهَه عنها…”روش رو برگردوند….* غارت زده‌ام مثل همین لحظه که داری جون میدی جلو چشامو من آتیش می‌گیرم *غارت زده منم که برادری مثل حسن از دست دادم…حالا من روضه ت رو بخونم…تو روضه من رو خوندی* غارت زده‌ام مثل همین لحظه که داری جون میدی جلو چشامو من آتیش می‌گیرم از دست حسین تو که کاری برنمیاد ای کاشکی برادرم به جای تو بمیرم غارت زده‌ام مثل همین لحظه که میگی لایوم کیومک حسین و میری از حال ای کاش که همین جا کربلای من بپاشه ای کاشکی تو باشی من برم میون گودال شاعر: رضا یزدانی *حالا که این دو برادر دارن باهم حرف می زنن یه چیزی یادم آمد…
غریب کوچه ها شدن بامن... بامن غریب کربلا شدن باتو ...باتودیدن مادررو خاک بامن...بامن شهیدسرجداشدن باتو.....باتو تو نبودی ودیدم روی خاکه یه مادر نیستم وتو میبینی، روی خاکه یه خواهر غریبِ در وطن شدن با من…با من… شهید بی کفن شدن با تو…با تو… تو خونه دست و پا زدن با من…با من… قتلگاه دست و پا زدن با تو…با تو…. “والحسین یَجودُ بنفسه…” من با خاطره‌های غمِ فاطمه مُـردم غریبونه به دستت پسرامُ سپردم *روضه من تمومه…امشب حسینت باهات مساوات کرد…گفت:حرم برادرم خلوته…اگه مدینه کسی نمیره…کربلا هم نیایید….حرمی هم که نداشت…عمری دخیلم به حرمی که نداری….یه قبر خاکیه….اربعین ما رو کربلا نبردی…یادت باشه…نوکراتو ببخش…چه جوری بگیم…؟!هر سال می آمدیم اینجا شب آخر چی می خوندیم؟به هر موکب نمک گیر امام مجتبی هستیم…فردا دیگه راهی می شدیم…هر چی تو بخوای همون خوبه…* پنجره و کبوترا با من…با من… ضریح و ایوون طلا با تو…با تو… خلوتی صحن بقیع با من…با من… شلوغی کرب و بلا با تو…با تو… شبای جمعه من هم زائر کربلاتم پای روضه‌ی مادر گوشه قتلگاتم “یا بُـنَـیَّ مِنَ الماء مَـنَـعوکَ مَـنَـعوک یا بُـنَـیَّ بُـنَـیَّ ، قَـتَـلوکَ ذَبَـحوک” ای حسین جان حسین جان
امام حسن مجتبی علیه السلام نفس حاج مجتبی رمضانی 🍁✨▪️🌱🏴🍁✨▪️🌱🏴 “السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حَبِيبَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صِفْوَةَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صِرَاطَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَيَانَ حُكْمِ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نَاصِرَ دِينِ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السَّيِّدُ الزَّكِىُّ؛ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْبَرُّ الْوَفِىُّ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْقَائِمُ الْأَمِينُ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَالِمُ بِالتَّأْوِيلِ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْهَادِى الْمَهْدِىُّ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الطَّاهِرُ الزَّكِىُّ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا التَّقِىُّ النَّقِىُّ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْحَقُّ الْحَقِيقُ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الشَّهِيدُ الصِّدِّيقُ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ” *در عالم رؤیا حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود: عبدالزهرا اینقدر روضه ی حسین میخونی، مگه حسن بچه ی من نیست؟ چرا روضه ی حسنم رو کم میخونی؟