زمینه جان سوز.......
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
🍀
فاطمیه۹۶
#زمینه
توو کوچمون بلوا بود
به پشت در غوغا بود
کسی نیومد یاری
بابام چقد تنها بود
شکستن حُرمت هارو
ندیدن اشک مارو
هیزم به دست،نامردا
آتیش زدن هر جارو
یکی بابغض و کینه
به در لگد میکوبید
مادر تا پشت در رفت
صدای ناله پیچید
درو شکستن آخر
باضربه ای که شر شد
میون دیوارو در
محسنمون پرپر شد
دری رو که سوزوندن
به روی مادر افتاد
میگفت کجایی فضّه
بیا که محسن جون داد
میون شعله در سوخت
زندگیه حیدر سوخت
جلو چشای ماها
توو خونمون مادر سوخت
دلخُورم از این مَردم
از این درو این دیوار
تا به ابد بیزارم
از هرچی میخ و مسمار
چند روزیه توو خونه
دست به کمر میگیره
نگاهش اینطور میگه
از این زمونه سیره
با سُرفه ی هر بارِش
غم روو دلم میشینه
نفس نمیاد بالا
آخه شکسته سینه
حسن یه گوشه گریون
نشسته و کِز کرده
نمیزنه حرفی و
دلش پُره از درده
چند شبه که توی خواب
همش میگه ای نامرد
طوری زدی که راهِ
خونمونو هم گُم کرد
به نفس
#حاج_مهدی_مختاری
به قلم
#عباس_قلعه
☘
🌷🍃
🌾🌷🍂
🍃🌾🌷🍃
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
#متن_روضه
#اموزش_مداحی
#شعر_وسبک
#شور
#نوحه
#مقتل
#مداحی
بسیار پرسوز😭
الهی بمیرم برات 😭
اگه دلت شکست منم دعا کن
زمینه جان سوز.......
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
🍀
فاطمیه۹۶
#زمینه
توو کوچمون بلوا بود
به پشت در غوغا بود
کسی نیومد یاری
بابام چقد تنها بود
شکستن حُرمت هارو
ندیدن اشک مارو
هیزم به دست،نامردا
آتیش زدن هر جارو
یکی بابغض و کینه
به در لگد میکوبید
مادر تا پشت در رفت
صدای ناله پیچید
درو شکستن آخر
باضربه ای که شر شد
میون دیوارو در
محسنمون پرپر شد
دری رو که سوزوندن
به روی مادر افتاد
میگفت کجایی فضّه
بیا که محسن جون داد
میون شعله در سوخت
زندگیه حیدر سوخت
جلو چشای ماها
توو خونمون مادر سوخت
دلخُورم از این مَردم
از این درو این دیوار
تا به ابد بیزارم
از هرچی میخ و مسمار
چند روزیه توو خونه
دست به کمر میگیره
نگاهش اینطور میگه
از این زمونه سیره
با سُرفه ی هر بارِش
غم روو دلم میشینه
نفس نمیاد بالا
آخه شکسته سینه
حسن یه گوشه گریون
نشسته و کِز کرده
نمیزنه حرفی و
دلش پُره از درده
چند شبه که توی خواب
همش میگه ای نامرد
طوری زدی که راهِ
خونمونو هم گُم کرد
به نفس
#حاج_مهدی_مختاری
به قلم
#عباس_قلعه
☘
🌷🍃
🌾🌷🍂
🍃🌾🌷🍃
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
#شعر_وسبک
#شور
#نوحه
#مقتل
#مداحی
روضه مستند ..فاطمیه
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
🍀
▪️ سلام،روضه بسیارجانسوزویژه فاطمیه شهادت حضرت زهرا(س)▪️
▶️ مجمع مداحان اهلبیت علیهم السلام قم◀️
▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️
میگه وقتی اومدم حس کردم که برا اینکه درو وا نکنیم با دو تا دستش پشت در،در رو گرفته؛*فقط ترسیم بکنید تو ذهنتون...در یه لنگه هست؛اون وقتا در دولنگه مال کاخا بود؛این در،در یه خونه هفتادمتریه،یه لنگه*دستشو گرفته پشت در،در رو سفت گرفته وا نشه،دیوار پشت در گلیه،زبره،نرم نیست ....
این بچه ها تو اتاق دارن از داغ پیغمبر گریه میکنند،زهرا به علی گفت:نرو دم در،اینا آدمای درستی نیستن،بذار من برم؛احتمال داره به خاطر اینکه دختر پیغمبرم و زنم کاری نکنند،تو نرو ....
ای دفاع گر از علی ... شوهرت چقدر غریب شده بود که یه زن باید ازش دفاع میکرد...
