❣﷽❣
➖ #روضه_امام_سجاد_ع
➖ #روضه_اسارت_اهل_بیت ع
➖ #اسارت #شام
➖ #آقای_سماواتی
شده عنان گیر دلم قصه ویرانه شام
زآنچه با آل علی گشت به کاشانه شام
از ازل کاش نمی گشت بنا خانه شام
که بلا موج زنان گشت ز پیمانه شام
هر زمان یاد ز دروازه ساعات کنم
به خرابی سخن ازپیر خرابات کنم
بهردیدار اسیران حبش خیل تتار
آمد از شام تماشایی ، هشتاد هزار
همه آکنده دل از کین رسول مختار
همه را بغض نبی کین علی آمده کار
همه مزمار ونی وچنگ ودف و تار زدند
کوس شادی سر هر کوچه و بازار شدند
سر بی پیکر شاه شهدا زیور نی
ز جلو آن سر و هجده سر ببریده ز پی
⬅️ (( سوال کردن از امام زین العابدین تو این سفر با این همه مصیبت کجا به شما خیلی سخت گذشت سه بار فرمود الشام از الشام ، کربلا تیرها به بدن ها اصابت میکرد اما شام به جگرها می خورد - سر بریده حجت خدا را به هم نشان می دادن میگفتن هذا راس خارجی ))
◀️(( آنقدر پشت دروازه ساعات نگهشون داشتند تا شهر و آذین بستند))
سر بی پیکر شاه شهدا زیور نی
ز جلو آن سر و هیجده سر ببریده ز پی
محمل پرده گیان آمده اندر پی وی
چه بنات النعش افتاده به دنبال جدی
بسته سر سلسله قوم چه در سلسله بود
از بلا سلسله بر گردن آن سلسله بود
گاهی از خیل یهود آتش کین بر سرشان
گاهی از سنگ ستم خسته شده پیکرشان
بسته اندر غل و زنجیر تن سرورشان
در برابر بسر نیزه سر اکبرشان
پیر زالی بسر غرقه از سنگ جفا
وامصیبت که شکست آینه عرش خدا
(#میرزا_یحیی_مدرس_اصفهانی)
💠(( اول سنگشان زدن ، خاک و خاکستر به سرشان ریختند مقابلشان زدن و رقصیدن امان از دل زینب خیلی که تو شهر گرداندن خسته شدند یه جایی رو زمین نشاندن سراها را به شاخه آویزان کردند روضه من همین جمله است نگهبان سر ها میگه از خستگی سرم را به قبضه شمشیر گذاشتم از گوشه چشم نگاه می کردم دیدم یه دختر بچه ای آرام بلند شد اومد مقابل سر بریده بابا دستهای کوچکش دراز کرد سر رو بغل بگیره قدش نمیرسه میگه دیدم شاخه خم شد سر بابا رو بغل گرفت صورت بابا رو می بوسه سرهم دختر رو داره میبوسه حسین جان))
با زبانی پر گلایه مقتل تحریر شد
آیه های غربت من یک به یک تفسیر شد
تو غریب کربلا و من غریب شهر شام
ماجرای غربتم مثل تو عالم گیر شد
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
❣﷽❣
سبک دهه محرم
⚫️#سبک_دهه_محرم
🔳 شب اول
#سینه_زنی_امام_زمان_عج
سلام یابن فاطمه
سلام یابن مرتضا
سلام صاحب الزمان
سلام صاحب عزا
ماه غم رسیده و ماه عزاداری
صبح و شب خون دل از چشمای تو جاری
این شبا برا حسین روضه کجا داری؟
تو صاحب این عزایی
تو شاهد روضه هایی
خیمه به خیمه میخونم
⚫️مهدی زهرا کجایی؟
کجا گریه میکنی
کجا سینه می زنی
کجا روضه خون برا
شهید بی کفنی
تو حرم نشستی با چشمای بارونی
پای شیش گوشه داری ناحیه میخونی
یا کنار قتلگاهی و پریشونی
تو صحن صاحب لوایی
یا اینکه پایینه پایی
ای زائر دل شکسته
⚫️مهدی زهرا کجایی
بیا ختم الاوصیا
بیا جان انبیاء
میگه عمه زینبت
بیا منتقم بیا
انتقام لاله ی پرپرو میگیری
انتقام حنجر اصغرو میگیری
انتقام اون تن بی سرو میگیری
تو شاهد ماجرایی
گریون مصیبتایی
جدت میگه بین مقتل
⚫️مهدی زهرا کجایی؟
(مرتضی کربلایی)
⚫️🔘⚫️🔘
⚫️#سینه_زنی_حضرت_مسلم_ع
رو دارالاماره ام / بزن یک سری به من
سفیر غریبتم / امام غریب من
نفسای آخرم یاد تو گریونم
من میخوام کاری کنم اما نمیتونم
