🔴 #گزارشی کاملا واقعی و مستند از #لحظات_مرگ
🔰 این گزارش رو #حضرت_علی (ع) از لحظاتی که #جان انسان میخواهد از بدنش #جدا شود ارائه کرده اند.
👈 اگه میخواهید بدونید #آخرین_لحظات چه اتفاقاتی براتون میافته این گزارش رو بخونید:
🔰 با ورود #مرگ، اعضاء و جوارحشان #سست شده و رنگ #صورت و بدن آنها تغيير میکند.
🔰 آنگاه مرگ لحظه به لحظه شروع میکند به زياد شدن و #پيكر آنها را فرا میگیرد.
🔰 تا اینکه #زبان از كار می افتد ولی هنوز #چشم و #گوش از كار نيفتاده است.
🔰 با ديدگانش #میبيند و با گوشهايش #میشنود، عقلش نيز تمام و صحيح است و ادراكاتش بجا و به موقع است.
🔰 مرگ كمكم پيشتر میآيد تا جائی كه بر #گوش او هم غلبه ميكند و گوشش به پيروی از زبانش كه قدرت خود را از دست داده بود، از قدرت میافتد و #شنوائی خود را از دست ميدهد.
🔰 و در اينحال در ميان #اهل_خود كه اطراف او گرد آمدهاند، بطوری است كه نه با زبان میتواند سخنی بگويد و نه با گوش سخنی بشنود.
🔰 ولی با #چشمش كه هنوز از كار نيفتاده است دائماً در چهرۀ اطرافيان خود #نگاه ميكند و پيوسته ديدگان خود را به اينطرف و آنطرف ميگردند.
🔰 و آنچه را كه آنها میگويند، حركت زبانهای آنها را با چشم #میبيند ولی برگشت صدای آنها را با گوش #نمیشنود.
🔰 و مرگ پيوسته قدم جلوتر میگذارد و با او #چسبندگی بيشتری پيدا میكند.
🔰 تا آنكه #چشم او نيز بدنبال گوشش #بسته میشود.
🔰 و جانش از كالبدش #بيرون ميرود.
🔰و بصورت #مرداری در بين اهل خود در میآيد.
🔰 بطوريكه تمام اهل و نزديكان او از او به #وحشت می افتند و از كنار او #دور میشوند.
🔰 و آن مردۀ مسكين نيز #نمیتواند با گريۀ خود به گريۀ آنان كمك دهد،
و #سخن آنان را كه در سوگ او به ناله و فغان سخنانی را به او خطاب مینمايد پاسخ گويد.
🔰 سپس #جنازۀ او را بر ميدارند بسوی #گوری كه برای او کندهاند، و او را در ميان زمين به #عملش میسپارند و از او دور میشوند و از زيارت و ديدار او #منقطع ميگردند.
📚 نهج البلاغه
👈کانال مرگ و رستاخیز
🆔 @rozehasrat
🍃🌸
🚩عزرائیل چگونه #جان میگیرد؟
#فرار_از_مرگ
مردی وحشت زده سمت حضرت سلیمان(ع) رفت
✅حضرت سليمان ديد از شدّت ترس رويش زرد و لبانش كبود گشته، سؤال كرد: ای مرد مؤمن! چرا چنين شدی؟ سبب ترس تو چيست؟ مرد گفت: عزرائيل بر من از روی كينه و غضب نظری كرده و مرا چنانكه می بينی دچار دهشت ساخته است.
✅حضرت سليمان فرمود: حالا بگو حاجتت چيست؟ عرض كرد: يا نبیّ الله! باد در فرمان شماست؛ به او امر فرمائيد مرا از اينجا به هندوستان ببرد، شايد در آنجا از چنگ عزرائيل رهائی يابم!
حضرت سليمان به باد امر فرمود تا او را شتابان بسمت كشور هندوستان ببرد.
✅روز ديگر كه حضرت سليمان در مجلس ملاقات نشست و عزرائيل برای ديدار آمده بود گفت: ای عزرائيل برای چه سببی در بندۀ مؤمن از روی كينه و غضب نظر كردی تا آن مرد مسكين، وحشت زده دست از خانه و لانۀ خود كشيده و به ديار غربت فراری شد؟
✅عزرائيل عرض كرد: من از روی غضب به او نگاه نكردم؛ او چنين گمان بدی دربارۀ من برد. داستان از اين قرار است كه حضرت ربّ ذوالجلال به من امر فرمود تا در فلان ساعت جان او را در هندوستان قبض كنم. قريب به آن ساعت او را اينجا يافتم، و در يك دنيا از تعجّب و شگفت فرو رفتم و حيران و سرگردان شدم؛ او از اين حالت حيرت من ترسيد و چنين فهميد كه من بر او نظر سوئی دارم در حاليكه چنين نبود، اضطراب از ناحيۀ خود من بود. باری با خود می گفتم اگر او صدپر داشته باشد در اين زمان كوتاه نمی تواند به هندوستان برود، من چگونه اين مأموريّت خدا را انجام دهم؟
✅ليكن با خود گفتم من بسراغ مأموريّت خود می روم، بر عهدۀ من چيز دگری نيست. به امر حقّ به هندوستان رفتم ناگهان آن مرد را در آنجا يافتم و جانش را قبض كردم.
📚معاد شناسی، جلد اول، علامه طهرانی.
.دفتر اوّل «مثنوي» طبع ميرخاني، ص 26
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•