✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
📖 رمان فطرس در قتلگاه
✅ #قسمت_سوم
✍ او جبرئیل بود که در رأس همه آن فرشتگان پرواز می کرد چهره اش آکنده از سرور و شادی بود. تعجم صد چندان شد دیگر مطمئن بودم که اتفاقی بزرگ به وقوع پیوسته است که جبرئیل با هزاران هزار فرشته به سوی زمین آمده است بی اختیار فریاد بر آوردم و او را صدا زدم جبرئیل با شنیدن فریادهای من متوجه حضورم من شد و به سوی من آمد با خود گفتم شاید این آخرین فرصتی باشد که بتوانم از این مصیبت و بلا رهایی یابم پس بی درنگ گفتم: سلام بر جبرئیل امین پیام آور وحی جبرئیل با رویی گشاده گفت: سلام بر فطرس ملک سالیان درازی است که تو را ندیده ام چه شده است که مرا به نزد خود خواندی؟ از شدت خوشحالی نمی دانستم باید چه کنم دست و پایم را گم کرده بودم چرا که قرن ها بود که با کسی سخن نگفته بودم اما حالا در مقابل جبرئیل ایستاده بودم پس می بایست از این فرصت کمال استفاده را می بردم پس بلافاصله گفتم: ای فرشته وحی سوالی دارم تو خود می دانی که من قرن هاست در این جزیره متروک سقوط کرده ام و آواره و سرگردانم تا به حال ندیده بودم که این همه فرشته به سوی زمین بیاند و این امر مرا بسیار متعجب ساخته است سوال من این است چه چیزی باعث شده است که شما فرشتگان به سوی زمین بیائید؟ جبرئیل در حالی که خندان و مسرور بود گفت: مگر نمی دانی آنچه را که همه ما منتظر آن بودیم به وقوع پیوسته است در هنگامه طلوع فجر حسین آن مولود پاک و بنده سزاوار خدا پسر علی و فاطمه و نوه رسول خدا چشم به جهان گشوده است من نیز به فرمان خدا با هفتاد هزار فرشته مامور شده ام تا به سوی زمین بیایم و به خدمت رسول خدا برسم و تبریک و تهنیت خداوند را به ایشان برسانم اکنون نیز راهی خانه فاطمه هستیم با شنیدن سخنان جبرئیل نور امیدی در دلم روشن شد با خود گفتم نباید این فرصت را از دست بدهم پس بی درنگ به جبرئیل گفتم.....
🔻 ادامه دارد......
🔰قسمت اول رمان👇
https://eitaa.com/rozehasrat/798
✍ نویسنده: حسین ولی ابرقویی
#فطرس_در_قتلگاه
🌏 #نشر_حداکثری_با_شما
👈کانال مرگ و رستاخیز
🆔 @rozehasrat
#سرگذشت ارواح در عالم برزخ
(قسمت 3)
#قسمت_سوم
✅صدای ملک الموت را شنیدم که میگفت: این جماعت را چه شده؟ به خدا قسم من به او ظلم نکردم؛ روزی او از این دنیا تمام شده است. 💠اگر شما هم جای من بودید به دستور خدا، جان مرا میگرفتید. اطاعت و عبادت من بر درگاه الهی این است که هر روز و شب دست گروه زیادی را از دنیا قطع کنم.نوبت به شما هم می رسد... ♨️جمعیت به کار خود مشغول و گوش شنیدن این هشدارها را نداشتند. آرزو میکردم ای کاش در دنیا یکبار برای همیشه این هشدارها را شنیده بودم تا درسی برای امروزم بود.
اما ...افسوس و صد افسوس!
◼️پارچهای بر بدنم کشیدند و پس از ساعتی بدنم را به غسالخانه بردند، مکان آشنایی بود، بارها برای شستن مرده هامان به اینجا آمده بودم. 🔷در این حال، متوجه غسال شدم که بدون ملاحظه، بدنم را به این سو و آن سو میچرخاند.
به خاطر علاقهای که به بدنم داشتم، بر سر غسال فریاد میزدم: آهستهتر! مدارا کن!