با لب خونی برا تو روضه میخونم
آقا به جان سکینه
برگرد برو به مدینه
تا زینب تو یه وقتی
داغ اسیری نبینه
⚫️یا سیدی یا حسین جان
لبم خشکیده ولی / فدا خشکیه لبات
شدم جون به لب ولی/ بازم میزنم صدات
حرمله برا علی سه شعبه می یاره
دخترت توی بیابون میشه آواره
جای زینب وسط کوچه و بازاره
پیش چشه خواهر تو
رو نیزه میره سر تو
می بینه که میشه غارت
انگشت و انگشتر تو
⚫️یا سیدی یا حسین جان
🔘⚫️🔘
ورود به کربلا
سلام شاطی الفرات
سلام خاک کربلا
باید که درین زمین
ببینم غم و بلا
آه تو برادرم دلو میسوزونه
خواهرت بدون تو زنده نمیمونه
قتلگاه تو مگه تواین بیابونه؟؟
ای دلبر نازنینم
کاشکی غمت رو نبینم
چن روزه دیگه ست که بی تو
راهی ازین سرزمینم
🔘آرام جانم حسینم
⚫️روح و روانم حسینه
میترسم ازون دمی
که از تو جدا بشم
بذار توی کربلا
براتو فدا بشم
وقتی نه یاری میمونه نه علمداری
من و دختراتو میخوای به کی بسپاری؟
از رو نیزه ها خودت هوامونو داری
من خون میبارم براتو
دلشوره دارم براتو
توی راه کوفه و شام
تنها نذار دختراتو
🔘آرام جانم حسینه
⚫روح و روانم حسینه
🔘⚫️🔘
🔳#سینه_زنی_حضرت_رقیه_س
چهل منزله دارم
برات گریه میکنم
به یاد کبودیه
لبات گریه میکنم
روی نیزه بودی از رو ناقه افتادم
براتو از راه دور بوسه فرستادم
عموجونم نرسید چرا به فریادم؟
قلبم براتو کبابه
دستام میون طنابه
اصلا میدونی رقیه ت
توی خرابه میخوابه
🔳بابا خوب رقیه
میخوام تا نگات کنم
چشام که وا نمیشه
باید پا بشم به پات
میخوام اما نمیشه
بسکه سیلی زدنم چشمای من تاره
بسکه پابرهنه رفتم تو پاهام خاره
گوشوارم رو کشیدن گوشام شده پاره
دیگه ندارم نوایی
دیگه نمونده صدایی
کل تن من کبوده
پهلوم شکسته بابایی
🔳بابای خوب رقیه
بذار زخم سرتو
به عمه بدم نشون
به دندون و لب تو
زدن چوب خیزرون
کهنه پیراهن و انگشترتو بردن
شنیدم تنور خولی سرتو بردن
معجر خواهر تو دختر تو بردن
میبینی موهام سفیده
می بینی قدم خمیده
دردم همینه بابایی
کی حنجرت رو بریده
🔳بابای خوب رقیه
🔘⚫️🔘
شب چهارم
اصحاب الحسین علیهم السلام
اولاد حضرت زینب سلام الله علیها
سلام انصار الحسین
سلام عابس و زهیر
سلام بر حر و حبیب
سلام بر جون و بریر
مرحبا به این ادب به این وفاداری
مرحبا به این شجاعت و فداکاری
هیشکی تو دنیا نداره این چنین یاری
دل بیقرار حسینید
انصار و یار حسینید
زینب دیگه غم نداره
وقتی کنار حسینید
⚫️مولای عالم حسینه
🔘آقای عالم حسینه
سلام بر بنت علی
به اولاد سرمدش
سلام بر عقیله و
به عون و محمدش
بچه شیر زینبند و مرد پیکارند
دو نواده ی علی حیدر کرارند
هر دو شاگرد ابالفضل علمدارند
محو نگاه حسینند
جزو سپاه حسینند
این قربانیان زینب
کشته به راه حسینند
⚫️مولای عالم حسینه
🔘آقای عالم حسینه
🔘⚫️🔘
حضرت عبدالله بن حسن
عموی غریب من
نمونده براش سپاه
بذار عمه جون منم
برم سمت قتلگاه
عمو جون رمق نداره دیگه بی حاله
توی قتلگاه چه ازدحام و جنجاله
شمر بی حیا با خنجر توی گوداله
میخوام برم تا فداشم
من کشته کربلاشم
سخته عموم تنها باشه
وقتی که من زنده باشم
⚫خیلی غریبی عموجان
بذار مقتلم بشه
کنار عموی من
شبیه طفل رباب
جداشه گلوی من
روی سینه ی عمو سرم جدا میشه
بعد ازین حمله به سمت خیمه ها میشه
تن من پامال سم مرکبا میشه
وای از جفا و جسارت
وای از خیمه ها و غارت
از روی نیزه می بینم
ناموسمو در اسارت
⚫خیلی غریبی عموجان
