eitaa logo
کانال روضه دفتری ایتا وتلگرام
4.9هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.6هزار ویدیو
333 فایل
بروزترین کانال روضه دفتری👇 ایتا وتلگرام ••✾•🌿🌺🌿•✾•• @rozeh_daftari1 ارتباط با مدیران کانال👈 @msoghandi@y_a_m_h 👈
مشاهده در ایتا
دانلود
( علیه السلام ) سرتاسرِ مدینه را ماتم گرفته ازداغِ باقرُالعلوم عالَم گرفته ( آجَرکَ الله بقیهَ الله ... ) تکرار از این غم و داغ عظیم آه و واویلا حضرت صادق شد یتیم آه و واویلا ( آجَرکَ الله بقیهَ الله ... ) تکرار یک جهان گُل در درونِ پیرهن دارد بقیع دردِ دلها از برایِ مرد و زن دارد بقیع نام گلهایش اگر خواهی بگویم یک به یک سوسن و نسرین و یاس و یاسمن دارد بقیع گرچه می تابد بر او خورشیدِ سوزان حجاز از پر و بالِ ملائک سایبان دارد بقیع این مبارک بُقعه را حاجت بنور ماه نیست در دلِ هر ذره خورشیدی نهان دارد بقیع شب که تاریک است و در بر روی مردم بسته اند زائری چون مهدیِ صاحب زمان دارد بقیع راز مخفی بودن قبر تورا با ما نگفت تا به کی مُهر خموشی بر دهان دارد بقیع ؟ سالها بگذشته از این ما جرا اما هنوز داغ هجده ساله زهرای جوان دارد بقیع ... ( شهید وا اماما مظلوم وا اماما ) تکرار وای حسین ...
زمینه حسین نوری من آخرین یادگار کرببلام یه عمره که بارونیه صحن چشمام همیشه کارم ناله و اشک و آهه میراثم این مرثیه هاست مثل بابام شده یار من گریه و // مصیبت و غم قاتلم از روضه های قتلگاه // خونه دلم نمیره از یادم - غمای بی حدم نشسته بود قاتل - رو سینه ی جدم امون امون ای دل 4 با خاطرات اسیری قدم شد خم دلم ‌شب و روز میسوزه از این ماتم یادم نمیره غل و زنجیر آوردن جای کبودیش هنوزم هست رو دستم همیشه جلو چشممه // جسارتای بی شمار اشکای من و خنده ی // اون نیزه دار بال و پرم زخمه - چش ترم زخمه از سنگ روی بوم - هنوز سرم زخمه امون امون ای دل 4 با یاد این غم شدم از دنیا بیزار مارو نشوندن وسط کوچه بازار حرف از کنیزی تا وسط اومد انگار تموم ‌عالم رو سر من شد آوار مگه میره از خاطرم // شلوغی بازار شام عمه زینبو میزدن // پیش بابام بزم شراب کشتم - اونجا شکست پشتم هنوز از این کابوس - گره میشه مشتم امون امون ای دل
🏴🏴 داغِ تو روشن می کند شمعِ محرم را در شعله ی غم می کشاند جانِ عالم را مثلِ پدر میراث دارِ کربلایی تو چون از مسیرِ کربلا آوردی این غم را قلبی شکسته داری و لبریزِ از آهی بر گونه ات داری کماکان اشکِ نم نم را درد است طفلِ چار ساله از سرِ بغضی در قلبِ کوچک جا دهد این حزنِ اعظم را کاری که با گل کرده دردِ کربلا، دیگر آسوده دیده بر تنش هر جرعه ی سَم را آقا! زیاد از کربلایِ تو نوشتتد و اما دریغا درد و غمهای مجسّم را آن چشم هایت راویِ تصویرِ گودال است در سینه ات جا داده ای این دردِ مبهم را پیش از تو بر جدت ملائک روضه ها خواندند در عرش بر پا کرده اند این بزمِ ماتم را با خاطراتِ درد می آیی ولی ای عشق با محنتِ باران نشُستی آهِ زمزم را دلتنگیِ پاییز در جانِ تو جاری بود غیرِ تو کس باور ندارد بغضِ شبنم را صحنِ خرابت در نگاهِ حسرتم آقا! از خونِ دشتِ کربلا آورده مرهم را گلدسته های صحنِ تو در چشمِ ما روشن گل کرده شعرِ کربلایت رنگِ پرچم را امشب سلامم می رسد خاکِ بقیعِ تو تا از تو گیرد روضه و اشکِ محرم را! 🏴
من باقرالعلمِ علومِ مصطفایم نورِ دو چشمانِ علیِ مرتضایم من داغدارِ کشته های کربلایم همراهِ بابا جانبِ شامِ بلایم من دیده ام راسِ جدا بالای نیزه بهرِ زیارت رفته ام تا پای نیزه حالا دِگر گشته مدینه قتلگاهم آید ز سوزِ تشنگی فریاد و آهم از اشکِ دیده بسته شد راهِ نگاهم من یادِ جدِ تشنه کامِ بی سپاهم بابای من را بینِ کوفه دشمن آزرد در شام بر لبهای جدم چوب می خورد من روضه خوانِ کربلای پُر بلایم چون نای نی هر دم میانِ نینوایم بشنو در این غمها صدای آشنایم من داغدارِ غربتِ راسِ جدایم در کربلا هر چند من گمنام رفتم همراهِ عمه کوفه رفتم شام رفتم این لحظه های آخرِ عمرم رسیده رنگِ رُخم از زهرِ کین بنگر پریده اینگونه مظلومی در عالم کس ندیده پشتم ز داغِ جدِ مظلومم خمیده بر لب زدم مُهرِ خموشی در دلِ شب گویم ز غم های نهان با عمه زینب!
