eitaa logo
روضه حاج عباس طهماسب پور
420 دنبال‌کننده
284 عکس
485 ویدیو
11 فایل
کانال تخصصی روضه همراه با متن با نوای دلنشین #حاج_عباس_طهماسب_پور هیئت محبان الزهرا سلام الله علیها #بابل ارتباط با خادم کانال @youssof_62
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 🔸 ۱۶ مهر، سالروز شهادت حیدر سپاه اسلام، شهید و یارانش در نبرد مستقیم با استکبار جهانی در خلیج فارس
تصور کن سه ساله باشی و لب تشنه باشی و میان خیمه ات، دردانه هم باشی خودت شمع همه باشی، خودت پروانه هم باشی برادرها نباشند و تو باشی،،، خسته هم باشی تمام دلخوشیه عمه و اهل حرم باشی عمویت رفته باشد، بی عمو باشی کنار عمه ی خود، بارها هم شاهد تیر و گلو باشی تصور کن علی اکبر آنوقتی که راز تشنگیش برملا شد بعد رفت و ارباً ارباً شد تو بابا را کنار جسم او دیدی گویا داشت جان میداد، علی اش را تکان میداد تو در خیمه دعا کردی و بابا از سر نعش پسر برگشت پدر، تا جان بگیرد یا رقیه گوییا زیر لبش میگفت در برگشت همینکه خوب دقت میکنم میبینمت آنجا کنار نجمه هم بودی درون گوش نجمه لحظه ی آخر، چه فرمودی?? که قاسم را خودش آماده کرد و سوی میدان برد عسل را نجمه در ظرفی گرانقیمت به دکان برد عسل، لب های قاسم را به هم چسبانده بود و پیکرش چندین برابر شد همینکه قاسم، اکبر شد رقیه دید قاسم بی کس است آنجا برایش مثل خواهر شد رقیه داد لداری به نجمه،نجمه تاب آورد برای یاریش ازخیمه زینب را به همراه رباب آورد شب سوم نمی خواهم بخوانم روضه ی باز گلویی را كه شش ماهه است گلویی كه سپر شد،آه… راه تیر را بر قلب بابا بست سری پرتاب گشت و ماند قنداقه به روی دست غرض این است این طفل سه ساله روضه ی باز گلو را دید ز روی کتف اصغر، صحنه ی جانسوز پرواز گلو را دید پدر آمد ایندفعه رقیه برد بالا، دست هایش را در گوش خدای خود چیزی خواند نمیدانم چه شد اما ورق را دست های کوچک این طفل برگرداند پر از تشویش، رباب آمد ولی چیزی نپرسید از حسین خویش میان اینهمه کودک چرا این دخترکوچک همیشه لحظه ی حساس می آمد یاری وقت رفتن عباس تمام بچه هارا توی خیمه جمع کرد و گفت باید آبرو داری کنیم و تشنگی را پشت لب پنهان نگه داریم همه با هم عمو را بین نخلستان نگه داریم تمام بچه ها را جمع كرد و خویش را از جمع منها كرد عمو را گوشه ای دور از نگاه جمع پیدا كرد به سقا گفت: بین آب با تو، بچه ها گفتند: تنها تو عمو را گوشه ای دور از نگاه جمع پیدا كرد به سقا گفت: بین آب با تو، بچه ها گفتند: تنها تو همیشه تو، دوباره تو، جواب تشنگی ها تو، تو مثل آب ، دریا تو عمو جانم كجا??… ما آب را بی تو نمیخواهیم قرار و تاب را بی تو نمیخواهیم بماند اینکه یک دفعه میان حرفهاشان گریه ی یک کودک شش ماهه باعث شد که در لشکر سکوتی تلخ، حادث شد عمو انگار اول از رقیه بعد از آن هم از علی اصغر در اینجا اذن میدان خواست سپس از چشم بابا، اذن میدان خواست عمو رفت تا همانطوریکه میدانست این طفل سه ساله نه خودش آمد نه آب آمد نه در خیمه قرار آمد نه تاب آمد همه رفتند، وقت رفتن باباست در روضه دوباره کودکی در لابلای گریه ها،پیداست در روضه همانکه پرچمش بالاست در روضه به شدت بعد بابایش ولی تنهاست،در روضه بابا هم رفت، دم رفتن گرفته سخت پای ذوالجناحش را پدر از اسب پایین آمد و بوسید روی ماهش را همین سرباز مانده از سپاهش را رقیه ظاهراً اینجا ز بابا آب میخواهد ولی دراصل آغوش پدر را بوسه را یعنی قرار و تاب میخواد پس از اینها پدر هم رفت سه ساعت بعد، سر هم رفت سپس پیراهن و انگشتر و انگشت و خلخال و زیور ،خیمه ،گهواره ،دست قمر هم رفت رسیده روضه حالا در بیابان،موقعی كه گوشواره هست بر گوش رقیه جان هنوز انگار آویزان،نگو راوی چه میخواهی بگویی اینکه طفلی میدود دنبال او مردیست و بعدش گوش،،، بعدش گوشواره در رخ نیلی این رنگین کمان سرخی پر از زردیست رنگین کمان دیدین،،، شکست خار در پا کودکی بی گوشواره در بیابان، تشنه، بی یاور خدا این اوج نامردیست ، بزن سیلی به خود ای گریه