ادامه👇👇
ادامه👇👇
📿 #سینه_زنی_حضرت_قاسم_ع
منم داماد حسین
منم زاده ی حسین
میخوام تا فدا بشم
ندارم زره به تن
زدنم با سنگ فهمیدن که دامادم
هلهله زدن همین که دیدن افتادم
ای عمو حسین من برس به فریادم
آه دلم آتشینه
مونده نفس توی سینه
من رو نبر سوی خیمه
تا نوعروسم نبینه
📿واویلتا از غریبی
همه با خبر شدن
که از نسل حسنم
با سنگ و نیزه و تیر
همه جوره زدنم
تن من اگر که زیر سم مرکبهاس
قدّ من شده مثه قدّ عمو عباس
ولی گریه میکنم خیلی عمو تنهاس
رفته تمام توانم
آتیش کشیدن به جانم
ناله زدم یاد زهرا
وقتی شکست استخوانم
📿واویلتا از غریبی
🔘⚫️🔘
✔️#سینه_زنی_حضرت_علی_اصغر_ع
نمونده تو خیمه ها
براتو یه قطره آب
رو دستای مادرت
عزیزم یه کم بخواب
تو هنوزم که هنوزه خیلی زیبایی
نمیخوای رقیه واست بگه لالایی؟؟
یا آروم بشی روی دستای بابایی؟؟
شاید که بارون بباره
تا جون بگیری دوباره
طاقت بیار ای علی جون
رفته عمو آب بیاره
✔️لالا عزیزم لالایی
توی آغوش بابا
رسیدی به آرزوت
سه شعبه زدن به تو
بریده شده گلوت
دشمنا به اشک چشمای ما میخندن
برا جایزه دیدم قبرتو میکندن
سر نازنین تو رو نیزه میبندن
حالا که رو نیزه هایی
اون بالا بالا بالایی
با چشم گریون میخونم
بازم براتو لالایی
✔️لالا عزیزم لالایی
🔘⚫️🔘
🔰#سینه_زنی_حضرت_علی_اکبر_ع
شبیه پیمبری
تو تاج رو سرمی
اذان گوی کربلا
علیه اکبرمی
اونا که تو مدینه پیمبرو کشتن
اونا که مسجد کوفه حیدرو کشتن
حالا کربلا علیه اکبرو کشتن
در پیش چشمان بابا
حالا شدی اربا اربا
نیزه به پهلوت نشسته
تازه شده داغ زهرا
🔰جانم علی جان علی جان
ببین با چه حالتی
به سمت تو اومدم
رمق نیس تو زانوام
میفتم تو هر قدم
پسرم شد اربا اربا ای خدای من
خنده ها شده جواب گریه های من
حالا تابوت علی شده عبای من
قلبم برا تو کبابه
زخم تنت بی حسابه
از خون سرت علی جان
محاسن من خضابه
🔰جانم علی جان علی جان
🔘⚫️🔘
◾#سینه_زنی_حضرت_عباس_ع
پاشو تا به خیمه ها
بریم سقای حرم
علم افتاده زمین
علمدار لشکرم
بی تو ای برادرم غریب و بی یارم
روی دامن خودم سرت رو میذارم
تنهایی نمیتونم تنت رو بردارم
قدّ رشیدت کجا شد
فرق سر تو دوتا شد
مشکو به دندون گرفتی
وقتی که دستات جدا شد
◾جانم ابالفضل ابالفضل
رقیه از تشنگی
توی خیمه کرده غش
صدای ناله میاد
عمو جانم العطش
مشک پاره پاره افتاده زمین عباس
به سرت زدن عمود آهنین عباس
کمرم شکسته از غمت ببین عباس
من دیگه طاقت ندارم
دارم برات خون میبارم
باید چجوری سه شعبه
از چشم تو در بیارم
◾جانم ابالفضل ابالفضل
🔘⚫️🔘
🔳#شب_عاشورا
جدایی سخته برام
دل از تو نمیکنم
به یاد غربت تو
برات لطمه می زنم
خدا سایتو بالا سرم نگهداره
بعد تو بچه یتیما میشن آواره
حتی رحمی نداره به بچه شیرخواره
شیب الخضیبی حسینم
خد التریبی حسینم
زهرا میخونه تو مقتل
خیلی غریبی حسینم
🔳جانم حسینم حسینم
واویلا علی الحسین
واویلا علی الغریب
بمیرم برای تو
نداری یار و حبیب
بین مقتل تو محشری به پا میشه
بمیرم که تشنه لب سرت جدا میشه
بعد تو حمله به سمت خیمه ها میشه
خیلی میبینی جسارت
پیراهنت میشه غارت
با دستان بسته میرم
تا شام و کوفه اسارت
🔳جانم حسینم حسینم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@rozeh_daftari
بـعـد از کــ🚩ـــربلا چـه گذشـت1⃣
شام غریبان کربلا نخستین شب عزای خاندان پیامبر پس از شهادت سیدالشهداء علیهالسلام است...
