eitaa logo
کانال روضه دفتری ایتا وتلگرام
4.6هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
2.5هزار ویدیو
329 فایل
بروزترین کانال روضه دفتری👇 ایتا وتلگرام ••✾•🌿🌺🌿•✾•• @rozeh_daftari1 ارتباط با مدیران کانال👈 @msoghandi@y_a_m_h 👈
مشاهده در ایتا
دانلود
دلها چه مضطر میشود شبهای جمعه غوغای محشر میشود شبهای جمعه با روضه اب و لب ساقی تشنه هر دیده ای تر میشود شبهای جمعه یک گوشه از کرب و بلا هم ام لیلا گریان اکبر میشود شبهای جمعه شاه شهید سر جدا در قتلگاهش دلتنگ مادر میشود شبهای جمعه وای از دمیکه روبه رو بی بی عالم با شاه بی سر میشود شبهای جمعه کرب و بلا پر از صدای ناله های زهرای اطهر میشود شبهای جمعه یاد غروب روز عاشورا ، ارباب محزون خواهر میشود شبهای جمعه از بعد عاشورا میان قازریه با روضه ها سر میشودشبهای جمعه 🔸شاعر : _____________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹صلی الله علیک یا اباعبدالله سلامِ رو به ضریحم؛ جواب می‌خواهم جواب، از لبِ عالیجناب می‌خواهم سراب، آمده سیراب، از حرم برود چقدر، تشنه‌ام از تشنه آب می‌خواهم پُر است، از بتِ طاغوت، کعبه‌ی دل من به دستِ بت‌شکنت انقلاب می‌خواهم اگر چه بی‌ادبم، از خجالت آبم کن غرورِ کوهِ یخم؛ آفتاب می‌خواهم به سمتِ دستِ کریمت قنوت می‌گیرم دعایم و نفسی مستجاب می‌خواهم تمامِ نوکری‌ام "قُربة اِلی‌العشق" است که گفته است، که از تو ثواب می‌خواهم ؟! سرِ دوراهِ بهشت و زیارتِ حرمت من اختیار، در این انتخاب می‌خواهم رضا قاسمی ،کانال روضه و نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه ایتا لینک کانال👇 @rozevanoheayammoharramsoghandi
امان از بادها... سوزان وزیدند امان از تیغ ها برّان رسیدند ألا یا اهلَ العالم جد من را به روی خاک ها عریان کشیدند ألا یا اهلَ العالم اهل کوفه سرش را با لب عطشان بریدند سواره ده نفر ناپاک زاده به روی آن تن بی جان دویدند جسارت بر تنش کردند اما فقط از رأس او قرآن شنیدند سرش را داده اند و با بهایش نمیدانم چقدری نان خریدند؟! محمد جواد شیرازی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷
عشق، سر در قدمِ ماست اگر بگذارند عاشقان را سر سوداست اگر بگذارند ما و این کشتی طوفان‏‌زده در موج بلا ساحل ما دل دریاست اگر بگذارند دشت از هُرم عطش سوخته و هالۀ غم سایه‌بانِ گل زهراست اگر بگذارند آب بر آتش لب‌های عطشناک زدن آخرین نیّت سقاست اگر بگذارند دوش در گلشن ما بلبل شیدا می‏‌گفت: باغ گل، وقف تماشاست اگر بگذارند هرچه گل بود، ز تاراج خزان پرپر شد وقت دلجویی گل‌هاست اگر بگذارند طفل شش‌ماهۀ من زینت آغوشم شد جای این غنچه همین‏‌جاست اگر بگذارند این به خون خفته، که عالم ز غمش مجنون است تشنۀ بوسۀ لیلاست اگر بگذارند چهره‌‏اش آینۀ حُسن رسول‏‌الله است آری این آینه زیباست اگر بگذارند این گل سرخ که از گلبُن توحید شکفت آبروی چمن ماست اگر بگذارند در عقیق لب من موج زند دریایی که شفابخش مسیحاست اگر بگذارند یوسف مصر وجودم من و، این پیراهن جامۀ روز مباداست اگر بگذارند... محمدجواد غفورزاده