…”آقا رسول الله فرمود: چشمی که برا حسنِ من گریه کنه روز قیامت گریه نمیکنه…”* تا نمک پرورده ام بر خوانِ احسانت حسن من مسلمانم، مسلمانِ مسلمانت حسن نان خورِ این خانه، نانِ فاطمه دندان زده بوی دستِ مادرت را می دهد نانت حسن دست و دلبازِ مدینه دست خالی آمدم *هر کی غریب بود می اومد تو شهر، میگفتن: غریبی؟ برو خیابانِ فلان، یه کوچه هست، یه در هست همیشه بازه…اون خونه ی امام حسنِ…گداها همه جمع اند* دست و دلبازِ مدینه، دستِ خالی امدم دست خالیِ من از تو، لطف دستانت حسن من جُذام نفس دارم، دیدن من هم بیا هم غذا شو با گدا، دستم به دامانت حسن *کنار فقرا می نشست هم غذا میشد ،کنار گداها، ما سلام گداها راهم جواب نمیدیم! مرحوم مجلسی در بحار الانوار میگه: یه لقمه خودش میخورد، یه لقمه به سگ می داد، مرد عربی گفت: آقا! بزنم سگ بره؟مزاحم نباشه؟ فرمود از خدا خجالت میکشم یه حیوانِ جان دار و روح دار به من نگاه کنه غذا خوردنِ من رو ببینه، من حیا میکنم…* کوریِ بدخواهِ تو، فریاد از دل می زنم یا مُعِزُّ المُؤمِنین، جانم به قربانت حسن خانه ام را می فروشم خرجِ صحنت میکنم هر چه دارم نذر گنبد، نذرِ ایوانت حسن صحن و گلدسته نه، اصلاً تو بگو آقا چرا میرود با چکمه بر قبرت نگهبانت حسن *نگهبانت، خبر نداره ما از چکمه خاطره ی خوبی نداریم…امشب اندازه ی کل شهر برات گریه میکنم،آقا هیئت نداری؟ عَلَم نداری؟ .دسته ی عزاداری نداری؟…* زخمِ پایت از خودی، زخم قلبت از خودی آشنایانت چه می خواهد از جانت حسن *میگه امام حسن سوار مرکب بود، یکی از سپاهیان خودش اومد نیزه ای رو فرو کرد رسید تا استخوانِ پایِ آقا. میگه تا مدتها آقا بیمار بود، پا وَرم کرده بود، فرماندهانِ رَدِ بالایِ امام حسن بهش خیانت کردند. فرمانده ی اصلی سپاه امام حسن نامه نوشت برا معاویه که حسن بن علی را زنده میخوای؟ کشته میخوای؟ امیرالمؤمنین نیمه شب دفن شد، حضرت زهرا سلام الله علیها نیمه های شب دفن شد، برا اولین بار امام حسن قرار شد روز تشیع بشه، کاش شب تشیع شده بود.تابوتش رو تیر باران کردن، میگن: وقتی امام حسین تیغ ها را از تابوت بیرون میکشید کفن پاره می شد، حتی خون تازه از بدن میومد. اما نوکرها! میخوام بگم: بدنِ امام حسنِ شما رو تیر باران کردن، اما آقامون روح در بدن نداشت، امام زین العابدین تو مجلس یزید خطبه خوند فرمود” اَنَا ابن مَن قُتِل صبرا “من پسر اون آقایی هستم که با صبر و حوصله کشتنش. یعنی بابام زنده بود نفس میکشید، یکی نیزه می زد، یکی سنگ می زد، اونایی هم که توان جنگ نداشتن پیرمردها با عصا میزدن …. امام حسن آخرین لحظه ها، چشماش رو آروم باز کرد، دید امام حسین داره گریه میکنه، گفت: داداش! چرا گریه میکنی؟ گفت: حسن جان! از غصه ات غارت زده ام داداش ، حسن جان! غارت زده اونی نیست که زندگیش رو میبرن، غارت زده منم که برادری مثل تو رو از دست میدم… امام حسن چهل و هشت سال عُمر از خدا گرفت اما تمامِ موهای سرش سفید شده بود، تو بچگی همه میگفتن: حسن جان! تو برادر بزرگی، زینب رو آروم کن که گریه نکنه، .حسین رو آروم کن، تو باید اونها رو آروم کنی، چرا خودت این همه اشک می ریزی؟ می گفت: نمیتونم، اون صحنه ای که من دیدم حسین ندیده، زینب ندیده…*