چه شبی بود آن شب و چه حالی داشت دختر امیرالمؤمنین علیهالسلام
شب یازدهم شبی است که سر مطهر امام حسین علیهالسلام در تنور منزل خولی بود در حالی که نورانیت آن سر فضا را روشن نموده بود.
❶ حرکت اسرا از کربلا
عمر سعد ملعون روز یازدهم تا وقت ظهر در کربلا ماند و بر کشتگان خود نماز گذارد و آنان را به خاک سپرد.
وقتی روز از نیمه گذشت فرمان داد تا دختران پیامبر ﷺ را بر شتران بیجهاز سوار کردند.
و امام سجاد علیهالسلام را نیز با غل و زنجیر بر شتر سوار کردند.
هنگامی که آنان را از قتلگاه عبور دادند و نظر بانوان بر جسم مبارک امام حسین علیهالسلام افتاد، لطمهها بر صورت زدند و صدا به ندبه برداشتند...[1]
❷ تشکیل مجلس ابن زیاد
روز یازدهم عمر سعد به کوفه آمد.
ابن زیاد اِذن عمومی داد تا مردم در مجلس حاضر شوند.
سپس سر مطهر امام حسین علیهالسلام را نزد او گذاشتند و او نگاه میکرد و تبسم مینمود و با چوبی که در دست داشت جسارت مینمود.[2]
❸ حرکت اهل بیت امام حسین علیهالسلام به سوی کوفه
عصر روز یازدهم اهل بیت علیهم السلام را با حالت اسارت به طرف کوفه بردند.
نزدیک غروب حرکت کردند و شبانه به کوفه رسیدند.
لذا آن بزرگواران داغدیده را تا صبح پشت دروازههای کوفه نگه داشتند.
هنگام صبح عمر سعد ملعون از کوفه خارج شد و بسان فرماندهای که از فتوحات خویش خوشحال است همراه اسراء وارد کوفه شد.[3]
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
[1] مقتل الحسین علیهالسلام، صفحه۲۰۳
تاریخ طبری، جلد۴، صفحه۳۴۸
[2] ارشاد شیخ مفید ،جلد۲، صفحه۱۱۴
در کربلا چه گذشت، شیخ عباس قمی
اعلام الوری جلد۱، صفحه۴۷۱
[3] تذکرةالشهداء، صفحه ۴۴۵،۴۴۷
علیاکبر علیهالسلام "مقرّم" صفحه۹۴
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@rozeh_daftari
بـعـد از کــ🚩ـــربلا چـه گذشـت2⃣
❶ دفن شهدای کربلا
روز دفن بدنهای مطهر حضرت سیدالشهداء علیهالسلام و اهل بیت و اصحاب آن حضرت به یاری جمعی از بنیاسد و با راهنمایی و نظارت امام سجاد علیهالسلام ڪه به صورت معجزه به کربلا برگشته بود تا اجساد را شناسایی و دفن کنند، در کربلا صورت گرفت[1]
❷ ورود اهل بیت به کوفه
روز دوازدهم روز ورود اهل بیت علیهم السلام با حالت اسارت به کوفه است.
چون اسرا را وارد کوفه کردند ابن زیاد دستور داد تمام مردم شهر در قصر اجتماع کنند
در این روز ابن زیاد فرمان داد ڪه احدی حق ندارد با اسلحه از خانه بیرون آید و ده هزار سوار و پیاده بر تمام کوچهها و بازارها موکل گردانید ڪه احدی از شیعیان امیرالمؤمنین حرکتی نکند.
سپس فرمان داد سرهایی را ڪه در کوفه بود برگردانند و در پیش روی اهل بیت حرکت دهند و با هم وارد شهر کرده در کوی و بازار بگردانند.