اما او بدون کوچکترین توجهی به درخواستهای مکرر من، به کار خویش مشغول بود. 🔵آن روزها فکر میکردم خرید کفن، یک عمل تشریفاتی است، اما .. چه زود بدنم را سفیدپوش کرد. واقعاً دنیا محل عبور است.
✨با شنیدن صدای دلنشین الصلوة... الصلوة...الصلوة...نوعی آرامش به من دست داد.. 🍀چون نماز تمام شد،جنازهام را روی دستهایشان بلند کردند و ترنم روح نواز شهادتین، بار دیگر دلم را آرام کرد. من نیز بالای جنازهام قرار گرفتم و به واسطه علاقهام به جسد، همراه او حرکت کردم. 💥تشییع کنندگان را میشناختم. باطن بسیاری از آنها برایم آشکار شده بود .
چند تن از آنها را به صورت میمون میدیدم در حالیکه قبلاً فکر میکردم آدمهای خوبی هستند. 🌼 از سوی دیگر، یکی از آشنایان را دیدم که عطر دل انگیز و روح نوازش، شامهام را نوازش میداد. این در حالی بود که من او را به واسطه ظاهر سادهاش محترم نمیشمردم، شاید هم غیبت دیگران، او را از چشمم انداخته بود و یا .... 💠تابوت بر روی شانه دوستان و آشنایان در حرکت بود و من همچنان، با نگرانی از آینده، آنهارا همراهی میکردم.
در حالیکه بسیاری از تشییع کنندگان، زبانشان به ترنم عاشقانه لااله الاالله و ... مشغول بود. ❌ دو نفر از دوستانم آهسته به گفتگو مشغول بودند. به کنارشان آمدم و به حرفهایشان گوش سپردم. عجبا! سخن از معامله و چک و سود کلان و..میکنید؟ چقدر خوب بود در این لحظات اندکی به فکر آخرت خویش میبودید، به آن روزی که دستتان از زمین و آسمان کوتاه خواهد شد و پرونده اعمالتان بسته و هرچقدر مانند من مهلت بطلبید، اجازه برگشت نخواهید داشت
ادامه دارد...
👈 کانال مرگ و رستاخیز
🆔 @rozehasrat
♡••࿐
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
🎙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جسم بعد از مرگ
🎙تجربه گر: آقای الهی
#قسمت_سوم
🔻کانال مرگ و رستاخیز🔻
🆔 @rozehasrat
⁉️شخص محتضر در هنگام احتضار چه چیزهایی میبیند⁉️
💠#قسمت_سوم
چهارمین مشاهده شیاطین هستند. چون اینجا آخرین مرحله ی دنیا است، بعد از مرگ و در عالم برزخ دیگر شیطان نمی تواند دسترسی داشته باشد بنابراین تمام هم و غم او بر این است که بتواند وسوسه کند. اتفاقاً در این لحظه ی آخر تمام توان خود را بکار می برد که مومن را نسبت به اعتقادات خود به شک بیندازد. اموری که مورد علاقه ی فرد است در چشم او جلوه دهد که از دل کندن از دنیا بیزار شود. یکی از آقایان می گفت طلبه ای بود که فرد خوبی هم بود اما موقع مرگ من به او تلقین می گفتم و کلمه ی لا اله الا الله را می گفتم اما می گفت نشکن، نمیگویم. بعد از یک مدت حال او خوب شد یعنی به دنیا باز گشت. از او پرسیدیم که چه چیزی را می گفتی؟ گفت آن موقع شیطان را می دیدیم و یک ساعتی که من خیلی به آن علاقه داشتم جلوی چشم من گرفته بود و می گفت اگر بگویی لا اله الا الله، من آن را می شکنم. گفت آن ساعت را بیاورید که من آن را به کسی ببخشم و از آن دل بکنم. بخاطر همین است که گفته اند موقع مرگ و احتضار تلقین کنید و کمک به فرد بدهید که در حال گیجی است.
برای اینکه شیطان نتواند غالب شود خواند سوره ی یاسین و صافات موثر است. بخصوص سوره ی صافات بسیاری از وسوسه های شیاطین را دفع می کند. همچنین خواند دعای عدیله باعث می شود که فرد، ایمان خود را از دست ندهد.
