📚 ﷽ 📚
#سلوک_معنوی
#حیات_عارفانه
🔹بزرگی را پرسیدند:
استاد! شما همیشه یک لبخند روی لبت است و به نظرِ ما خیلی آرام و خشنود به نظر میرسی؛ لطفاً به ما بگو که رازِ خشنودیِ شما چیست؟
🔸استاد گفت:
بسیار ساده! من زمانیکه دراز میکشم، دراز میکشم. زمانیکه راه میروم، راه میروم. زمانیکه غذا میخورم، غذا میخورم.
🔹پرسشکنندگان گمان کردند استاد آنها را جدّی نگرفته است. به او گفتند که:
تمامِ این کارها را ما هم انجام میدهیم، پس چرا خشنود نیستیم و آرامش نداریم؟
🔸استاد گفت:
زیرا زمانیکه شما دراز میکشید به این فکر میکنید که باید بلند شوید، زمانیکه بلند شدید به این فکر میکنید که باید کجا بروید، زمانیکه دارید میروید به این فکر میکنید که چه غذایی بخورید. فکرِ شما همیشه در جای دیگر است و نه در آنجایی که شما هستید! لحظهٔ حال، تقاطعِ زمانِ گذشته و آینده است و شما در این تقاطع نیستید بلکه در گذشته و یا آینده هستید، و به این علّت است که از لحظههاتان لذّتِ واقعی نمیبرید، زیرا همیشه در جای دیگر سِیر میکنید و حس میکنید زندگی نکردهايد.
🍁🍁