مردم با دیدن حالت زار ذریّهٔ پیامبر و سرهای بر نیزه و بانوان و مخدرات در هودجهای بدون پوشش صدا به گریه بلند نمودند
زینب کبری، ام کلثوم، فاطمه بنت الحسین و امام زین العابدین علیهم السلام به ترتیب با جگرهای سوزان و قلوب دردناک ایراد خطبه نمودند ڪه عدهای از لشکر با دیدن این اوضاع از کرده خود پشیمان شدند[2]
سر حسین ابن علی علیهالسلام در داخل سپر کنار ابن زیاد قرار داشت، با چوب بر لب و دندان اباعبدالله میزد و میخندید...
زید ابن ارقم ڪه از صحابه رسول خدا بود وقتی مشاهده کرد ابن زیاد ضربات خود را مانند باران بر لب و دندان اباعبدالله وارد میکند!
صدا زد:
ابن زیاد!!! چوب را از لبان حسین بردار ڪه بخدا قسم مکرر دیدم رسول خدا این لبها را میبوسید، سپس شروع به گریستن کرد
ابن زیاد گفت: خدا همواره چشمانت را بگریاند ڪه برای پیروزی خدا گریه میکنی!
اگر نبود ڪه پیر و خرفت شده و عقلت را از دست دادهای، میدادم همین الان سرت را از بدنت جدا کنند!
زید گفت: پسر زیاد با امانت رسول خدا چه کردی؟!
سپس از مجلس خارج شد و گفت: شما مردم عرب از امروز همگی برده خواهید بود ڪه پسر پیغمبر خدا را کشتید و پسر مرجانه را امیر خود قرار دادید تا نزدیکان شما را بکشد!
حضرت زینب سلام الله علیها در گوشهای از مجلس ابن زیاد نشست، زنان و کنیزان اطرافش را گرفتند.
ابن زیاد سه بار پرسید:
این زن ڪه این چنین گوشهنشینی اختیار کرده کیست؟
کسی جواب او را نداد تا اینکه یکی از زنان گفت: این زینب دختر فاطمه دختر رسول خداست
این بار ابن زیاد با شماتت گفت:
خدا را سپاس ڪه شما را کشت
و حرکتتان را باطل گردانید.
زینب کبری فرمود:
خدا را حمد میکنم ڪه به وسیله پیامبرش ما را گرامی داشت و از پلیدیها پاک ساخت،
همانا فاسق رسوا میشود و فاجر دروغ میگوید و او غیر از ماست پسر مرجانه!
ابن زیاد گفت: دیدی خدا با برادرت چه کرد؟
حضرت زینب فرمود: من جز زیبایی و خوبی چیزی ندیدم، اینها جماعتی بودند ڪه خدا شهادت را بر ایشان مقدر کرده بود و به قتلگاه آمدند.
و روزی خدا میان تو و ایشان را جمع میکند و با تو مخامصه میکنند
آنگاه خواهی دید ڪه پیروز کیست؟
مادرت به عزایت بنشیند پسر مرجانه
ابن زیاد از نحوهٔ پاسخگویی حضرت زینب به خشم آمد و خواست او را بکشد.
عمروبن حریث گفت:
این زن از مصیبت نزدیکانش ناراحت است و نباید او را مواخذه کرد
سپس ابن زیاد نگاهی به اُسرا انداخت و امام زین العابدین را دید و پرسید: کیست این؟
گفتند: علی ابن الحسین
ابن زیاد گفت: مگر خدا علی ابن الحسین را در کربلا نکشت؟
امام سجاد فرمود: برادر دیگری داشتم به اسم علی ڪه شما او را کشتید
ابن زیاد با وقاحت فریاد کشید:
نه خدا او را کشت!
امام سجاد فرمود: آری خدا جان هر کس را هنگام مرگ میگیرد و هیچکس نمیمیرد مگر به اذن او
جسارت و حاضر جوابی امام خشم ابن زیاد را برانگیخت و فریاد زد:
تو را چنین جرأت است ڪه جواب مرا میدهی!!جلاد نفسش را بگیر!
حضرت زینب با شنیدن این سخن از جا پرید و امام سجاد را در بغل گرفت و گفت:
پسر مرجانه! خونهایی ڪه از ما ریختی کافی نیست برایت؟
غیر از این جوان چه کسی را برای ما باقی گذاشتی؟
اگر میخواهی او را بکشی اول مرا بکش!
ابن زیاد نانجیب شرمنده شد و با تعجب گفت: چه خویشاوندی عمیقی!
براستی حاضر است با او کشته شود
❸ روز شهادت امام سجاد علیهالسلام
بنابر قولی در این روز در سال 94 هجری در سن 57 سالگی واقع شده است.