با شما حال خراب دل ما خوب تر است وسط خیمه ی تو حال و هوا خوب تر است نیمه شب ها وسط نافله، گریانم کن سینه زن که بشود اهل بکا خوب تر است همه ی زندگی ام لذّت این نوکری است من شوم نوکر و ارباب شما، خوب تر است ما نرفتیم پی غیرِ تو ارباب کرم برسد از تو به ما خیر و عطا خوب تر است تو مریضم کنی و باز شفایم بدهی برسد از طرفت درد و دوا خوب تر است نجف و مشهد و قم، کاظمیه، مکّه، بقیع همه خوبند ولی کرببلا خوب تر است باز دلتنگ دو رکعت دمِ بالای سرم زیر آن قبّه ی تو ذکر و دعا خوب تر است پای شش گوشه زیبای تو هستیم انگار وسط روضه ی تو حال گدا خوب تر است به خدا گریه ی ما از سَرِ بی تابی نیست گریه بر داغ دل خسته ی ما خوب تر است اربعینی نرسم پیش تو دق خواهم کرد اربعین کرببلا از همه جا خوب تر است این همه راه بیایی وسط جمعیت نرسد هیچ صدایی به صدا خوب تر است ولی ای کاش که گودال کمی خلوت بود بگذارند زمین جسم تو را خوب تر است کاش قدری پسر سعد تحمّل می کرد پیش زهرا نشود رأس، جدا خوب تر است لااقل از جلو ای کاش جدا می گردید گر نبرّند سری را ز قفا خوب تر است وحید محمدی
تا مرا در گناه دید حسین زودتر از همه دوید حسین باید از او فقط شنید خدا باید از ما فقط شنید حسین گل مردم به ما چه مربوط است گل ما را که آفرید حسین در ازای دو قطره خون گلوش از خدا خلق را خرید حسین حج نرفتیم ، کربلا رفتیم کعبه را سمت ما کشید حسین کعبه هم در طواف میگوید لک لبیک یا شهید ، حسین آنقدر داد زد ته گودال تا به داد همه رسید حسین نیزه ها هر کدام طعمی داشت همه را یک به یک چشید حسین از زرنگی نیزه دار نبود بخدا نیزه را ندید حسین علی اکبر لطیفیان
مرغ درمانده ام و بال و پرم افتاده قرعه ی خون جگری بر جگرم افتاده معصیت ریشه ی ایمان مرا سوزانده بی سبب نیست ز شاخه ثمرم افتاده یک نفر نیست به داد من تنها برسد؟! آنقدر دام گنه دور و برم افتاده دیر شد، آخرِ عمری به خودم آمدم و وسط معرکه دیدم سپرم افتاده همه ی دار و ندار دل رسوای من است این دوتا قطره که از چشم ترم افتاده حب زهرا من خسران زده را آدم کرد بر زبان همه، حالا خبرم افتاده دلخوشم سائلم و ریزه خور پنج تنم روزی ام دست خدایان کرم افتاده بی سبب نیست به لب نادعلی می خوانم به سرم شور نجف، شور حرم افتاده هر شب جمعه دلم سوخت از آن روزی که سوی شش گوشه ی دلبر نظرم افتاده تربت کرب و بلا با دل من کاری کرد باده ی ناب هم آخر ز سرم افتاده روزی ام کرب و بلا نیست ولی شکرِ خدا به سوی مجلس روضه گذرم افتاده مادری موی پریشان به حرم آمد و گفت: خنجری کند به جان پسرم افتاده چقدر چشم طمع بر زره و پیرهنِ تشنه ی در دلِ خون غوطه ورم افتاده محمدجواد شیرازی