چهل ساله اشکم چهل ساله آهم چهل ساله کوچه شده قتلگاهم چهل ساله تنهام ،شب و روز ندارم روزا کوه صبرم، شبا بی قرارم جگر سوخته یعنی، منِ خون جگر که حتی تو این خونه بی مَحرمم چهل ساله داغی روی سینمه که زهری کُشنده شده مَرهَمم زمین خورده یعنی، مَنِ غیرتی که بعد از یه عُمری،نشد باورم تویِ کوچه ای تنگ جلویِ چشام یکی دست بلند کرده رو مادرم حسن! کوچه مادر،صبوری همینه زمین خورده یعنی، غریب مدینه به همراه چادر، غرورم لگد شد بهم خیلی برخورد، برام خیلی بد شد *خدا نکنه با مادرت بری بیرون ،با خواهرت بری بیرون، اتفاقی براش بیوفته .دیگه روت نمیشه برگردی، کسی هم چیزی نگه، خودت خودت رو نمیبخشی، میگی: نتونستم کمکش کنم…* «ایستادم به روی پنجه ی پا اما حیف دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد» تو آشوبِ کوچه، تویِ ازدحام بمیرم که حتی پناهی نداشت زدن با چه جرمی، چرا بی هوا؟ آخه مادرِ من گناهی نداشت از اون کوچه تا خونه راهی نبود تمام مسیر و فقط غصه خورد بمیرم تا خونه فقط گریه کرد همون جا حسن بود، که از غصه مُرد «چون کوچه تنگ بود کسی در برابرش بگذاشت پا به چادر و رد شد ز مادرش» آقا خودش فرمود از مادر بخوانید اصلاً گریز روضه هایش فرق دارد گریه نکرده مُزد کارَت را گرفتی گریه کنی که ماجرایش فرق دارد دارد صدای سیلی از کوچه میاید *امام حسن، هر کی بهش هر چی میگفت امام حسن سکوت میکرد، جواب نمی داد.این آقایی که اینقدر به حضرت اهانت کردن، اینقدر زخم زبان زدن، ولی یه جا به یکی گفت تو دیگه حرف نزن….گفت:مغیره! تو دیگه حرف نزن که خودم دیدم چه لگدی به شکمِ مادرم زدی…* وای از دست مغیره چقدر بد می زد جای هرکس که در آن روز نمیزد می زد ناله کنید، مادرِ ما بی گناه بود گریه کنید، مادرِ ما پا به ماه بود *امام حسن نتونست برا مادرش بلند بلند گریه کنه، امشب داد بزن، بگو: آی مادر!…*
امام حسن مجتبی علیه السلام نفس حاج اسلام میرزایی 🌾✨▪️🌾✨▪️🌾✨▪️ یا ذالکرم! به غربت عشاق رحم کن *اين شب و روزا خيلي ماهارو مسخره مون میکنن، میگن: چتونه؟ سیاه پوشی یه روز ،دو روز،ده شب، زخم زبون میزنن…خوشبحال اوني كه دو ماه مشکی می پوشه، غذا میارن براش مراعات میکنه، کم غذا میخوره، میگه: این روزا بچه های آقام کم غذا خوردن، آب میارن براش نگاه میکنه میگه سلام بر لب تشنه… حسین جان! آبت ندادن ،تشنه کشتن تو رو ميانِ دو نهرِ آب… بعضي ها ،حواسشون به دل امام زمانشون هست، خيلي ها هم الان رفتن شمال تفريح… کاری به دل حجة ابن الحسن ندارن….* یا ذالکرم! به غربت عشاق رحم کن کی میرسی به داد دل بی قرار ما صاحب عزا به مجلس ما هم سری بزن رحمی نما بر این جگر داغدار ما ای کاش گریه وا کند این دیده بنگرم در مجلس عزا تو نشستی کنار ما *حواست به آقات باشه، به والله امام زمان میاد، امام صادق به شاگردشون فرمودن دیروز جلسه ی درس نبودی؟ گفت: آقاجان! دیروز اول محرم بود ما رسم داريم، برا جد غریبِ شما روضه می گیریم. اقا تحسین کرد فرمود: دَمِ در من رو ندیدی؟ عرضه داشت آقاجان! تو تاریکی متوجه نشدم، اما چرا داخل تشریف نیاوردید؟فرمود: خواستم بیام داخل اما دیدم‌ مادرم زهرا نشسته ،جدم رسول الله ،امیرالمؤمنین…گفتم من دَمِ در بایستم به گریه کنای جدم احترام کنم…* بیمارِ روبه قبله شدیم از فراق تو دیگر زاشک و گریه گذشتَ ست کار ما یا صاحب البُکاء سبویی عطا به ما خشکانده است گناه، دو ابر بهار ما *اینقدر چشمام بی حیا شدن دیگه اشک برا روضه ندارم، آقا کجا دارم میرم؟ یه روز تا اسم ابی عبدالله را جلوم میگفتن زار میزدم…* دامن چشم من از گریه به دریا افتاد چشم زخمی شده از کارِ تماشا افتاد *شب غریبه مدینه است، بی بی زهرا به اون شيخ در عالم رؤيا فرمود: شیخ! چرا روضه ی حسنِ من رو نمیخونی؟ مگه حسن پسر من نیست؟ حسنم غریبه، گریه کن نداره…یه روضه ی حسن برام بخون، چشمی که برا حسنم گریه کنه روز قیامت گریان نمیشه…* پاره های جگرم می چکد از کنج لبم عاقبت قرعه به نام من تنها افتاد بازهم خاطره هایم همگی زنده شدن راه من باز بر آن کوچه ی غم ها افتاد یاد آن کوچه که با مادر خود می رفتم به سرم سایه ی غربت بابا افتاد کوچه بن بست شد و در دلِ آن وانفسا چشم نامرد به ناموسِ علی تا افتاد *جگرم وقتی پاره شد که دست مادر تو دستم بود، يه نامردي جلو راهمون رو گرفت….* آنچنان زد که ره خانه ی خود گم کردیم آنچنان زد که به رخساره ی گل جا افتاد *امام صادق فرمود: اگه برگ گلی رو صورت مادرم می نشست ردش میموند….* مادرم میخورد به دیوار و گهی روی زمین چشم زخمی شده اش از کار تماشا افتاد *دیدم دست رو زمین میکشه، گفتم: مادر! بلند شو اینجا بمونیم اين نامرد میکُشه مارو….فرمود: حسنم !دیگه چشمام جایی را نمیبینه…يازهرا….* من از آن دست و کشیدن به زمین فهمیدم گوشواری که شکست، دست در آنجا افتاد *امام مجتبی میفرماید: نشست رو زمین مادرم ،زمین گیرشد، نتونست بلند شه…فرمود: چشام دیگه نمیبینه مادر… مادر! مگه این بی حیا چطور زد؟بی هوا زد، بد زد…دستش خیلی سنگین بود . یاد اون روضه ای افتادم كه امام سجاد می فرماید: من و عمه ام را به یه طناب بسته بودن، بچه ها بین طناب بودن.ما را از درهای مختلف وارد میکردند…دَمِ در یه عده با چوب ایستاده بودن مارو میزدن… یه مرتبه دیم عمه ام رو زمین نشست، گفتم: عمه! پاشو مگه نمیبینی دارن بچه ها را میکُشن….فرمود: عزیزِ برادر! چنان چوب به سرم زدن دیگه چشمام جایی را نمیبینه …حسین…خود امام حسنم میگه: “لا یوم کیومک یا ابا عبدالله” امام حسین گریه می کرد، سر امام حسن تو بغلش بود، گفت: داداش! غارت زده به اونی نمیگن که مالش رو ببرن، غارت زده منم که داداشی مثل تو را دارم از دست می دم….امام حسن فرمود: داداش! گریه نکن، با گریه ی تو اهل آسمان گریه میکنن… داداش! من دارم جون میدم سرم تويِ دامن توئه…زن و بچه ام در امنیتن، زینب کنارِ من نشسته.عباس کنارمه… آري يه زمانی اومد، ابي عبدالله صورت رو خاکِ کربلا گذاشت، تو اين حال میگن: سینه ی محتضر را سبک كنيد…اما يه وقت ببینه سینه سنگین شد ” والشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِه…”* مادرش گوشه ی گودال تماشا می کرد غرق خون شد به خدا کامِ اباعبدالله
🏴💫🌾🏴💫🌾🏴💫🌾 محمدرضا طاهری و توسل به کریم اهل بیت علیهم السلام نزن که مادرم جوانِ نزن که بی گناهِ خالی نکن دقّ و دلیتُ نزن که غرق اشک و آهِ رفت آبروم ببین چشای ترمُ بگو چطور بلند کنم من سرمُ بسه دیگه کشتی آخه مادرمُ «وای مادرم .. وای مادرم ..» به کی بگم که چی کشیدم از همه ناسزا شنیدم به کی بگم که توی مسجد زیر عبا زره پوشیدم میخوام که جام زهرمُ سر بکشم از سرزمین مادری پر بکشم آخه چقدر از داغ مادری بکشم «ای وایِ من .. ای وایِ من ..» از من به جز کرم ندیدن ولی همه ازم بریدن این نانجیبا جانمازُ از زیر پایِ من کشیدن موندم تو این شهر بی کس و بی هم نشین به کی بگم که کار دنیا رُ ببین به من میگن سلام مضلَّ المومنین *نه فقط دشمنا .. دوستان .. حتی حجربن عدی که بعدها در راه امیرالمومنین شهید شد .. حضرت کشیدش کنار تو دیگه چرا این حرفُ میزنی؟! * یه عمر غریب بودم تو این شهر خیلی به من سخت گذشته خونِ دلایی رو که خوردم حالا دیگه میون طشتِ رو منبرا سَبّ بابامُ میشنیدم *یه عمر پای منبرا می نشست ، خطبایِ نانجیب اول منبرشون لعن می کردند مولا امیرالمومنین علیه السلام رو .. میگن