eitaa logo
کانال روضه دفتری ایتا وتلگرام
3.9هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
301 فایل
بروزترین کانال روضه دفتری👇 ایتا وتلگرام ••✾•🌿🌺🌿•✾•• @rozeh_daftari1 ارتباط با مدیران کانال👈 @msoghandi@y_a_m_h 👈
مشاهده در ایتا
دانلود
لحظه ها لحظه های آخر بود آخرین ناله های خواهر بود خواهری که میان  بستر بود خنجری خشک و دیده ای تر بود چقدر سینه اش مکدر بود دستش رو به قبله تا کرده روی خود را به کربلا کرده مجلس روضه را بپا کرده باز هم یاد درد ها کرده یاد باغ گلی که پرپر بود پلکهایش کمی تکان دارد رعشه ای بین بازوان دارد پوست نیروی استخوان دارد یادگاری ز خیزران دارد چشم از صبح خیره بر در بود تا علی اکبرش اذان ندهد سروِ قدش تا نشان ندهد تا علمدار سایبان ندهد تا حسینش ندیده جان ندهد انتظارش چه گریه آور بود زیر این آفتاب می سوزد تنش از التهاب میسوزد یاد عباس و آب میسوزد مثل روی رباب میسوزد یاد لبهای خشک اصغر بود میزند شعله مرثیه خوانیش زنده ماندن شده پشیمانیش مانده زخمی به روی پیشانیش آه از روز کوچه گردانیش چقدر در مدینه بهتر بود سه برادر گرفته هر سورا و علی هم گرفته بازو را دور تا دور قد بانو را تا نبینند چادر او را آه از آن دم که پیش اکبر بود ناگهان یک سپاه خندیدند بر زنی بی پناه خندیدند او که شد تکیه گاه خدیدند مردمی با نگاه خندیدند بعد از آن نوبت برادر بود آن همه ازدهام یادش هست جمع کوفیُ شام یادش هست چشمهای حرام یادش هست حال و روز امام یادش هست چشمها روی چند دختر بود یک طرف دختری که رفته از حال یک طرف تل خاک در گودال زیر پای جماعتی خوشحال یک تن افتاده تا شود پامال باز دعوا میان لشکر بود جان او تا ز صدر زین افتاد خیمه ای شعله ور زمین افتاد نقش یک ضربه بر جبین افتاد گیسویی دست آن و این افتاد حرمله هم جلوتر رفت یک نفر گوئیا سر آورده زیر یک شال خنجر آورده ضربه ای که به حنجر آورده عرق شمر را در آورده وای سر روی دست مادر بود حسن لطفی
آمد عقیله داخل گودال و دید که جسم برادرش چقدر نامرتب است غیر از سلاح جنگی و ابزار رزمشان از چوب و سنگ گودی مقتل لبالب است کوفه هزار مرتبه داغش عظیم‌تر کوفه به فکر خنده به غم‌های زینب است خوش غیرت قبیله کجایی؟ نگاه کن زینب در این شلوغی کوچه معذب است مصطفی فروردین
😭😭 زیر لب زمزمه می کرد:خدایا...نزنید "این هلال سر نی آمده دختر دارد" دختران علی و فاطمه در بازارند صورتش سوخته زینب...غم معجر دارد وحید محمدی 😭😭 دارند سمت من صدقه پرت می کنند خرمای نخل ها جلوی پای زینب است هر چه زدند سنگ،سرش آخ هم نگفت! آخر حسین گرم تماشای زینب است علی اکبر لطیفیان بروزترین کانال‌ نوحه و روضه دفتری تلگرام وایتا👇👇 ••✾•🌿🌺🌿•✾•• @rozeh_daftari1