و قول دیگر 25 محرم است.
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
[1]تذکرة الشهداء، صفحه۴۴۵،۴۴۷
[2]لهوف، صفحه ۲۰۰
📚بحارالانوار، جلد۴۵ صفحه۱۱۴
📘ارشاد القلوب، صفحه۲۲۸
📓طبری، ۳۷۱/۱
📗 نفس المهموم صفحه۴۰۴
📙 کامل ۸۱/۴
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@rozeh_daftari
بـعـد از کــ🚩ـــربلا چـه گذشـت3⃣
بعد از سخنان شجاعانه حضرت زینب
که باعث بیداری مردم در آن مجلس شد
ابن زیاد به منظور پیاده کردن قدرت خود
و پیشگیری از حرکت احتمالی مردمی که
از جنگ با اباعبدالله پشیمان شده بودند
و صدای گریه و شیونشان بلند بود
دستور داد سر حسین علیهالسلام و سایر
شهداء را در کوچههای کوفه بگردانند
تا مردم بدانند قدرت از آن کیست!
📢 منادی هم صدا میزد:
قَتَّلَ کَذاب اِبنِ کذّاب...
زید ابن ارقم میگوید:
در غرفه خود نشسته بودم دیدم سر
حسین را بالای نیزه در کوچهها میگردانند
شنیدم که آیهای از سوره کهف میخواند:
آیا گمان میکنی که داستان اصحاب کهف
و رقیم از آیات عجیب ماست!
از شنیدن این آیه از سر بریده اباعبدالله
مو بر تنم راست شد و بیاختیار صدا زدم:
یابن رسول الله!!!
حرف زدن سر تو از داستان زنده شدن
اصحاب کهف هم عجیبتر است!
پس از آنکه اسرای کربلا وارد کوفه شدند
از سوی مردم کوفه که فضائل اهل بیت را
زیاد شنیده بودند و از عدالت علی علیهالسلام پنج سال برخوردار بودند
از هر طرف صدای لعن بر کشندگان فرزند پیغمبر بلند شد و به گوش دشمنانشان میرسید
دشمنان اباعبدالله بدتر از سگان
از کرده خود پشیمان شدند
چنانکه عمر سعد بعد از برگشتن از کربلا
آنچنان پشیمان بود که به یکی از بستگانش
که از او احوالپرسی میکرد گفت:
هیچکس نزد خانوادهاش برنگشته که
بدتر باشد از وضعی که من برگشتهام
از مرد فاسقی چون ابن زیاد اطاعت کردم
و خدای حکیم را معصیت بزرگی مرتکب شدم
و رحم و خویشاوندی را قطع نمودم
⤵️ بعد از شهادت امام حسین علیهالسلام
سیل انتقادات بر کشندگان پسر پیغمبر
وارد شد حتی از سوی نزدیکترین بستگان
عثمان ابن زیاد به برادرش عبیدالله گفت:
بخدا قسم دوست داشتم بر بینی تمام فرزندان زیاد تا قیامت علامت بردگی میزدند ولی حسین کشته نمیشد و این لکه ننگ بر خاندان زیاد نمینشست
مرجانه مادر عبیدالله ابن زیاد
بر فرزند خبیثش خشم گرفت و گفت:
ای پست فطرت پسر رسول ﷺ را کشتی!
بخدا قسم هرگز خدا را با روی خوش
ملاقات نخواهی کرد
معقل ابن یسار به شدت از عبیدالله
انتقاد میکرد و از او کناره گرفت
مردم هرگاه عمر بن سعد را میدیدند او را لعنت میکردند و هرگاه وارد مسجد میشد از مسجد خارج میشدند
حصین ابن عبدالرحمن میگوید:
چون خبر قتل حسین به ما رسید سه روز به حالت بهت باقی ماندیم گویی بر سر ما خاکستر پاشیده شده است
خواجه ربیع بیست سال سکوت اختیار کرده بود وقتی خبر قتل حسین به او رسید رنگش متغیر شد و گفت:
براستی حسین را به شهادت رساندند؟
سپس فرمود:
بخدا جوانمردانی را کشتند که رسول خدا
آنها را بسیار دوست میداشت
و با دست خود لقمه بر دهانشان مینهاد
سپس به سکوت برگشت تا از دنیا رفت
حسن بصری وقتی خبر شهادت امام حسین را شنید آنقدر گریه کرد تا پهلوهایش ورم کرد
و گفت: آه چه ذلّت و خواری است برای ملتی
که فرزند زنازاده، فرزند پیغمبرش را بکشد
بخدا قسم جد و پدر حسین از پسر مرجانه
انتقام میگیرند
حتی عدهای شهر را ترک کردند و گفتند:
در شهری که پسر پیغمبر در آن شهید میشود سکنی نمیگزینیم
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
📓 حیات الحسین، جلد۳، صفحه۱۱۹
📔ارشاد مفید، صفحه۲۲۹
📚 بحارالانوار، جلد۴۵ صفحه۱۸
📒 طبری، جلد۷ صفحه۳۸۵
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@rozeh_daftari
بـعـد از کــ🚩ـــربلا چـه گذشـت4⃣
عبیدالله ابن زیاد سرهای مقدس را به سمت شام و برای یزید فرستاد، یزید دستور داد که اُسرا را هم به شام بفرستید.