یه بار امام حسن نرفت مسجد ابی عبدالله علیه السلام رفت تا این نانجیب شروع کرد سب کردن ، ابی عبدالله خطیب نانجیب رو کشید از منبر پایین .. گفت نانجیب میکشمت! بابای من رو داری سب می کنی؟! خبر رسید به امام حسن .. گفتن بیا.. نیای ، داداشت جون اینو می گیره… امام حسن داره میاد دوان دوان .. تا اومد میدونست چطور باید ابی عبدالله رو آروم کنه .. تا رسید گفت داداش! تو رو به حق مادرم رهاش کن .. فرمود چشم .. ولی نبودی ببینی که چیگفت .. گفت یه روز آمدی عزیز دلم.. من یه عمر پا منبرا نشستم .. این امام حسن هم فقط یه جا از کوره در رفت.. بلند شد فرمود نانجیب بشین اونم جایی بود که مغیره بالامنبر بود.. تا اومد سب کنه.. فرمود نانجیب بشین من هنوز یادم نرفته تو کوچه چطور با غلاف شمشیر ..* رو منبرا سَبّ بابامُ میشنیدم قاتل مادرُ تو کوچه می دیدم از این کوچه رد میشدم،می لرزیدم یادم نرفته…. *فرمود عبدالزهرا ! روضۀ منِ حسن اینه .. همۀ اینا که خوندی خدا ازت قبول کنه ، اما روضه منُ این طور بخون :دستم تو دست مادرم بود داشتیم از مسجد برمیگشتیم خوشحال بودم .. گفتم الان میرم به بابا میگم مادر چه غوغایی کرد تو مسجد.. اما اون نانجیب جلو اومد‌‌ .‌. اجازه نداد حرف مادرم تموم شه .. چنان سیلی تو صورت مادر.. مادر یه طرفِ کوچه افتاد.. اما امام حسن منتظرِ تو روضه ش اینطور اشاره کنند: همه دور بسترش جمعن .. سرش رو پای خواهرش ، عباس یه گوشه از حجره سر رو دیوار گذاشته داره اشک می ریزه .. داداشاش یه جور دارن گریه می کنن .. خواهرا یه طور ..همه رو داره نگاه می کنه امام حسن.. اما تا نگاهش افتاد به ابی عبدالله دید حسین داره گریه میکنه ؛ فرمود داداش تو دیگه گریه نکن.. چرا گریه نکنم؟! اماممُ دارم از دست میدم.. (هیچ کی مثل ابی عبدلله،امام مجتبی رو نشناخت.. فرمود یک بار جلوتر از برادرش حرف نزد.. این ادبُ ابالفضل داره یاد می گیره..) چرا گریه نکنم؟! یه وقت نگاه کرد دید امام مجتبی داره گریه می کنه.. فرمود لایوم کیومک یا اباعبدالله .. هزار تا حرف داره.. هزار تا اشاره داره.. یکیش اینه: یعنی داداش این لحظۀ آخر سر من رو زانوی زینبِ .. همه دور من جمع شدید گریه می کنید….اما یه لحظه ای برای تو میرسه حسین همه دارن هلهله میکنن .. نه اینکه سرت رو دامن کسی نیست .. یه وقت زینب داره نگاه می کنه… میبینه نانجیب داره وارد گودال میشه .. “والشمر جالس علی صدرک..‌”* دستِ گداییتُ بیار بالا بلند بگو یا حسین .. .
و توسل جانسوز به کریم اهل بیت امام# حسن مجتبی علیه السلام 🏴🌿✨🏴🌿✨🏴🌿✨ امیر کرمانشاهی تاکنون لاجرعه از غم خورده ای تاکنون سیلی محکم خورده ای گوشواره دانه دانه برده ای مادرت را سمت خانه برده ای درسته که کارم تمومه یه بغضی میونِ گلومه یه کوچه هنوز رو به رومه .. خواهر نبودی ببینی به روزم چی آورد خواهر نبودی ببینی تو کوچه حسن مرد خواهر نبودی ببینی که مادر زمین خورد منُ از همه دنیا سیر کرد منُ زندگی وقتی پیر کرد که مادر تویِ کوچه گیر کرد ، وای .. *یه قدم جلو می اومد .. امام حسن و مادر یه قدم عقب می رفتن .. آخ تا رسیدن به دیوار .. * به یک ضربت دو سیلی خورد زهرا یکی را از عدو یک را زِ دیوار *الهی اَحدی زیرِ این گنبد کبود نبینه یه روز مادرش بیاد تو خونه گوشۀ چادرش خاکی باشه .. الهی هیچ کس نبینه یه روزی یکی به مادرت چپ نگاه کنه ..* خواهر نبودی ببینی تا از راه اومد زد خواهر نبودی ببینی که نامرد چه بد زد خواهر نبودی ببینی چه جور با لگد زد .