برای واژه ی اوّل قلم مردّد شد دوباره نام «حسین» از خیال او رد شد نوشت اول خط بِسمهِ ربّ دشتِ بَلا رسید مصرع بعد و همان که باید شد گذاشت واژه ی لب تشنه را کنار «حسین» به صفحه خیره شد و حال او کمی بد شد رباب و آب و عَطَش را کنار هم آورد به دست های عَلمدار هم عَلم آورد عَلم بدست عَلمدار بود و حامل شد مسیر خیمه به سوی فُرات کامل شد میان معرکه عبّاس بود و مَشکِ پُرآب پس از دو دست بریده، سه شعبه نازل شد کنار عَلقَمه تیری به مَشک تا که رسید عَمود سخت به فَرقش گرفت و قاتل شد نشست چهره ی عبٌاس بر زمین بَلا به او سلام فرستاد، مادرش زهرا به سوی خیمه عَدو باز در کمین اُفتاد کنون دوباره به دستش عَنان دین اُفتاد «حسین» در دل میدان رسید و تنها بود به ضرب نیزه و شمشیر بر زمین اُفتاد به وقت ذِبحِ عظیم است مادرش آنجا "بلندمرتبه شاهی ز صدر زین اُفتاد" قلم کشیده به خون شد میان روضه ی او دوباره وقت جنون شد میان روضه ی او نوشت واژه ی سر را جدا ز واژه ی تن دَمید بر دل میدان ز جامه مُشکِ خُتَن رسید بر سر او خواهرش به سوز و گداز نشست پیش برادر، گشود لب به سخن: بگو چگونه بسازم به سوگ و ماتم تو؟ که تنگ آمده این سینه از عزای حسن برادر از چه به این روز بی سر افتادی؟ بدون یاوَر و بی بال و بی پر افتادی؟ گرفت کار جهان، عقده ها ز حیدر بود «حسین» در دل گودال بود و بی سر بود زبانه های عطش در خیام می چرخرید «حسین» چشمِ تَرَش روی نیزه مُضطَر بود طنین نام «حسین» ست بین عرش و فلک عزای ماتم او در جهان سراسر بود رسید آخر شعر و قلم به صفحه نشست گِریست از غم این روضه و ز غُصه شکست سیدعلی حسینی
آشفته شده زلف پریشان تو در باد ای حنجره‌ی ملتهب از سرخی فریاد در حنجره‌ی باد رها شد نفس تو تا داد جهان را شرر آه تو بر باد شمشیر کشیده‌ست به روی تو همان دست که نامه پی نامه برای تو فرستاد فواره‌ی سرخی‌ست صدایت که کشیده‌ست از خاک بر افلاک سر از نیزه‌ی الحاد از حنجره‌ات دم نزده نعره به‌جز خون از عشق نگفته‌ست مگر هر دل آزاد هر تیر بلندای تو را بال و پری زد ناکام زمین‌گیر شد و از نفس افتاد لب‌تشنه‌ای امّا تن تو غرق گل سرخ ای در تو شکوفا شده اضداد در اضداد "هرچند به تاراج خزان رفت گلویت" هر دم نفس شعله‌ورت باز گُلی داد بر نیزه چرا لب به تغزّل نگشاید صیدی که نشانی دهد از خویش به صیاد؟ امیر اکبرزاده
حرفی نزن كه نیزه تو را زیر و رو كند حرفی نزن كه پیكر تو پشت و رو كند حرفی نزن كه قاتل امانت نمی دهد سر نیزه اش امان به دهانت نمی دهد حرفی نزن برادر من خسته می شوی در زیر ضربه هاي سنان كشته مي شوي حرفی نزن كه با جگرت خوب تا كنند این نا نجیب ها بدنت را رها كنند حرفی نزن عزیز دلم پیش ناكسان راحت نمی شوی دگر از دست این سنان حرفی نزن كه می پرد او روی پیكرت با خنجری شكسته زند روی حنجرت حرفی نزن كه پاره ای و سخت درهمی با تیر و نیزه های شكسته تو هم دمی مصطفی گودرزی
در قتلگاه پیکر تو امنیت نداشت در زیر تیغ حنجر تو امنیت نداشت بر حنجرت رسول خدا بوسه داده است آن بوسه پیمبر تو امنیت نداشت بعد از طواف خنجر کهنه به دور سر آن قطعه های پرپر تو امنیت نداشت پهلوی زخمیت به خدا ارث مادریست ...در بین کوچه مادر تو امنیت نداشت طفلت به روی دست خودت بال و پر زده حتی علی اصغر تو امنیت نداشت گاهی سرت ز روی سنان خورده بر زمین بر روی نیزه ها سر تو امنیت نداشت بر دخترت نگاه کنیزانه میکنند خاکم به سر که دختر تو امنیت نداشت با خواهرش ز طشت طلا لب گشود گفت ای وای من که معجر تو امنیت نداشت محمد قانع