کسانی که همراه سرهای مقدس سفر میکردند در اولین منزل فرود آمدند تا غذا بخورند
در حالیکه مأمورین مشغول خوشحالی و خوردن غذا و شرب خمر بودند، ناگهان دستی روی دیوار پدیدار شد و نوشت:
آیا امتی که حسین را میکشند امید شفاعت جدش را روز حساب و قیامت دارند؟
مأمورین مضطرب و هراسان شدند و خواستند دست را بگیرند که دست ناپدید شد
دوباره مأمورین مشغول خوردن غذا شدند که دوباره دست ظاهر شد و نوشت:
نه این چنین نیست، بخدا قسم که اینها شفیعی ندارند و روز قیامت در عذاب خواهند بود!
مأمورین دوباره سعی کردند دست را بگیرند و نتوانستند، دوباره مشغول غذا خوردن شدند که دوباره دست ظاهر شد و نوشت:
حسین را به حکم حاکم جور کشتند
و این خلاف حکم خدا است
غذا خوردن برای همه ناگوار شد
و از آنجا کوچ کردند
مأمورین ابن زیاد در راه سر حسین علیهالسلام را از صندوق درآوردند و روی نِی قرار دادند تا به منزلی رسیدند که راهبی در آنجا زندگی میکرد
نیمه شب راهب متوجه شد از بیرون نوری از زمین تا آسمان میدرخشد، بیرون آمد و دید نور از سر حسین علیهالسلام هست
نزد مامورین آمد و گفت:
شماها کی هستید؟
گفتند مأمورین ابن زیاد
این سر کیست؟
سر حسین ابن علی
کدام علی؟
علی ابن ابیطالب
مادرش کیست؟
فاطمه دختر رسول خدا
دختر پیامبرتان؟
بلی!
وای بر شما که چه بد مردمی هستید!
اگر مسیح فرزندی داشت او را روی مژهٔ چشمانمان نگه میداشتیم
ممکن است ده هزار دینار به شما بدهم
و این سر را تا صبح به من بسپارید؟
مانعی ندارد
ده هزار دینار را گرفتند و سر را به راهب دادند
راهب سر را شستشو داد و معطر گردانید و روی زانو گذاشت و تمام شب گریه میکرد تا صبح سر حسین را مخاطب قرار داد و گفت:
ای سر مقدس من گواهی میدهم که جز خدای یکتا خدایی نیست و گواهی میدهم که محمد جد تو رسول خداست و من بر دین جد تو هستم
فردا صبح نزدیک شام که رسیدند
مأموران سر اباعبدالله گفتند:
بیائید دینارها را تقسیم کنیم مبادا یزید از ما بستاند
وقتی کیسههای زر را گشودند دیدند که دینارهای طلا به خزف تبدیل شده بود که یک طرف آن مکتوب بود:
《وَلا تَحسَبَن الله غافِلاً عَمّا یَعمَل الظالِمون
و در طرف دیگر:
وَسَیَعلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَیّ مُنقَلَب یَّنقَلِبُون》
اسرای اهل بیت چون نزدیک شام رسیدند، تمام مردمان شام از کوچک و بزرگ برای تماشای اهل بیت و اظهار شادمانی از پیروزی یزید به استقبال شتافتند
به منظور تکمیل تزئین شهر سه روز اهل بیت را در خارج شهر متوقف ساختند و شهر را با انواع تزئینات آراستند.