سلام الله_علیها 🌾▪️🌾▪️🌾▪️🌾▪️ حالا که امام زمانت رو دعوت کردی... احترام کن... مودب بشین... دستات رو بگذار روی سینه... میخواهیم به خانم زینب کبری سلام بدیم... از همینجا دلها رو روانه کنیم حرم با صفاش... تصور کن الان ورودی حرم ایستادی... میدونم این آرزو رو به دل داری... میدونم یه همچین روزی رو از خدا میخواهی... آماده ای سلام بدیم... اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ فـاطِمَهَ وَ خَدیجَهَ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا اُخْتَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ 🔸ای یادگار سه امام زینب 🔸بر قلب سوزانت سلام زینب سلام ما به اون خانمی که یه عمری مصیبت دید اما صبر کرد... بلاکش دوران بی بی زینب... چهار پنج سال بیشتر نداشت... داغ جدش رسول خدا رو دید... صبر کرد... هنوز آب غسل پیغمبر خشک نشده بود... پهلوی مادرش زهرا رو شکستند... جلو چشمانش به مادرش سیلی زدند... اما صبر کرد... داغ مادرش رو از یاد نبرده... فرق شکسته باباش امیرالمومنین رو دید صبرکرد... بمیرم برات بی بی جان زینب... یه روز هم تکه های جگر برادرش امام حسن رو دید... اما بازم صبر کرد... روز عاشورا در نصف روز... جلو چشمانش... تمام عزيزانش رو شهید کردند بازم صبر کرد... تمام دلخوشی زینب حسین بود... اما امان از اون لحظه ای که حسینش هم صدا زد... خواهرم... زینبم... منم میخوام برم میدان... زینب جان... خواهرم... خدانگهدار... زینب کبری طاقت دوری برادر رو نداره... عرضه داشت... حسینم برادرم... برا من که دیگه کسی نمونده... تو هم میخواهی بری... زینبت رو تنها بگذاری... ای یادگار مادرم حسین... اگه دست ولایت ابی عبدالله نبود... بی بی زینب در کربلا جان میداد... ابی عبدالله فرمود خواهرم... انقدر بی تابی نکن... تا صدای تکبیر من میاد... (بدان) بدون من هنوز زنده ام... ابی عبدالله رفت میدان... تصور کن... زینب کبری هم داخل خیمه... تا صدای تکبیر برادر رو میشنوه... دلش آرام میگیره... اما امان از اون لحظه ای که دیگه صدای تکبیر برادر رو نشنید... حالا میخواهی برا زینب کبری گریه کنی بسم الله... داخل خیمه... هی بلند ميشه... میشینه زمین... میگه برادرم... حسینم... چرا دیگه صدای تکبیرت نمیاد داداش... در همون حالت... یکدفه صدای ذوالجناح بلند شد... شاید خوشحال شده زینب... برادرم حسین برگشته... دوان دوان اومد بیرون... یه نگاه کرد... دید ذوالجناح برگشته... اما... یال اسب غرق خونه... زین اسب واژگونه... بی تاب شد زینب... همینجا بود... 🔸همه از خیمه ها بیرون دویدند 🔸ولی سالار زینب را ندیدند یاصاحب الزمان منو ببخشید... عمه جانتون زینب دوان دوان... به سمت قتلگاه... 🔸از حرم تا قتلگه، زینب صدا میزد حسین 🔸دست و پا میزد حسین، زینب صدا میزد حسین خدا به داد دل بی بی زینب برسه... تا رسید بالای تل زینبیه... نگاه کرد دید... فِرقَةٌ بِالسُّیُوفِ ... وَ فِرقَةٌ بِالرِّمَاحِ ... وَ فِرقَةٌ بِالحِجَارَةِ ... شمشیر دارها با شمشیر میزنند... نیزه دارها با نیزه میزنند... یک عده ای هم که سلاح ندارند... با سنگ میزنند... خدا... چکار کنه زینب... بی تاب شده زینب... فقط دستاش رو گذاشت روی سر... هی صدا میزد... وامحمدا... واعلیا... روضه من تمام... فقط همینو بگم... چیزی نگذشت دیدند... 🔸سری به نیزه بلند است در برابر زینب 🔸خدا کند که نباشد سر برادر زینب تسلای دل بی بی زینب ناله بزن یاحسین... 🔸حسین آرام جانم 🔸حسین روح و روانم @rozeh_daftari1