کن امشب بزن این بهترین ابراز همدردیست رسیده روضه حالا خسته تر از بیش پیش تشت سر، در شام نمیدانی چه آمد بر سر ما ای پدر در شام رقیه جان به بابا میرسد امشب سحر در شام انقده گریه کرد خواب بوده خواب میدیدیم باهم، مدینه بودیم من روی زانوهای تو نشستم موهامو شونه کردی و با لبخند مث قدیم بوسه زدی به دستم نوازشم کردی و گفتی بابا یکم برام زبون بریز دوباره یکم بخند تا دوباره بتابن دندونای شیریت مث ستاره چه خواب خوبی بود ولی چقد حیف بیدار شدم از خواب، با تازیونه رو دست من اونجارو که بوسیدی گلای زخم بازم زده جوونه روی سرم اونجا که دست کشیدی دستای سفت بی حیا، نشست از دندونام نپرس بابای خوبم با سیلیه زجر، چنتایی شکسته دلم میخواد رو زانوهات بشینم خواب خوشم کابوس شد دوباره ببخش که بی هوا میرم باباجون زجر اومده باز موقع فراره هر کاری کردن دیدن نیزه ای که سر امام حسین روشه، نمیتونن از جاش تکون بدن خدایا چه اتفاقی افتاده اومدن خدمت آقا زین العابدین… عمه بچه هارو بشمار بچه هارو شمارش کرد، جای این نازدانه خالیه هرچی گشتن نتونستن پیداش کنن تو جمعیت زجر بی حیا گفت خودم پیداش میکنم گشت تو این بیابون، هرچی گشت نتونست پیداش کنه یه ساعت دوساعت سه ساعت…
غضب غلبه کرد به وجودش تو حالت عادی هم غضبناک بودن، وحشی بودن همه اون نامردا گفت اگه دستم به این دختر برسه، میدونم چیکارش کنم این دختر تو عالم رویا بغل مادرش خوابیده خانم فاطمه داره موهاشو شونه میزنه داره نوازشش میکنه همچین که رسید دید این دختر یه گوشه ای کز کرده اول کاری که کرد موهاشو گرفت از موهای کم پشت دیگه چی مونده?? 😭😭😭 صحنه رو تجسم کن… خودش سواره،، دختر پیاده صحرا پر از خار مغیلان موهای رقیه خانم تو دست اون نانجیبِ پاها، لنگان لنگان چقد خار مغیلان تو پاهاش شکسته 😭😭😭 🆔 http://eitaa.com/rozehajabbas
👈در حال انتخاب و ان شاالله آماده سازی روضه های جدید 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام صبحتون بخیر ان شاالله صوت جلسه تو کانال نوای حاج عباس، بارگزاری میشه 🆔@navayehajabbas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ♻️ در طول این چند روز، پیج شبکه تلویزیونی متعلق به دفتر سید صادق شیرازی هیچ پوشش خبری در خصوص جنایات رژیم صهیونیستی و نبرد جبهه مقاومت با آنها نداشته است! چهره‌هایی مانند و هم کلا سکوت کرده‌اند در حالی که برای اوکراینی‌ها سینه‌زنی می‌کردند!
نوحه اجرا شده در مورد حادثه عظیم طوفان الاقصی 🆔https://eitaa.com/navayehajabbas/3560
🔆سرمایمو من به پات گذاشتم 🔆به غیر عمرم، چیزی نداشتم 🔸همیشه توی هر دم 🔸با تو جوونی کردم 🔸پیرم بشم میامو 🔸دور سرت میگردم 🔹به غیر روضه کجارو دارم 🔹فقط همینجا پناه میارم 🔻ذکر دمادم… حسین 🔻دل به تو دادم… حسین 🔺خیلی خرابِ حالم 🔺برس به دادم… حسین 😭😭😭 😭😭😭 🔵خبر نداشتن از دل خونت 🔵چه زود پیرت کرد داغ جوونت ☑️گفت اسماعیل… دستور،دستور خداونده که باید قربونی بشی ☑️گفت امر امر الهیه، اطاعت میکنم ☑️نوشتند دستاشو بست، چشمای حضرت اسماعیلُ بست هرکاری کرد، خنجر… خیلی تیزش کرده بود ☑️هر کاری کرد خنجر نگرفت... ☑️ندا اومد یا ابراهیم قربونیتو خدا پذیرفته نمیخواد ادامه بدی ✔️کار به اینجا کشید حضرت هاجر مادر حضرت اسماعیل ، وقتی گردن زخمیه پسرش رو دید، تب کرد دو سه روز بعدم از دنیا رفت. ◀️بالاسر علی اکبر ببرمت یا تو گودال ♻️خبر نداشتن از دل خونت ♻️چه زود پیرت کرد داغ جوونت ☑️همش تو دلت میگی برم کربلا بالا سر آقا، روضه بخونم گریه کنم ☑️همش میگی ان شاالله به زودی برم پایین پای آقا، روضه حضرت علی اکبر بخونمو جون بدم ✔️اما هیچوقت این دعارو نکن چرا?? 🔲چون جلو بابا، روضه ی پسر خوندن خیلی سخته،،، اونم روضه ی علی اکبر 🔳امشبم دعا کن امام حسین نباشه میخوام روضه حضرت علی اکبر بخونیم ⚪️با نیزه میوه کندن سر و صدا بلندن ⚪️آخه کجای دنیا دور شهید میخندن?? 😭😭 🆔 http://eitaa.com/rozehajabbas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا