02.mp3
2.41M
#روضه
🥀🍂🌾◾️🥀🍂🌾◾️
#روضه جانسوز امام باقر علیه السلام
#استاد_مومنی
#گریز به روضه مصائب شام و قصر یزید ملعون
#شهادت_امام_باقر علیه السلام
روضه _شهادت امام محمد باقر علیه السلام _ حاج میثم مطیعی.mp3
4.84M
#روضه
🍁🍂▪️🍁▪️🍂🍁▪️
#روضه جانسوز امام باقر علیه السلام
#استاد_مطیعی
#گریز به روضه حضرت ابوالفضل العباس و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
مرثیه استاد مطیعی.pdf
516.1K
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بَاقِرَ عِلْمِ النَّبِیِّینَ"•
#متن روضه ◾️🌾◾️🌾◾️
#استاد_مطیعی
#شهادت امام باقر علیه السلام
#نوحه_امام_محمد_باقر
( علیه السلام )
سرتاسرِ مدینه را
ماتم گرفته
ازداغِ باقرُالعلوم
عالَم گرفته
( آجَرکَ الله
بقیهَ الله ... ) تکرار
از این غم و داغ عظیم
آه و واویلا
حضرت صادق شد یتیم
آه و واویلا
( آجَرکَ الله
بقیهَ الله ... ) تکرار
#شعر_دوم
یک جهان گُل
در درونِ پیرهن دارد بقیع
دردِ دلها از برایِ
مرد و زن دارد بقیع
نام گلهایش اگر
خواهی بگویم یک به یک
سوسن و نسرین و یاس و یاسمن
دارد بقیع
#مرحوم_ژولیده_نیشابوری
#شعر_سوم
گرچه می تابد بر او
خورشیدِ سوزان حجاز
از پر و بالِ ملائک
سایبان دارد بقیع
این مبارک بُقعه را
حاجت بنور ماه نیست
در دلِ هر ذره
خورشیدی نهان دارد بقیع
شب که تاریک است و در
بر روی مردم بسته اند
زائری چون مهدیِ
صاحب زمان دارد بقیع
راز مخفی بودن قبر تورا
با ما نگفت
تا به کی مُهر خموشی
بر دهان دارد بقیع ؟
سالها بگذشته از این ما جرا
اما هنوز
داغ هجده ساله
زهرای جوان دارد بقیع ...
#محمد_جواد_شفق
( شهید وا اماما
مظلوم وا اماما ) تکرار
وای حسین ...
زمینه حسین نوری
من آخرین یادگار کرببلام
یه عمره که بارونیه صحن چشمام
همیشه کارم ناله و اشک و آهه
میراثم این مرثیه هاست مثل بابام
شده یار من گریه و // مصیبت و غم قاتلم
از روضه های قتلگاه // خونه دلم
نمیره از یادم - غمای بی حدم
نشسته بود قاتل - رو سینه ی جدم
امون امون ای دل 4
با خاطرات اسیری قدم شد خم
دلم شب و روز میسوزه از این ماتم
یادم نمیره غل و زنجیر آوردن
جای کبودیش هنوزم هست رو دستم
همیشه جلو چشممه // جسارتای بی شمار
اشکای من و خنده ی // اون نیزه دار
بال و پرم زخمه - چش ترم زخمه
از سنگ روی بوم - هنوز سرم زخمه
امون امون ای دل 4
با یاد این غم شدم از دنیا بیزار
مارو نشوندن وسط کوچه بازار
حرف از کنیزی تا وسط اومد انگار
تموم عالم رو سر من شد آوار
مگه میره از خاطرم // شلوغی بازار شام
عمه زینبو میزدن // پیش بابام
بزم شراب کشتم - اونجا شکست پشتم
هنوز از این کابوس - گره میشه مشتم
امون امون ای دل
🏴#نذر_شهادت_امام_محمد_باقر_ع🏴
داغِ تو روشن می کند شمعِ محرم را
در شعله ی غم می کشاند جانِ عالم را
مثلِ پدر میراث دارِ کربلایی تو
چون از مسیرِ کربلا آوردی این غم را
قلبی شکسته داری و لبریزِ از آهی
بر گونه ات داری کماکان اشکِ نم نم را
درد است طفلِ چار ساله از سرِ بغضی
در قلبِ کوچک جا دهد این حزنِ اعظم را
کاری که با گل کرده دردِ کربلا، دیگر
آسوده دیده بر تنش هر جرعه ی سَم را
آقا! زیاد از کربلایِ تو نوشتتد و
اما دریغا درد و غمهای مجسّم را
آن چشم هایت راویِ تصویرِ گودال است
در سینه ات جا داده ای این دردِ مبهم را
پیش از تو بر جدت ملائک روضه ها خواندند
در عرش بر پا کرده اند این بزمِ ماتم را
با خاطراتِ درد می آیی ولی ای عشق
با محنتِ باران نشُستی آهِ زمزم را
دلتنگیِ پاییز در جانِ تو جاری بود
غیرِ تو کس باور ندارد بغضِ شبنم را
صحنِ خرابت در نگاهِ حسرتم آقا!
از خونِ دشتِ کربلا آورده مرهم را
گلدسته های صحنِ تو در چشمِ ما روشن
گل کرده شعرِ کربلایت رنگِ پرچم را
امشب سلامم می رسد خاکِ بقیعِ تو
تا از تو گیرد روضه و اشکِ محرم را!
#شهادت_مظلومانه__غریب_بقیع
#امام_محمد_باقر_ع_تسلیت_باد🏴
#هستی_محرابی
#نذر_شهادت_امام_محمد_باقر_ع
من باقرالعلمِ علومِ مصطفایم
نورِ دو چشمانِ علیِ مرتضایم
من داغدارِ کشته های کربلایم
همراهِ بابا جانبِ شامِ بلایم
من دیده ام راسِ جدا بالای نیزه
بهرِ زیارت رفته ام تا پای نیزه
حالا دِگر گشته مدینه قتلگاهم
آید ز سوزِ تشنگی فریاد و آهم
از اشکِ دیده بسته شد راهِ نگاهم
من یادِ جدِ تشنه کامِ بی سپاهم
بابای من را بینِ کوفه دشمن آزرد
در شام بر لبهای جدم چوب می خورد
من روضه خوانِ کربلای پُر بلایم
چون نای نی هر دم میانِ نینوایم
بشنو در این غمها صدای آشنایم
من داغدارِ غربتِ راسِ جدایم
در کربلا هر چند من گمنام رفتم
همراهِ عمه کوفه رفتم شام رفتم
این لحظه های آخرِ عمرم رسیده
رنگِ رُخم از زهرِ کین بنگر پریده
اینگونه مظلومی در عالم کس ندیده
پشتم ز داغِ جدِ مظلومم خمیده
بر لب زدم مُهرِ خموشی در دلِ شب
گویم ز غم های نهان با عمه زینب!
#هستی_محرابی
امام_باقر_شهادت
ای شاهد ماجرا ، امام باقر !
راویِ شکنجه ها ، امام باقر !
از حاشیه ی چادر زینب می دید
سرهای بریده را امام باقر
#سید_روح_الله_باقری
#امام_باقر_شهادت
مگر میشود گریه بسیار کرد..
مگر میشود دیده خونبار کرد..
مگر میشود صحبت از خار کرد..
مگر میشود نقل بازار کرد..
ولی از غم و غصه اش دق نکرد!
مگر میشود خیمه سوزان شود..
درآن شعله ها عمه حیران شود..
کشیده نصیب یتیمان شود..
رد دست هاشان نمایان شود..
ولی از غم و غصه اش دق نکرد
مگر میشود گفت از سوختن
چه ها میکشید عمه خوب من
ز توهین آن خولی بددهن
مگر میشود گفت از زن زدن
ولی از غم و غصه اش دق نکرد
مگرمیشود لشگر نیزه دار
بیوفتد به دنبال یک طفل زار
ببینی سر شاه را نی سوار
ز داغ رقیه شده بی قرار
ولی از غم و غصه اش دق نکرد
حرم شد گرفتار رنج و عذاب
چه ها کرد با دستهامان طناب
مگر میتوان روضه خواند آب آب
مگر میشود حرف زد از رباب
ولی از غم و غصه اش دق نکرد
شبی که حرم سمت غمخانه رفت
به مهمانی قصر شاهانه رفت
ز شوق پدر طفل دردانه رفت
مگر میتوان گفت ویرانه رفت
ولی از غم و غصه اش دق نکرد
کنون این من و این دل گریه خیز
نشستم به بستر مریض مریض
چه باید کنم با غمش یا عزیز
مگر میشود گفت حرف از کنیز
ولی از غم و غصه اش دق نکرد
#سیدپوریا_هاشمی