امام_باقر_شهادت ای شاهد ماجرا ، امام باقر ! راویِ شکنجه ها ، امام باقر ! از حاشیه ی چادر زینب می دید سرهای بریده را امام باقر
مگر میشود گریه بسیار کرد.. مگر میشود دیده خونبار کرد.. مگر میشود صحبت از خار کرد.. مگر میشود نقل بازار کرد.. ولی از غم و غصه اش دق نکرد! مگر میشود خیمه سوزان شود.. درآن شعله ها عمه حیران شود.. کشیده نصیب یتیمان شود.. رد دست هاشان نمایان شود.. ولی از غم و غصه اش دق نکرد مگر میشود گفت از سوختن چه ها میکشید عمه خوب من ز توهین آن خولی بددهن مگر میشود گفت از زن زدن ولی از غم و غصه اش دق نکرد مگر‌میشود لشگر نیزه دار بیوفتد به دنبال یک طفل زار ببینی سر شاه را نی سوار ز داغ رقیه شده بی قرار ولی از غم و غصه اش دق نکرد حرم شد گرفتار رنج و عذاب چه ها کرد با دستهامان طناب مگر میتوان روضه خواند آب آب مگر میشود حرف زد از رباب ولی از غم و غصه اش دق نکرد شبی که حرم سمت غمخانه رفت به مهمانی قصر شاهانه رفت ز شوق پدر طفل دردانه رفت مگر میتوان گفت ویرانه رفت ولی از غم و غصه اش دق نکرد کنون این من و این دل گریه خیز نشستم به بستر مریض مریض چه باید کنم با غمش یا عزیز مگر میشود گفت حرف از کنیز ولی از غم و غصه اش دق نکرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@rozeh_daftari1_060722113923.mp3
4.33M
‍ 🏴 مداح:👌😭 •-----🖤═✾🌺✾═🖤-----• امشب از آسمان چشمانت دسته دسته ستاره می چینم 😭در غزل گریه‌ی زلالت آه سرخی چارپاره می بینم 💔زخمهای دل غریبت را مرهم و التیام آوردم باز از محضر رسول الله به حضورت سلام آوردم بندگی را تو یادمان دادی دل ما شد اسیر چشمانت دلمان را به آسمان دادی آیه آیه پیام عاشورا در احادیث روشنت گل کرد امتداد قیام عاشورا در تب اشک و شیونت گل کرد 😭دم به دم در فرات چشمانت ماتم کربلا مجسم بود دم به دم در فرات چشمانت ماتم کربلا مجسم بود چشمه تو لحظه ای نمی آسود 💔همه‌ی عمر تو محرم بود در غروب غریب دلتنگی ناگهان حال تو مشوش شد جان من! روی زین زهرآلود پیکرت سوخت غرق آتش شد گرچه از شعله های کینه شان پیکر تو سه روز می سوزد ولی از داغهای روز دهم جگر تو هنوز می سوزد دیده بودی سه روز در گودال پیکر آسمان رها مانده سر سالار قافله بر نی کاروان بی امان رها مانده 😭حسین........ چه کشیدی در آن غروبی که نیزه ها ازدحام می کردند سنگها بر لبی ترک خورده بوسه بوسه سلام می کردند دل تو روی نیزه ها می رفت دستهایت اسیر سلسله بود قاتلت زهر کینه ها، نه نه! قاتلت خنده های حرمله بود جان سپردی همان غروبی که عشق بر روی نیزه معنا شد دل تو در هجوم مرکب ها بین گودال ارباً اربا شد 💔حسین...... •-----🖤═✾🌺✾═🖤-----• 👇 ••✾•🌿🌺🌿•✾•• @rozeh_daftari1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14000426eheyat-kermanshahi-roze3.mp3
1.28M
و توسل به راوی دشتِ کربلا امام محمدباقر علیه السلام به نفس امیر کرمانشاهی ▪️▪️🍂▪️▪️🍂 *اومد خونه ی آقا امام باقر علیه السلام، آقا فرمود: اهلِ کجایی؟ گفت: آقا اهلِ کوفه ام. از کجایِ کوفه اومدی؟ گفت: از قبیله ی بنی اسد، تا اسمِ بنی اسد رو آقا شنید، دیدن رنگِ صورتِ آقا برگشت... اما چون مهمان داشت فوری آقا حرف رو عوض کرد، فرمود: خدا رحمت کنه حبیب بن مظاهر رو... بعد از اینکه مهمان رفت، اصحاب خاص اومدن دورِ آقا، گفتن: آقا! چی شد تا گفت: از قبیله ی بنی اسدم رنگ چهره ی شما عوض شد؟ فرمود: آخه تا اسمِ بنی اسد اومد یادِ حرمله افتادم، نمی دونید حرمله کربلا با دلِ ما چه کرد... یا امام باقر! شما فقط شنیدی اسمِ قبیله ی حرمله رو بهم ریختی، اما من یه آقازاده میشناسم، تو کوچه می رفت اون دوتا ملعون رو میدید، مسجد می رفت او دوتا رو می دید، قنفذ رو می دید، مغیره رو میدید، هی زیر لب می گفت: ای وای مادرم! اما یا امام حسن! شما هم همیشگی این ملعون ها رو نمی دیدید، بعضاً چشمتون می افتاد، مرد کجا، زن کجا؟ اینکه بخوای چهل روز با یه عده بی حیا، نمک به حروم، حروم زاده، همسفر بشی، دلا بسوزه برا خواهرِ شما زینبِ کبری...* رسید وقتِ سفر سر به زیر شد زینب حسین! چشمِ تو روشن، اسیر شد زینب