مردم مشغول لهو و لعب و رقص و پایکوبی شدند، اهل بیت وارد دمشق شدند
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
📗نفس المهموم، صفحه ۴۲۳
📔صواعق المحرقه، صفحه ۱۹۷
📘مناقب ابن شهراشوب، جلد۴، صفحه۸۲
📕نفس الهموم، صفحه۴۲۹
📓 کامل بهایی، جلد۲، صفحه۱۸۶
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@rozeh_daftari
بـعـد از کــ🚩ـــربلا چـه گذشـت5⃣
چون اهل بیت علیهالسلام وارد شهر شدند،
ام کلثوم علیهاالسلام به شمر گفت:
حاجتی دارم ممکن است آنرا انجام دهی؟
ما را از دروازهای وارد کنید که تماشاچی کمتر باشد و به کسانی که سرها را حمل میکنند بگو سرها را از محفل زنها دور کنند که در معرض دید این همه تماشاچی نباشیم!
شمر پست فطرت دقیقاً بر عکس دستور داد سرها را بالای نیزهها نصب کنند و در کنار محمل زنها حرکت دهند و آنها را از دروازه بزرگ شهر وارد کردند
سهل ابن سعد میگوید:
برای زیارت بیت المقدس رفته بودم
عبورم به شام افتاد
دیدم تمام شهر آذین بسته شده
و مردم به رقص و پایکوبی مشغولند!
با خودم گفتم آیا برای مردم شام عیدی هست که من بیخبرم؟!
ناگهان دیدم در گوشهای چند نفر
به آرامی مشغول صحبت هستند
گفتم: آیا برای شما شامیها عیدی است که ما بیخبریم؟
گفتند: پیرمرد غریبی؟
گفتم من سهل از صحابه رسول خدایم
گفتند: سهل تعجب نمیکنی چرا از آسمان خون نمیبارد و زمین اهلش را فرو نمیبرد؟
گفتم: مگر چه شده؟
گفتند: سر حسین فرزند رسول خدا را برای یزید هدیه آوردهاند!
گفتم: الله اکبر! سر حسین را میآورند و مردم این چنین خوشحالی میکنند؟!!
جلوی دروازه آمدم، سواری را دیدم که نیزهای در دست دارد که سری روی آن است که شبیهترین انسانها به رسول خدا است
نزدیک یکی از زنان اهل بیت رفتم و گفتم: آیا حاجتی داری که من بتوانم انجام دهم؟
حضرت سکینه فرمود:
ای سهل به کسی که این سر را حمل میکند بگو اندکی جلوتر برود تا مردان کمتر ما را نگاه کنند
جلوتر رفتم و به آن مرد گفتم:
اگر سر را جلوتر ببری چهارصد دینار به تو میدهم،
مرد پذیرفت و سر را جلوتر برد
از علی ابن الحسین روایت شده:
هنگامی که ما را بر یزید وارد کردند دوازده جوان و اطفال ذکور که همه را به ریسمان بسته بودند جلو یزید قرار گرفتیم و گفتیم:
یزید تو رو به خدا چه فکر میکنی اگر رسول خدا ما را به این حالت ببیند؟
یزید دستور داد بند از ما برداشتند
فاطمه دختر ابی عبدالله فرمود:
ای یزید! دختران رسول خدا و اسیری؟
ناگهان زنی از بنیهاشم و دوستداران اهل بیت که در قصر یزید بود شیون کشید و گفت:
ای حبیبم حسین
ای سید اهل بیت رسول خدا
ای پسر رسول خدا
ای کشتهٔ اولاد زنا
ندبه و گریههای این زن همهٔ زنان اهل مجلس را گریانید
مردی از اهل شام که فکر میکرد اهل بیت پیغمبر از خوارج هستند فاطمه دختر امام حسین را دید و از یزید خواست دختر را به او ببخشد
زینب دختر علی علیهالسلام غضبناک شد و با پرخاش گفت: دعوی دروغ کردی و پستتر از آنی هستی که چنین خواهشی کنی که نه برای تو و نه امیرت جایز نیست!
یزید از گفتار حضرت زینب خشمگین شد و گفت: ادعای دروغ میکنی!
اگر بخواهم میتوانم!
زینب سلام الله فرمود:
چنین نیست! خدا چنین اختیاری به تو نداده مگر اینکه از دین ما خارج بشوی و به دین دیگری در آیی!
مرد شامی دوباره درخواستش را تکرار کرد و گفت این دختر را به من ببخش
یزید نتوانست جوابی به حضرت زینب بدهد و چون سرشکسته شده بود به مرد شامی گفت: خفه شو خدا مرگ حتمی به تو ببخشد
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
📚بحارالانوار، جلد۴۵،صفحه۱۲۹
📗حیات الحسین، جلد۳، صفحه۳۷۱
📕نفس المهموم، صفحه۴۳۳
📔طبری، جلد۷، صفحه۳۸۱
📘ارشادالقلوب، صفحه۲۴۶
📙کامل جلد۴، صفحه۸۶
📓روضه الواعظین، صفحه۱۶۴
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@rozeh_daftari