پنجمین مورد که در روایت امیر المومنین علیه السلام نیز به آن اشاره شد این است که اعمال، اموال و فرزند فرد به گونه ای برای او مجسم می شوند. همان روایتی که فرد به اموال خود می گوید من در جهان برای شما خیلی زحمت کشیدم، شما برای من چکار می کنید؟ گفتند کفنی تهیه می کنیم. به فرزندان خود خطاب می کند، گفتند ما تو را تا قبر می بریم. به اعمال خود خطاب می کند، گفتند ما تا قیامت با تو هستیم. این چیزهایی است که محتضر در هنگام مرگ مشاهده می کند.
🔻کانال مرگ و رستاخیز🔻
🆔 @rozehasrat
⁉️سوال: علت ترس ما از مرگ چیست⁉️
🔺#قسمت_سوم
✅ پاسخ:
نقل می کنند که کنار روستای ملانصرالدین قبرستانی بود، زمانی که در حال سرزدن به آنجا بود دید یک قبری شکافته است. وارد آن قبر شد و دراز کشید. نزدیک غروب بود که جمعی از دوستان با اسب و الاغ وارد قبرستان شدند. بخاطر سرو صدایی که ایجاد شده بود ملانصرالدین فکر کرد که نکیر و منکر هستند که آمده اند. ترسید و یکباره از جای خود بلند شد. وقتی آن افراد در تاریکی این صحنه را دیدند، اسب و قاطرهای آنها رم کرد و به هم ریختند. وقتی فهمیدند که ملانصرالدین یک چنین کاری کرده است حسابی او را کتک زدند. او نیز با لباس پاره و خونی از دست آنها فرارکرد و به منزل آمد. همسر او گفت چه شده است؟ گفت که من یک چنین کاری کردم. زمانی که یک مقدار آرام گرفت همسر از او پرسید از عالم قبر چه خبر؟ ملانصرالدین گفت اگر قاطر کسی را رم ندهید با شما کاری ندارند. درواقع اگر قاطر کسی را رم ندهیم و در دنیا ظلمی نکنیم با ما کاری ندارند. امام مجتبی (ع) یک دوستی داشتند که بسیار شوخ بود. چند روز او را حضرت ندیده بودند بعد از چند روز که دیدند گفتند چطور هستید؟ گفت آقا یک جوری زندگی می کنم که نه خدا راضی است، نه شیطان راضی است و نه خودم. حضرت لبخندی زدند و گفتند چطور؟ گفت خدا راضی نیست به این خاطر که می خواهد مدام از او اطاعت کنم و معصیتی انجام ندهم که من اینگونه نیستم. شیطان از من راضی نیست چون می خواهد دائم معصیت کنم و هیچ اطاعتی نداشته باشم که آن هم نیستم. خودم هم راضی نیستم چون دوست دارم که تا آخر بمانم و هیچ گاه نمیرم که اینطور هم نیست. همان موقع یک نفر کناری ایستاده بود گفت، چرا ما از مرگ بدمان می آید و هرگاه حرف می زنیم می گوییم نمی خواهیم بمیریم. حضرت فرمودند: چون شما خرابکاری کرده اید و این طرف را آباد کرده اید و می ترسید که از یک جایی که آباد شده به یک جای خراب بروید. بنابراین برخی از ضعف ها بخاطر نقطه ضعف ها، جهل، کم معرفتی و کم ایمانی ما است. بنابراین این ترس ها مقدس نیست، چون منشأ آنها مقدس نیست. یک ضرب المثل معروفی است که می گوید اگر کسی خیانتی کرده می ترسد. اگر کسی دزدی کرده و یا در اداره ای یک رشوه ای گرفته است می ترسد. تا حسابرس، بازپرس و پلیس او را ببیند می ترسد. اگر این فرد نزد شما بیاید و بگوید چکار کنم که نترسم؟ می گویید خوب دزدی نکنید تا نترسید. این ترس مقدس نیست
🔻کانال مرگ و رستاخیز🔻
🆔 @rozehasrat