*عمر میگه وقتی حس کردم دو تا دستش به درِ،به نظرم آمد یه خورده نرمی کنم،کاری نکنم،فقط پیغام بدم ما میریم به شوهرت بگو بیاد مسجد،بعد یاد جنگای زمان پیغمبر افتادم که علی چقدر قوم وخویشا ما رو کشته*خب قوم و خویشا کافر و بت پرستتون رو کشته بود،به دستور قرآن کشته بود"جاهِدوا فی سبیل الله" از پیش خودش که نکشته بود*
در رو هل دادم،وا نشد،ابن قُتَیبه دینِوَری از علماتونه،تو چاپ قدیمش صفحه ۱۱تا ۱۳نوشته:اشاره کرد هیزما رو بیارید،یکی پرید وسط گفت:تو این خانه علی هست،گفت:" و اِن"باشه،زهرا هست،"و ان"باشه،حسن و حسین...گفت:یا باید تسلیم بشن یا همشون رو میسوزونم .....
خب فقط در رو بسوزون،کل اونا رو برا چی میخوای بسوزونی؟پای در که آتیش گرفت،لولای چوبی در سوخت،در ول شد،زهرا نزدیک دیوار کاهگلیه،دستشم به دره،میخوام خودتون حساب کنید این دستای ظریف با پنجاه شصتا که در رو هل بدن،چی میشه...؟!
نهایتا دو سه نفر باهم میتونستن برن تو،شصت،هفتادتا مسابقه دادن برا ورود،که هر کدوم زودتر به علی برسن،طناب ببندن بهش،زودتر دلار بگیرن،بازم حساب کنید ۵۰-۶۰تا با فشار،در پیچید،زهرا بین در و دیوار موند .... اینا رفتن تو،به سرعت امیرالمومنین رو بردن،در آتیش گرفته واینمیستاد رو پاشنه،در افتاد،فشار در و دیوار،در آتیش گرفته،بچه ی افتاده .......
یه تیکه دیگه باز بریم تو کتابا خودشون:میگه وقتی داشتم میرفتم تو، درم که دیگه رها شده بود خودم چنان با تازیانه زدم،سیلی ای که از رو چادر بهش زدم دیدم که گوشواره پرید از زیر چادر .... همه رفتند ....
افتاده بود رو زمین،یه مدتی که گذشت چشماشو باز کرد،صحبت در،صحبت آتیش،صحبت بچه ی از بین رفته رو نکرد،دید فضه داره بالاسرش زار میزنه،آروم گفت:فضه ! علی کجاست؟گفت:خانوم بردنش ... صدا زد:حسن،حسین بیاین ! دست بچه ها رو گرفت،با بدن حرارت آتش دیده،با بازوی تازیانه خورده،با صورت سیلی خورده......
تا وارد مسجد شد،دید با پای برهنه،با سر برهنه علی رو نیگه داشتن،شمشیر کشیدن،دوید به طرف قبر پیغمبر،ناله زد "ابتا..." تو کنار قبر ناله زدی اما اون بچه ۱۳-۱۴ ساله رو که ۳۰-۴۰نفر ریختن تو خرابه،از بدن بابا کندنش و میزدن ...... او چه کار کرد ...؟!
▫️استادشیخ حسین انصاریان
▪️روضه حضرت زهراسلام الله علیها
▪️روضه حضرت سکینه سلام الله علیها
▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️
☘
🌷🍃
🌾🌷🍂
🍃🌾🌷🍃
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
#شور
#نوحه
#مقتل
#مداحی
مرثیه 5 مستند مقتل امام صادق.pdf
530.3K
مرثیه و روضه متنی pdf
#شهادت_امام_صادق علیه السلام
#مقتل مستند 🔶
#امام_صادق علیه السلام
#حجاب فاطمی حجاب برتر
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#مقتل
#امام_جواد_علیه_السلام
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🩸جنازه مطهر امام جواد علیهالسلام را از بالای بامِ خانه بر زمین انداختند و پیشانیِ آن حضرت شکست...
در نقلی آمده است:
🥀 گویا خبر سایبان شدنِ کبوترها بر بدن مطهر إمام جواد علیهالسلام، به گوش معتصم ملعون رسید و ترسید که این واقعه، اگر به گوش مردم برسد، بر علیه او شود؛ لذا به مأموران خود دستور داد به خانه امام جواد علیهالسلام بروند؛
📋 وَ قَد أمَرَهم اللّعینُ بِأنْ یَرمُوا جَسدَهُ مِن أعلَی السَّطحِ إلَی الأرضِ
▪️و به آنها دستور داد که بر بام خانه روند و جسد مطهر امام علیهالسلام را از بالاترین نقطه پشت بام، بر روی زمین بیاندازند.
📋 و لمّا وَقعَ جَسدُهُ عَلَی الأرضِ وَقعَ عَلَی جَبینِهِ فَکُسِرَ
▪️وقتی که جنازه مطهر امام علیهالسلام را از بالای پشت بام به زمین انداختند، با صورت به روی زمین افتاد و پیشانی آن حضرت شکست.
📚انوار الشهاده، ص۴۱۵
📚العبرة الساکتة، ج۲ ص۵۳۰
📚ناعی الطفّ، ص۵۶۸
✍ آه یا جواد الائمه...
چه کنیم که این مصیبت، خاطر ما را به همان ساعتی میکشاند که «مُقبل» آن ساعت دردناک را اینگونه سرود و «سیّد بن طاووس» اینگونه نوشت:
➖... ضعف و سُستی در اثر زخمها و جراحات بسیار، بر سیدالشهداء علیهالسلام عارض شد و از اثر اصابت تیرهای بسیار بر بدنش، مانند خارپشت به نظر میآمد. در این هنگام، صالح بن وهب مَرّی (یا مُزنی) ملعون با نیزهای بر پهلوی امام عليهالسلام زد،
📜 فَسَقَطَ الْحُسَيْنُ علیهالسلام عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ عَلَى خَدِّهِ الْأَيْمَنِ.
▪️در این هنگام، سیدالشهداء علیهالسلام از بالای اسب با گونه راست، بر زمین افتاد.
📚لهوف ص۱۹۳
#شهادت_امام_جواد_علیه_السلام
#مقتل
#حضرت_عباس
#ام_البنین
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
📜 راز ازدواج امیرالمؤمنین «صلواتاللّهعلیه» با امّالبنین «علیهاالسلام»...
در نقلها آمده است:
🥀 روز عاشورا زهیر بن قین پرچم را عبدالله بن جعفر بن عقیل را گرفت و نزد حضرت عبّاس علیهالسلام رفت و عرض کرد: ای فرزند امیرالمؤمنین! میخواهم حدیثی برایت نقل کنم!
🥀 ای اباالفضل! بدان قبل از آن که پدرت امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه با مادرت امّالبنین علیهاالسلام ازدواج کند، برادرش عقیل را خواست؛ و عقیل کسی بود که از انساب عرب،کاملاً آگاهی داشت.
🥀 پس به عقیل فرمود: برادرم!میخواهم زنی را برای من خواستگاری کنی که از خاندانی شریف و با حسب و نسب و معروف به شجاعت باشد تا از او فرزندی به دنیا آید که شجاع باشد و بتواند فرزندم حسین علیهالسلام را در کربلا یاری کند و جانش را فدای او نماید.
🥀 پس زهیر عرض کرد: ای اباالفضل! پدرت تو را برای چنین روزی خواسته بود! پس در دفاع از همسران برادرت و برادرانت کوتاهی نکن.
📋 فَارتَعَدَّ العَبّاسُ علیهالسلام وَ تَمَطَّی فی رکابِهِ حَتَّی قَطَعَهُ
▪️در این هنگام حضرت عبّاس علیهالسلام با شنيدن اين سخن به جوش آمد و چنان پا در ركاب زد كه تسمه ركاب پاره شد.
🥀 سپس فرمود: اى زهير! آيا با اين سخن مىخواهى به من جرأت دهى؟! سوگند به خدا، فداكارى خود را به گونهاى ابراز كنم كه هرگز نظيرش را نديده باشی!!!
📚أسرار الشّهادة، ص۳۳۴
📚معالی السبطین، ج۱، ص۴۲۸
📚کبریت احمر، ص۳۸۶
✍ بنویسید به دیوان اباعبدالله
بنویسید به ایوان اباعبدالله
سردر روضه رضوان اباعبدالله
که بود سروری از آن اباعبدالله
و اباالفضل بود جان اباعبدالله
من کیم همسر محبوبه شاه عربم
مادر فضل و فداکاری و عشق و ادبم
فاطمه نام، ولی امّبنین شد لقبم
همه هستیم من و ابناء من و اُمّ و اَبَم
ز کنیزان و غلامان اباعبدالله
پسری شیر صفت بهر علی آوردم
از همان کودکیش نذر حسین ش کردم
گفتمش ای که تماشات دوای دردم
به فدای تو و آن دست رشیدت گردم
نکشی دست ز دامان اباعبدالله
اشک میریزم و چشمان ترم میسوزد
همچنان شمع ز پا تا به سرم میسوزد
هر زمان آب بنوشم جگرم میسوزد
هم دلم از غم سقای حرم می.سوزد
هم به یاد لب عطشان اباعبدالله
گریهام بر غم بیدستی آبآور نیست
گریهام بهر غریبی است کَسَ ش یاور نیست
خواهرش هست ولی هیچ کسی مادر نیست
غم بیمادری از بیکفنی کمتر نیست
دل من هست پریشان اباعبدالله
گر چه سخت است غم داغ پسر بر مادر
داغ عباسِ جوان زد شررم پا تا سر
سوزم و سازم و میگویم صد بار دگر
چهار فرزند من و خلق دو عالم یکسر
جانشان باد به قربان اباعبدالله