دوباره روضه گرفتی و جانمان دادی مسیر کرببلا را نشانمان دادی شکسته‌بال‌ترین فطرس زمین بودیم ولی تو بال و پر آسمانمان دادی بدون آب و هوای بهشت می‌مردیم هوای روضه؛ هوای بهشتمان دادی اگر چه دیر رسیدیم روز عاشورا ولی برای رسیدن زمانمان دادی اگر چه دیر رسیدیم و سر به نیزه شدی به روی نیزه ولی سایبانمان دادی از آن همه عظمت عاجزانه لال شدیم ولی به گریه دوباره زبانمان دادی به دست گریه‌ی زینب اسیرمان کردی برای این همه ماتم توانمان دادی
یا بسوزان درمیان شعله خاکستر شوم یا ببخش این بنده را.ادم شوم بهتر شوم بنده ی بد را زدن کاری ندارد.تو نزن جای آن راهم بده در خانه ات نوکر شوم من قیامت پیش رو دارم که گریه میکنم وای اگر انروز عریان وارد محشر شوم هرعذابی هست باشد من تحمل میکنم نه نمیخواهم که ننگ ال پیغمبر شوم رحمت تو بیشتر از این گناهان من است مرگ‌ بر من گر که یک لحظه جدا زین در شوم من از اول خاک بودم خاک نعلین علی پس خدا نگذار تا روزی که هستم زر شوم ای گنهکاران گرفتاران علیکم بالنجف دارم امشب میروم در محضرش قنبر شوم فاطمه امشب میاید کربلا پیش حسین کاش من هم همسفر با حضرت مادر شوم یا بنی دشنه دست از حنجر تو برنداشت حق بده از داغ ذبحت دم به دم مضطر شوم سید پوریا هاشمی
هر طپش میل تشنگی دارد هر که در راه سید الشهداست ماهِ «مهمانی» و "عطش" یعنی رمضان ماه سید الشهداست مثل ماه محرمش سی شب می رود قلب ما ته گودال خود بی بی رقیه در روضه سفره را پهن می کند هر سال اینکه مهمانی خداست، قبول ما برای حسین آمده ایم اینکه ماه عبادت است، درست به دعای حسین آمده ایم تشنه ماندن تقرب محض است پیش لبهای خشک طفل رباب یا اباالفضل هر کجا گفتند بعد افطار هم نخوردیم آب چند ساعت که تشنه می مانی دیده ات تار می شود کم کم تشنه باشی و گرم هم باشد ضعف بسیار می شود کم کم تشنگی در جگر نفوذ کند بی رمق می شود تمام تنت زخم شمشیر و نیزه هم بخوری دیگر از دست می رود بدنت آب دیدی دلت شکست بگو: السلام علیک یا عطشان تا که دیدی لباس پاره بگو: السلام علیک یا عریان عماد بهرامی
ای که از سوز تو پیداست تمنای حسین «روزه یعنی عطش و روضۀ لب‌های حسین» روزه یعنی که به تکبیرة الاحرام سحر قصد قربت کنی از مسجد الاقصای حسین... روزه چون «حر» به کنار آمدن از راه خطاست چشم پوشیدنِ از غیر و تماشای حسین... این «حبیب» است که یک روزه به دست آورده‌ست سندِ دیدن محبوب به امضای حسین روزه یعنی که بخواهی به دعای شب قدر شوق پیوستنِ یک قطره به دریای حسین روزه یعنی که به صحرای بلا، جام به دست آب بردن به سوی خیمۀ گل‌های حسین روزه یعنی که توقف به لب شط فرات اقتدا کردنِ سی روز به سقای حسین وقت افطار شد ای سوخته در آتش دل «روزه یعنی عطش و روضۀ لب‌های حسین» محمدجواد غفورزاده