روزی پیامبر در مسجد نشسته بودند.
عرب بادیه نشینی وارد شد و گفت: ای رسول خدا! من گرسنه ام، لباس مناسبی ندارم، پولی هم ندارم و مقروض هستم. کمکم کنید.
پیامبر به بلال فرمودند: که این مرد را به خانه فاطمه ببر و به دخترم بگو که پدرت او را فرستاده است.
بلال آمد و داستان را برای حضرت زهرا تعریف کرد. حضرت گردنبند خود را که هدیه بود باز کردند و به بلال دادند و فرمودند: که این گردنبند را به پدرم بده تا مشکل را حل کنند.
بلال بازگشت و امانتی را تحویل پیامبر داد. رسول خدا فرمودند: هر کس این گردنبند را بخرد، بهشت را برای او تضمین می کنم.
عمار یاسر آن را خرید و مرد سائل(فقیر) را به خانه خود برد. به او لباس و غذا داد و دو برابر میزان قرض به او پول داد.
سپس عمار غلام خود را صدا زد و گفت: این گردنبند را به خانه فاطمه زهرا می بری و می گویی که هدیه است. تو را نیز به فاطمه بخشیدم.
غلام گردنبند را به حضرت داد و گفت: عمار مرا نیز به شما بخشیده است.
حضرت نیز غلام را در راه رضای خدا آزاد کردند.
غلام گفت: متعجبم! چه گردنبند با برکتی! گرسنه ای را سیر کرد، بی لباسی را پوشاند، قرض مقروضی را ادا کرد، غلامی را آزاد کرد و دوباره نزد صاحبش بازگشت.
دعایکمیل-حاجمهدیسماواتی.mp3
16.84M
🤲 دعای کمیل
🎤 با صدای حاج مهدی سماواتی
▪️فاطمیه
seyedmajidbanifatemeh-@yaa_hossein.mp3
2.4M
🏴 روضہ خوندن از در و دیوار سختہ
🎤 سیدمجید #بنی_فاطمه
🍂زمینه
▪️فاطمیه
دعایکمیل-حاجمهدیسماواتی (48).mp3
22.93M
🔰 دعای کمیل +روضهحضرت زهرا(س)
🎤 با صدای حاج مهدی سماواتی
▪️فاطمیه
seyedmahdimirdamad-@yaa_hossein.mp3
8.93M
🏴 میسوزم دلم پر از غمه
🎤سیدمهدی #میرداماد
🥀شور
▪️فاطمیه
سکوت امیرالمومنین - @Maddahionlin.mp3
6.59M
🏴 ایام_فاطمیه
♨️چرا امیرالمومنین علی(ع) صبر کرد و حضرت زهرا(س) به دفاع از دین پرداخت؟
🌾🔰🍂🌾🔰🍂
🎤حجت الاسلام #دارستانی
ببین عمه پدر افتاد - @Maddahionlin.mp3
11.72M
🔳 ایام_فاطمیه
🌴نهالی بوده و بی تو به جان من تبر افتاد
🌴من آن طفلم که از چشمم فقط خون جگر افتاد
🎤 محمود_کریمی
▪️روضه
🔰سبک: #روضه
🎙مداح:حاج حسن_خلج
🏴 ایام_فاطمیه
آسیابت یک طرف افتاده بستر یک طرف
چادر تو یک طرف افتاده معجر یک طرف
هر چه این جا هست چشمان مرا خون کرده است
رنگ این دیوار خانه یک طرف, در یک طرف
گاه دل خون توایم وگاه دل خون پدر
«وای بابا!» یک طرف«ای وای مادر!» یک طرف
از کنار تو که می آیدبه خانه ناگهان
بر سر زانو می افتدمرد خیبر یک طرف
من چگونه پیرهن کهنه تن یارم کنم
غُصه ی تو یک طرف داغ برادر یک طرف
مثل آن روزی که افتادی می افتد بر زمین
پیکر من یک طرف, اویک طرف, سر یک طرف
من دو بوسه می زنم جای تو و جای خودم
زیر گردن یک طرف, رگهای حنجر یک طرف
وای از آن لحظه که می ریزند بین خیمه ها
گوشواره یک طرف خلخالو معجر یک طرف